برشی از کتاب | علل و عوامل رویکرد ایرانیان به تشیع

 

قبل از تبیین نقش نیروهای مذهبی در تحولات ایران معاصر، پاسخ به این سؤال ضروری است که چگونه ایرانیان به تشیع گرایش یافتند؟ در سال شانزدهم هجری و همزمان با حکومت خلیفه دوم، اسلام به ایران وارد شد. در آن ایام هنوز از دو مذهب شیعه و سنی آن‌گونه که امروز شناخته شده‌اند- خبری نبود. این دو مذهب بعدها در یک فرایند تاریخی و به مرور زمان از هم متمایز گردیدند. به تعبیر امروزی می‌توان گفت که در آن ایام، دو جناح مطرح بود؛ پیروان حضرت علی علیه السلام و پیروان عثمان.

 

گفتار اول: علل و عوامل رویکرد ایرانیان به تشیع

پیامبر اکرم در خصوص پیروان امام علی تعبیر شیعه را به کار بردند و لذا این اصطلاح برای این گروه خاص به مرور نهادینه شد. امروزه خلفای نخستین، بنی امیه و بنی عباس در ذیل گروه اهل سنت قرار می‌گیرند؛ در حالی که در اوایل، اختلافات جدی بین آن‌ها مطرح بود، تا آنجا که امویان به دست عباسیان ساقط شدند.

سؤال اساسی این است که علی رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و با توجه به اینکه اغلب ایرانیان در قرون اولیه هجری جزء اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی می‌باشیم؟ در اینجا بحث کلامی مطرح نیست، بلکه باید این مسئله از جنبه تاریخی بررسی شود که بر اساس کدام فرآیند تاریخی، اغلب ایرانیان شیعه شدند؟

توجه به این سؤال از دو جنبه حائز اهمیت است:

- شیعه مهم‌ترین نیروی مؤثر در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران معاصر بوده است؛

- از پاسخ‌های نادرست و افسانه ای برخی از معاصران به این سؤال، این تصور به ذهن می‌رسد که اساسا، گویا تشیع، قرائتی از اسلام اصیل نیست.

در خصوص سؤال فوق، دو دسته پاسخ ارائه شده است:

پاسخ‌های نادرست و افسانه‌ای

پاسخ صحیح و منطقی.

در اینجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‌ای و نقد آن‌ها، پاسخ صحیح را ارائه می‌کنیم.

پاسخ‌های نادرست و افسانه‌ای

پاسخ اول

از جمله پاسخ‌های نادرست و در عین حال مشهور، آن است که ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو، دختر یزدگرد سوم از سلسله ساسانی، باعث علاقه ایرانیان به اهل بیت علیهم السلام و تشیع ایرانیان شده است.
در نقد این پاسخ می‌توان گفت که اولا، اساسا چنین داستانی صحیح نیست؛‍ ثانیا، بر فرض صحت این داستان، لازمه‌اش آن است که ایرانیان به سلسله ساسانیان علاقه داشته باشند. در حالی که اجازه دادند تا این سلسله به راحتی فرو بپاشد و حتی یزدگرد نیز فرار کرده و در شهرهای مختلف ایران آواره گردد و سرانجام به دست آسیابانی در مَرو کشته شود.

پاسخ شهید مطهری در این باره چنین است: تعدادی از امویان هم با ساسانیان پیوند زناشویی بستند؛ پس چرا ایرانیان به امویان علاقه‌مند نشدند؟

در خصوص خود شهربانو نیز افسانه‌های زیادی مطرح است؛ از جمله آنکه وی در روز عاشورا بر اسبی سوار شد و به ایران آمد. سربازان اموی وی را تعقیب کردند. هنگامی که وی به کوه‌های اطراف تهران رسید، به جای آنکه بگوید: یا هو مرا دریاب، اشتباها گفت: یا کوه مرا دریاب. کوه شکافته شد و ایشان با اسب وارد شکاف کوه شد و آن کوه به مزار شهربانو تبدیل گردید.

پاسخ دوم

پاسخ نادرست دیگر آن است که ایرانیان در اصل با اعراب، اسلام و مسلمانان ضدیت داشتند. وقتی ایران به دست مسلمانان فتح شد، ایرانیان مجبور بودند در ظاهر بگویند ما مسلمان شده‌ایم وگرنه به قتل می‌رسیدند یا مجبور به پرداخت جریمه می‌شدند؛ از این رو در ظاهر اسلام را قبول کردند، ولی این بار همان عقاید زرتشتی‌گری و باورهای پیشین خود را تحت عنوان شیعه حفظ کردند و ادامه دادند؛ پس تشیع، مذهبی است که در اصل به دست ایرانیان ساخته شده است و ربطی به اسلام ندارد. اینان در استدلال خود تأکید می‌کنند که بحث باطنی‌گری، پادشاهی، عصمت و قبل از اسلام مطرح بود و به دوره بعد از اسلام نیز منتقل گردید.
پاسخ فوق نیز به چند دلیل نادرست است:

- این نظریه در صورتی می‌تواند صحیح باشد که رهبران اصلی شیعه، ایرانی باشند؛ در حالی که همه رهبران اصلی شیعه، یعنی ائمه اطهار ، عرب می‌باشند.

- صحت این نظریه موقوف بر این است که شیعیان اولیه، همه ایرانی باشند؛ حال آنکه جز تعداد کمی از آن‌ها، مانند سلمان فارسی، اغلب شیعیان از اعراب بودند.

- نظریة فوق وقتی می‌تواند صحیح باشد که منابع و متون اصلی شیعه با سایر مسلمانان تفاوت داشته باشد و این تفاوت در منابع ایرانی مشاهده شود، ولی این طور نیست، زیرا اولین منبع اصلی مسلمانان قرآن کریم است که شیعه و غیر شیعه به آن اعتقاد دارند؛ دومین منبع نیز سنت است؛ اجماع هم به کتاب و سنت بر می‌گردد و عقل، که مربوط به مستقلات عقلیه است، به ایرانیان اختصاص ندارد، بلکه مربوط به همه است.

- نظریه فوق وقتی می‌تواند درست باشد که ایرانیان از همان قرون اولیه، همگی شیعه باشند؛ در حالی که ایرانیان در این دوره‌ها غالبا غیر شیعه بوده و به اسلام اهل سنت گرایش داشته‌اند؛ رهبران اهل سنت هم از ایرانیان بوده‌اند. همچنین اغلب مؤلفان متون دینیِ اهل سنت، ایرانی بوده‌اند و این نکته‌ای است که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران به آن توجه کرده است. از طرف دیگر، بسیاری از رهبران شیعه تا قرن دهم هجری، غیر ایرانی بوده و اغلب آنان در خارج از ایران اقامت داشته‌اند.

شیخ مفید، سید مرتضی، محقق حلی، شهید اول و علمای جبل عامل که بعدها به دعوت صفویه به ایران آمدند و همچنین محقق کرکی که حوزه‌های علمیه شیعه را در ایران، عراق و مناطق دیگر گسترش داد همه غیر ایرانی بودند. این نکته صحیح است که فرهنگ، زبان، زمان، مکان، رسوم و عادات بر آموزه‌های مذهبی تأثیرگذارند؛ اما این گونه نیست که این عوامل سبب شوند که مذهب تشیع اختصاصا برای ایرانیان تأسیس شده باشد؛ البته فقه شیعی بر عنصر زمان، مکان، تاریخ و بسیار تأکید می‌کند و این تأثیر و تأثر را نمی‌توان انکار کرد، ولی این مسئله تعیین کننده نیست.

برخی آموزه‌های فلسفی، عادات و داستان‌های مربوط به قبل از اسلام نیز به بعد از اسلام منتقل شده است. در واقع، ایرانیان بخشی از میراث خود را حفظ کرده اند؛ اما هرگز آن را جزئی از تشیع ندانسته اند، بلکه بعضی از این مسائل، مثل زبان فارسی، عید نوروز و ، مربوط به آداب و رسوم ملی است که به تشیع ربطی ندارد. ایرانیان هیچ‌گاه زبان فارسی را رها نکردند، زیرا بین اسلام و ایران تضادی نبوده است. بلکه در موارد تعارض نیز خود به نفع اسلام از آداب و رسوم ملی دست کشیده و اسلام را مقدم دانسته‌اند.

پاسخ سوم

از پاسخ‌های نادرست دیگر آن است که می‌گویند: ایرانیان تا قرن دهم هجری سنی بودند؛ اما از آن پس، با زور صفویان به تشیع گرایش یافتند، زیرا شاه اسماعیل صفوی وقتی در تبریز تاج‌گذاری کرد، بسیاری از سنی‌ها را قتل عام نمود.

پاسخ فوق به چند دلیل نادرست است:

-شاه اسماعیل یک جوان چهارده ساله بود و نمی‌توان پذیرفت که وی بدون حمایت شیعیان به قدرت رسیده باشد، زیرا منطقی نیست که حامیان وی از سنی‌ها باشند و بر ضد مذهب خود و به نفع مذهب تشیع، از او حمایت کنند؛ بنابراین باید بپذیریم که در آن زمان، شیعیان زیادی در ایران حضور داشتند که صفویان به اتکای آنان توانستند نیرویی آماده کنند و در برابر عثمانی، که یک امپراتوری پرقدرت و مدعی سنی مذهب بود، بایستند و با او مقابله کنند و سرانجام حکومت تشکیل دهند.

- نکته دیگر آنکه در تاریخ ثابت نشده است که صفویه با زور شمشیر، شیعه را در ایران مستقر کرده باشند؛ البته در موارد اندکی، صفویان، اهل سنت را آزار می‌دادند؛ چنان که شیعیان نیز تحت آزار عثمانی‌ها قرار می‌گرفتند و روشن است که عمل هر دو حکومت، نادرست و غیر اسلامی بوده است.

پاسخ صحیح و منطقی

پاسخ صحیح و منطقی این است که نخست بپذیریم که استقرار و نفوذ یک مذهب در میان یک قوم، امری تدریجی و نه دفعی است. ما نباید به دنبال تاریخ خاص و معینی باشیم. به نظر می‌رسد از هنگامی که اولین ایرانی به تشیع گرایش پیدا کرد تا زمانی که تشیع در ایران فراگیر شد، حدود ده قرن به طول انجامیده باشد. حوادثی که در طی ده قرن اولیه اسلام در ایران به وقوع پیوست، باعث فراگیری تشیع در ایران شد که در اینجا به اجمال می‌توان به آن‌ها اشاره کرد:

نخست آنکه سلمان، صحابه باوفای پیامبر و اهل بیت، فردی ایرانی و شیعه بود. در یمن نیز ایرانیانی حضور داشتند که به اهل بیت متمایل بودند. یمن در زمان حیات رسول اکرم و به دست حضرت علی فتح شد و اهالی آنجا از همان زمان با حضرت علی (ع) آشنا شدند. ساحل خلیج فارس تا یمن نیز تحت نفوذ ایران بود. در دوره خلیفه دوم، وی بین عرب و عجم تفاوتی قائل شد که خاطر ایرانیان را آزرده کرد. پس از کشته شدن خلیفه دوم، فرزند وی ایرانیان موجود در مدینه را به قتل رساند. حضرت علی ، پس از تشکیل حکومت در کوفه، اعلام کرد که بین عرب و عجم تفاوتی نیست و عرب هیچ‌گونه فضلی بر عجم ندارد. این مسئله باعث شد تا ایرانیان مقیم کوفه به حضرت علی گرایش پیدا کنند.

پس از شهادت حسین بن علی علی ، ایرانیان دریافتند که از اسلام دو قرائت وجود دارد:

اسلام یزیدی و اسلام حسینی. بنی امیه به سبب سابقه تاریک در رفتار ظالمانه و تبعیض آمیز، در قلوب ایرانیان جایی نداشتند؛ بنابراین ایرانیان به طور طبیعی به امام حسین علیه السلام گرایش پیدا کردند و بعدها هم در سقوط بنی امیه نقش بزرگی ایفا نمودند، زیرا بنی عباس با شعار حمایت از آل محمد قیام کردند؛ اما بعدا معلوم شد که این جریان نیز با مکتب اهل بیت فاصله دارد. برخی از شاگردان امام صادق و سایر ائمه در ایران حضور یافتند و با تبلیغ و ترویج گسترده، مکتب اهل بیت، ایرانیان را به پیروی از این مکتب دعوت کردند. برخی از امام‌زادگان نیز به سبب ظلم منصور دوانیقی به ایران آمدند در سراسر این دیار پراکنده شدند. این حضور عامل دیگر گسترش تشیع در ایران بود.

عامل دیگر، ورود حضرت رضا علیه السلام به ایران و اقامت ایشان در خراسان می‌باشد. یکی از دلایلی که موجب شد تا مأمون امام رضا را ولیعهد نماید، مقابله با اعرابی بود که از برادرش امین حمایت می‌کردند. تحلیل وی این بود که با انتخاب امام رضا به ولایتعهدی خود، علاوه بر شیعیان ایرانی، شیعیان عرب را نیز به سوی خود جذب خواهد کرد و این امر باعث تقویت قدرت وی و ضعف امین خواهد شد. حضور حضرت معصومه در قم، شاه چراغ در شیراز و صدها امام‌زاده دیگر در سراسر ایران، از جمله دلایل مهم گرایش مردم ایران به مذهب تشیع می‌باشد. همچنین در عصر آل‌بویه، زمینه‌های تبلیغ فراهم شد. در این دوره، کتاب‌های مهم شیعی، مثل تهذیب ، استبصار، کافی و من لا یحضره الفقیه تألیف شد و بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی و سید رضی، اسلام شیعی را به مردم معرفی کردند.

در دوره ایلخانان، علامه حلی به مدت حدود ده سال در ایران حضور یافت. ایشان که در علوم اسلامی، از جمله فقه، کلام و ، مهارت خاصی داشت، به ترویج احکام همت گماشت. همچنین باید از تلاش‌های ارزنده خواجه نصیرالدین طوسی یاد کرد. همه این فعالیت‌ها در گرایش ایرانیان به تشیع نقش مهمی داشته است. حلقه آخر این جریان، تأسیس دولت صفویه، رسمیت یافتن مذهب تشیع، دعوت از علمای شیعه از سراسر جهان اسلام و حضور آنان در ایران بوده است. این همه سبب گردید تا پس از طی ده قرن، سرانجام در عصر صفویه، اسلام شیعی در ایران گسترش یابد و به یک مکتب و مذهب فراگیر در این کشور تبدیل شود.
ادامه دارد

منبع: کتاب تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر(نجف لک زایی)

 

برشی از کتاب | نهضت آزادی ایران در یک نگاه

 

نهضت آزادی در اردیبهشت ۱۳۴۰ توسط مهدی بازرگان، یدالله سحابی، ‌آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و حزب کارگزاران سازندگی، اسفند 1374 شمسی، توسط ۱۶ نفر از اعضای هیئت دولت (کابینه) اکبر‌ هاشمی ‌رفسنجانی تأسیس شدند.

نهضت آزادی ایران در یک نگاه


نهضت آزادی ایران

نهضت آزادی ایران در اردیبهشت ۱۳۴۰ شمسی، تأسیس شد. مؤسسان نهضت آقایان: مهدی بازرگان، یدالله سحابی، ‌آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، مهندس منصور عطایی، رحیم عطایی، عباس سمیعی و حسن نزیه بودند.
اولین دبیر کل آن مهندس مهدی بازرگان بود که تا هنگام مرگش در سال ۱۳۷۳ رهبری آن را بر عهده داشت و پس از او ابراهیم یزدی عهده‌دار این منصب شد.

مواضع نهضت آزادی

مواضع فکری نهضت آزادی، در امور زیر خلاصه می‌شود:

اول: تبعیت از قانون اساسیِ قبل از انقلاب

نهضت آزادی معتقد به قانون اساسی سابق بود. آقای بازرگان در سخنرانی روز تأسیس نهضت آزادی ایران، گفت:
تابع قانون اساسی ایران هستیم ولی منافی «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نبوده از قانون اساسی به‌صورت واحد جامع، طرفداری می‌کنیم و اجازه نمی‌دهیم اصول و اساس آن که آزادی عقاید و مطبوعات و اجتماعات، استقلال قضات، تفکیک قوا و بالاخره انتخابات صحیح است، فراموش و فدا شود و اما فروع و تشریفات قانون با سوء تعبیر آن مقام اصلی را احراز نماید و بالنتیجه حکومت ملی و حاکمیت قانون پایمال شود.

دوم: پیروی از مصدق

نهضت آزادی به پیروی از مصدق اعتقاد داشت. در مرامنامه نهضت آمده است:

مصدقی هستیم و مصدق را از خادمین بزرگ افتخارات ایران و شرق می‌دانیم ولی نه به آن معنی و مقصدی که از روی جهل و غرض تهمت زده؛ مکتب او را مترادف با هرج و مرج و تقویت کمونیسم و تعصب ضد خارجی و جدائی ایران از جهان معرفی کرده‌اند. مصدق را به‌عنوان یگانه رئیس دولتی که در طول تاریخ ایران محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم بود و قدم در راه خواسته‌های ملت برداشته، توانست پیوند بین دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم واقعی دولت را بفهماند و به بزرگ‌ترین موفقیت تاریخ اخیر ایران یعنی شکست استعمار نائل گردد، تجلیل می‌کنیم و به این سبب از تز و راه مصدق پیروی می‌کنیم. از خدا می‌خواهیم پیمان با او و با شما پیوسته برقرار بوده، در راه حق و خدمت به ایران، همگام و مقضی‌المرام باشیم.

سوم: قائل به رفورم و اصلاح ظاهری

نهضت آزادی قائل به انقلاب و براندازی رژیم پهلوی نبود، بلکه به رفرم و انجام اصلاحاتی در چارچوب قانون اساسی، اعتقاد داشت.

چهارم: طرفدار اسلام فردی

نهضت آزادی به اسلام اعتقاد داشت اما اسلامی که به گفته مهندس بازرگان، هدفش‌ این است:
یکی انقلاب عظیم و فراگیر علیه خودمحوری انسان‌ها برای سوق دادن آن‌ها به سوی آفریدگار جهان‌ها و دیگری، اعلام دنیای ‌آینده‌ی جاودان بی‌نهایت بزرگ‌تر از دنیای فعلی، [اما] ابلاغ پیام‌ها و انجام کار‌های اصلاحی و تکمیلی دنیا در سطح مردم، دور از شأن خدای خالق انسان و جهان‌هاست و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس‌ها، پاستورها و گاندی‌ها یا جمشید و بزرگمهر و همورابی [حمورابی].

سیر تحول فکری و مواضع نهضت آزادی

همان‌طور که گفته شد، نهضت آزادی به خصوص در مقطع زمانی اوج‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی به بعد، موضع سیاسی متغیری داشته و رفتارش در برابر انقلاب در حال تغییر بوده است. تغییر مواضع نهضت را می‌توان به طور اجمالی طی چند مرحله بیان کرد:

پیوستن به موج انقلاب

با ‌آن‌که نهضت آزادی اهل انقلاب نبود ولی تحت تأثیر مردم به موج انقلاب پیوست.

تشکیل دولت موقت

بعد از رفتن شاه از ایران و ورود حضرت امام به کشور، تشکیل دولت موقت به آنان واگذار شد.

ناسازگاری با امام و انقلاب

بازرگان از ابتدای دوران نخست وزیری، بنای مخالفت با سیاست‌های انقلابی امام را گذاشت و به همین جهت، نتوانست به عنوان نخست‌وزیر انقلاب انجام وظیفه نماید و ناچار به استعفاء شد.

کوشش در تضعیف روحیه رزمندگان در زمان دفاع مقدس

در دوران دفاع مقدس، به مخالفت با ادامه جنگ پرداخت و با انتشار برخی اعلامیه‌ها به تضعیف روحیه رزمندگان پرداخت.

اعتراض نسبت به قانون قصاص

نهضت آزادی به صورت عمومی و صریح، با لایحه قصاص مخالفت نکرد اما حسن نزیه، از اعضای مؤسس نهضت آزادی، رئیس کانون وکلا و از اعضای دولت موقت، در کنگره وکلای دادگستری در سال ۱۳۵۸ در مورد لایحه قصاص گفت:

اگر فکر کنیم تمام مسائل سیاسی، اقتصادی و قضایی را می‌توانیم در قالب اسلامی بسازیم،‌ آیات عظام هم می‌دانند، این امر در شرایط حاضر نه مقدور است و نه ممکن و نه مفید.

فعالیت ضد ولایت فقیه

نهضت آزادی از ابتدا به ولایت فقیه اعتقاد نداشت اما ابتدا مخالفت خویش را اظهار نمی‌کرد ولی بعداً به مخالفت صریح با ولایت فقیه پرداخت و کتاب »تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» را در مخالفت با‌ این اصل قانونی اساسی، منتشر کرد.

اپوزسیون فعال نظام

نهضت آزادی در ادامه موضع‌گیری‌هایش، به اپوزسیون نظام تبدیل شد و علیه نظام جمهوری اسلامی فعال شد.

«برگرفته از کتاب جریان‌شناسی احزاب و گروه‌های زاویه دار در ایران، به قلم مصطفی اسکندری»

 

یادداشت | جریان‌های غیرسیاسی، غیر انقلابی و خارجی حوزه علمیه قم


در این گفتارنامه جریان‌شناسی حوزه و روحانیت در دهه شصت، یعقوب توکلی به جریان‌های سکولار، جریان شیرازی‌ها، جریان روحانیان و علمای خارجی در حوزه علمیه و همچنین به جریان منتظری و دلایل عزل او از جانشینی رهبری پرداخته است .

برشی از کتاب | آشنایی با جریان شناسی

 

انقلاب اسلامی ایران، نقطه عطفی در دین‌گرایی و بیداری دینی در پایان قرن بیستم بود. دو مکتب غربی حاکم بر شرق و غرب، یکی کمونیسم بود که دین را افیون توده‌ها معرفی می‌کرد و دیگری لیبرالیسم بود که دین را پدیده‌ای از مد افتاده که دوران آن به سر آمده، قلمداد می‌کرد. لذا دین در معادلات و محاسبات سیاسی و اجتماعی جایگاهی نداشت و برای نوع دینداران نیز دین، امری صرفاً فردی بود که نباید در زندگی سیاسی و اجتماعی دخالت نماید.

گزارش ویژه | جامعه روحانیت مبارز و بروز اختلافات

 

از دیگر جریانات در خور توجه و تأثیرگذار در دهه شصت می‌توان به جامعه روحانیت مبارز و همچنین مجمع روحانیون مبارز که با ظهور اختلافات در جامعه روحانیت از دل آن پدید آمد اشاره کرد.

در بخش دوم گفتارنامه جریان‌شناسی حوزه و روحانیت در دهه شصت، یعقوب توکلی به روند شکل‌گیری و اقدامات تأثیرگذار جامعه روحانیت مبارز پرداخته است. وی همچنین به اختلافاتی که در این جریان در حوزه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی ظهور و بروز پیدا کرد و منجر به تشکیل مجمع روحانیون مبارز شد اشاره کرده است. متن این گفتار در ذیل تقدیم خوانندگان گرامی می‌گردد.

جامعه روحانیت مبارز

روند شکل‌گیری

پس از شکست قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ه.ش، روحانیان فعال در این عرصه، علت شکست را نداشتن تشکیلات منسجم دانستند و به ضرورت وجود تشکیل یک مجموعه تشکیلاتی پی بردند؛ با این همه، در سال‌های بعد نتوانستند تشکیلات منسجمی را پدید آورند، هر چند با تشکیل جلسات هفتگی در منازل افراد و هدایت فعالیت‌های بسیاری از مساجد و تکایا، عملاً در مبارزه با حکومت پهلوی حضور فعال داشتند. سال ۱۳۵۶ه.ش، در پی توصیه‌های امام خمینی(ره)، مبنی بر هماهنگی نیروهای مسلمان در مبارزه با حکومت شاه و با تشویق و حمایت شهید مرتضی مطهری (شهادت در ۱۳۵۸ ه.ش)، نخستین هسته جامعه روحانیت مبارز ایجاد شد.

مؤسسان و اعضای شورای مرکزی

مؤسسان و اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در ابتدای انقلاب عبارت بودند از: سید محمد بهشتی، سید علی خامنه‌ای(رهبر معظم انقلاب)، مرتضی مطهری، محمد جواد باهنر، محمدرضا مهدوی‌کنی، محمد مفتح، مهدی شاه‌آبادی، فضل‌الله محلاتی، ملکی، خسروشاهی، عباسعلی عمید زنجانی، عرفانی، محمدعلی موحدی کرمانی، سید محسن هزاوه‌ای همدانی، علی‌اکبر ناطق نوری، مهدی کروبی و سید محمد موسوی خوئینی‌ها.

شایان ذکر است برخی از اعضای جامعه روحانیت مبارز مثل شهیدان مطهری و بهشتی، رهبر معظم انقلاب، مرحومان هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی از بدنه حزب جمهوری اسلامی برآمده و از تأثیرگذارترین افراد این تشکل هم به‌شمار می‌آمدند.

حضور مؤثر پس از انقلاب

جامعه روحانیت به عنوان تشکلی مذهبی، سیاسی و اجتماعی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی حضوری مؤثر و تعیین کننده در مجالس قانون‌گذاری، مجامع و شوراهای مشورتی، قضایی، سیاست‌گذاری و اجرایی کشور، به‌ویژه از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ ه.ش، داشته است. برخی از اعضای جامعه روحانیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی و رسمیت یافتن فعالیت‌های جامعه، حزب جمهوری اسلامی را نیز تشکیل دادند.

حمایت‌های سیاسی

جامعۀ روحانیت مبارز در سال ۱۳۵۸ ه‌.ش و در اولین دورۀ ریاست جمهوری از نامزدی ابوالحسن بنی‌صدر حمایت کرد که با اکثریت قاطع آرا به پیروزی رسید.

سپس در انتخابات مجلس اوّل در سال ۱۳۵۸ ه‌.ش و انتخاب شهید محمدعلی رجایی در سال ۱۳۶۰ ه‌.ش و سپس انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به ریاست جمهوری در همان سال، پیروزی‌های چشم‌گیری به دست آورد. پس از وقایع ۱۳۶۰ ه‌.ش و عزل بنی‌صدر و ترورهای کور سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، تقریباً تمام احزاب سیاسی منحل و یا جلوی فعالیت‌های آنان گرفته شد و تنها جامعۀ روحانیت مبارز فعال بود که اکثر مقام‌های کلیدی کشور را در دست داشت. در دورۀ دوم مجلس شورای اسلامی نیز نامزدهای این تشکل اکثریت آرا را به خود اختصاص داده و به مجلس راه یافتند؛ ولی بیشتر این افراد بعدها، جناج چپ را تشکیل دادند. از این رو در اوایل سال ۱۳۶۷ ه‌.ش و در انتخابات سومین دورۀ مجلس دو فهرست جداگانه در تهران ارائه دادند که بیشتر افراد در دو فهرست مشترک بودند و مجمع روحانیون مبارز به پیروزی قابل توجّهی دست یافت.

در بین سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ ه‌.ش که دورۀ ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای و نخست وزیری آقای میرحسین موسوی بود، بیشتر اعضای دولت از جناح چپ یا مجمع روحانیون مبارز بودند. سال ۱۳۶۸ ه‌.ش هر دو گروه از نامزدی آقای‌هاشمی رفسنجانی حمایت کردند در نتیجه، ایشان با کسب بیش از ۹۰ درصد آرا به ریاست جمهوری انتخاب شد؛ اما مرحوم هاشمی بیشتر چهره‌های وابسته به جامعۀ روحانیت و جمعیت مؤتلفۀ اسلامی را وارد کابینه خود کرد و از جناح مقابل، تنها به سید محمد خاتمی، مصطفی معین، عبدالله نوری و غلامرضا آقازاده اکتفا نمود. این عمل و سپس انتخاب حجت‌الاسلام کروبی به ریاست مجلس شورای اسلامی پس از ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی و نیز وجود دیدگاه‌های متفاوت و سرانجام ردّ صلاحیت عدۀ‌ زیادی از اعضای جناح چپ در آستانۀ انتخابات مجلس چهارم (۱۳۷۱)، اختلافات را به اوج خود رساند. در هر حال جامعۀ روحانیت مبارز و تشکل‌های همسو توانستند اکثریت آراء را به دست آورند و مجمع روحانیون مبارز تقریباً از صحنه کنار رفت.

تفاوت‌های جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز

برخلاف اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، همه اعضای جامعه روحانیت در قم نبودند، عده‌ای در تهران و عده‌‌ای در مشهد حضور داشتند. علاوه بر این در آن زمان برخی از روحانیان عضو این تشکل، مجتهد و مدرس در حوزه علمیه هم نبودند ولی بر فضای سیاسی جامعه تأثیرگذاری داشتند مثل علی اکبر ناطق نوری و علی اکبر محتشمی و.. .

در واقع  جامعه روحانیت مبارز طیفی سیاسی تر از جامعه مدرسین است که اکثر اعضای آن در ساختار مدیریتی کشور حضور فعال دارند. علاوه بر این، حضور جامعه روحانیت مبارز در عرصه های مختلف انقلاب و در سطح شهرستان‌ها حضور فراگیرتری است تا آنجا که شعبات مختلفی از آن  در شهرها وجود داشت و رأیی که هسته مرکزی اعلام می‌نمود از طریق این شعبات در کل کشور فراگیر می‌شد. این در حالی است که حضور فعال جامعه مدرسین فقط در شهر مقدس قم بود و حتی گاهی اوقات رأی و نظر آن به‌وسیله شعبات جامعه روحانیت مبارز گسترش می‌یافت. به‌طور کلی می‌توان گفت، جامعه مدرسین دارای یک دفتر بود و تشکیلات ساختاری منسجم در شهرستان‌ها نداشت.

بروز اختلافات

در جریان تحولات دهه شصت به دلیل اینکه نوعی تصمیمات سیاسی و اقتصادی بسیار جدی باید گرفته می‌شد، برخی از اعضای جامعه روحانیت، در حوزه تصمیم‌گیری‌ها، دچار اختلاف و دوگانگی روش شدند. همچنین رفتن به سمت اقتصاد دولتی یا اقتصاد بخش خصوصی، مورد مناقشه سیاست‌مداران و تأثیرگذاران انقلاب قرار گرفت.

نگاه تقویت اقتصاد دولتی

با توجه به‌اینکه فضای موجود کشور مبتنی بر جنگ بود، در چنین فضایی عده‌ای بر این باور بودند که می‌بایست اقتصاد دولتی را تقویت کرد، دولت بر همه امور اقتصادی کشور نظارت کند و از طریق نظارت بر این امور، اجازه ندهد که بخش بورژوا و ثروتمند جامعه بتواند از طریق احتکار یا به اصطلاح تصاحب اموال و خرید و فروش آن با قیمت‌ها بازی و به مردم فشار بیاورد. لذا این گروه ترجیح را در اقتصاد دولتی می‌دیدند، به اضافه اینکه در روند تقسیم و اصلاحات ارضی معتقد بودند که باید اراضی بزرگ و اراضی زمین داران در کشور تقسیم شود که این امر سبب بروز اختلافات جدیدی در این زمینه شد.

نگاه تقویت اقتصاد آزاد

در جامعه روحانیت عده‌ای هم معتقد بودند که ما نباید به سمت اقتصاد دولتی برویم، اقتصاد دولتی نوعی اقتصاد اشتراکی است، اقتصادی است که استعدادها را کور می‌کند و عملاً باعث توقف چرخه اقتصاد کشور می‌شود. لذا باید اقتصاد را به‌صورت اقتصاد آزاد و اقتصاد بازار نگاه داریم تا دست پنهان قدرت بازار بتواند فضای اقتصادی کشور را اداره کند.

شکل گیری مجمع روحانیون مبارز

در نهایت در اوایل سال 1367ه.ش و در آستانه انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی، وجود اختلاف دیدگاه‌ها بر سر کنترل دولت بر توزیع ثروت و اقتصاد که در بالا به آن اشاره شد، تعبیر و تفسیر اصل 44 قانون اساسی، شرعی یا غیر شرعی بودن تعاونی‌ها، حدود فعالیت بخش خصوصی، دولتی کردن تجارت خارجی و شرعی یا غیر شرعی بودن قانون ملی کردن صنایع و باعث شد که به تدریج اختلاف نظراتی که در جامعه وجود داشت، شفافیت بیشتری پیدا کنند و نهایتاً از دل جامعه روحانیت مبارز تشکل جدیدی با نام مجمع روحانیون مبارز پدید آید.

اعضای شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز این موضع را با امام(ره) در میان گذاشته و ایشان ابتدا موافقت شفاهی فرمودند و سپس به صورت مکتوب موافقت خود را با تشکیل مجمع روحانیون مبارز بدین شرح اعلام می دارند:

«انشعاب از تشکیلاتی برای اظهار عقیده مستقل، و ایجاد تشکیلات جدید، به معنای اختلاف نیست. اختلاف در آن موقعی است که خدای ناکرده هرکس برای پیشبرد نظرات خود به دیگری پرخاش کند که بحمدالله، با شناختی که من از روحانیون دست اندرکار انقلاب دارم، چنین کاری صورت نخواهد گرفت. من به شما و همه کسانی که دلشان برای اسلام عزیز می‌تپد دعا می‌کنم، و توفیق آقایان را از خداوند متعال خواستارم.»

کاهش تأثیرگذاری جامعه روحانیت مبارز

جامعه روحانیت در دهه شصت  تاثیرات خودش را داشت اما با ظهور مجمع روحانیون مبارز باید پذیرفت که بخش وسیعی از تاثیرات جامعه روحانیت کاهش پیدا کرد و به عبارتی انشعاب داخلی، انشعاب اجتماعی را هم ایجاد کرد.

نسل جوانتری که علاقه‌مند به سیاست‌های اقتصاد دولتی بودند یا به دولت جنگ علاقه بیشتری داشتند یا ادبیات تندروانه ضد امریکایی را بیشتر می‌پسندیدند، گرایش به سمت مجمع روحانیون پیدا کردند خصوصاً اینکه تشکیلاتی مثل انجمن تحکیم وحدت، انجمن‌های اسلامی دانشجویان و سایر تشکل‌های جوان، شعارهای تندروانه‌تری را  می‌پسندیدند. این ماجرا باعث شد که جامعه روحانیت از طرف این دسته از جوانان و تشکل‌ها مورد انتقاد و به تبع آن مورد فشار اجتماعی نیز قرار بگیرد.

باگفتار: یعقوب توکلی

 

یادداشت | درآمدی بر چیستی و چگونگی جریان‌شناسی

 

جریان‌شناسی یکی از علوم میان رشته‌ای است که امروزه در دنیا دارای جایگاه ویژه‌ای است. عالِم جریان‌شناس از یک طرف بر علم تاریخ باید احاطه داشته باشد و از طرف دیگر با تسلط بر علوم سیاسی  ـ اجتماعی و همچنین در نظر گرفتن الزامات مکان، زمان و زمانه، بتواند آینده‌پژوهی کند و در نتیجه جریان‌ساز باشد. پس این نکته مسلّم است که جریان‌سازی فرع بر جریان‌شناسی است. قطعاً جریان‌سازان هر عصری، جریان‌شناسان خوبی هستند. حزب، گروه یا افرادی که نتوانند جریان‌سازی کنند، حیات اجتماعی ندارند و محکوم به مرگ هستند .از آنجایی که ضرورت جریان‌شناسی امری بدیهی و روشن است لذا قبل از رسیدن به الزامات و راه‌های جریان‌سازی؛ تعریف جریان‌شناسی و راه‌های رسیدن به جریان‌شناسی روشمند نیاز به تبیین صحیح دارد.

معرفی کتاب | سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران

در کتاب سه سال ستیز مرجعیت شیعه بسیاری از اشتباهات تاریخی مشهور این سه سال (43ـ41) بر مبنای اسناد، تصحیح شده، بعضی از باورهای رایج شده به چالش کشیده می‌شود. از دیگر امتیازات این کتاب این است که تمام ادعاهای آن مستند است.

 


نام کتاب: سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران(1343-1341)
نام نویسنده: روح الله حسینیان
موضوع : کتاب
زیرگروه موضوع: تاریخ انقلاب
ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
تاریخ انتشار:  25 آبان، 1390
قیمت: ۵۰۰۰۰۰ ریال
تعداد صفحات: ۵۵۲
قطع: وزیری
شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۸۱۳۴-۲۴-۷
 

معرفی اجمالی

رژیم شاه بعد از کودتای 28 مرداد، همواره فاصله‌ی خود را با مردم بشتر کرد و به قدرت آمریکا وابسته‌تر شد و در مدت کوتاهی به رژیمی مستبد و وابسته تبدیل گردید. مهرماه 1341 نقطه‌ی آغازین مبارزه‌ی مرجعیت شیعه با استبداد شاه و استعمار آمریکا بود. بعد از آن، تحریم رفراندوم انقلاب سفید، تحریم عید نوروز 1342، حمله به مدرسه‌ی فیضیه، دستگیری امام‌خمینی و قیام 15 خرداد، آزادی امام‌خمینی در 1343 و تشدید مبارزات ضدرژیم و سرانجام موضع صریح امام‌خمینی علیه تصویب قانون مصونیت مستشاران آمریکایی و تبعید معظم‌له، نقطه‌ی عطفی در مبارزات ضدسلطه و استبداد بود.

 روح الله حسینیان در جلد سوم از مجموعة پنج جلدی «انقلاب اسلامی (زمینه‌ها، چگونگی و چرایی)» سعی کرده با استناد به اسناد و اطلاعات جدید، بازخوانی مجددی از سه سال ستیز مرجعیت شیعه با استبداد شاه و سلطه‌ی آمریکا ارائه کند.

این اثر پنج جلدی به بررسی 14 قرن تلاش تشیع از بدو تاریخ تا انقلاب اسلامی پرداخته است. حسینیان در مجلد اول این مجموعه با نام “14 قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه” از بدو پیدایش تشیع تا برافتادن رضاخان را توصیف و تحلیل کرده است.

وی از مجلد دوم تا پنجم با عناوین، «20 سال تکاپوی اسلام شیعی»، «3 سال ستیز مرجعیت شیعه»، «14 سال رقابت ایدئولوژیک شیعه» و «یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه» نیز رخدادهای پس از سقوط رضاشاه، نهضت امام خمینی(ره) در سال های 1341 تا 1343، رخدادهای پس از تبعید امام (ره) تا بهمن 1356 و پیروزی انقلاب اسلامی (بهمن 1356 تا 1357) را بررسی کرده است.

معرفی کتاب

در کتاب سه سال ستیز مرجعیت شیعه بسیاری از اشتباهات تاریخی مشهور این سه سال (43ـ41) بر مبنای اسناد، تصحیح شده، بعضی از باورهای رایج شده به چالش کشیده می‌شود. از دیگر امتیازات این کتاب این است که تمام ادعاهای آن مستند است.

کتاب سه سال ستیز مرجعیت شیعه با رژیم پهلوی یعنی از 1341 تا 1343 دربرگیرندة مباحثی از این دست است:


1- تحلیل بر ماهیت نظام سلطه‌گر آمریکا
2- آپارتاید
3- میلیتاریسم
4- کاپیتالیسم
5- امپریالیسم و سیاست امپریالیستی آمریکا
6- روند سلطة آمریکا در ایران
7- مبارزات عالمان شیعه به رهبری امام خمینی
8- اصلاحات ارضی
9- علت مخالفت علما با لایحة انجمن‌های ایالتی و ولایتی
10-رفراندوم انقلاب سفید.
 

جریان غیرانقلابی | هجوم تکنوکرات‌ها به آرمان‌های انقلاب

 

در خصوص نحوه مواجهه جوامع اسلامی با جهان غرب و جبران عقب ماندگی‌های ناشی از استعمار و استثمار، دو جریان عمده در کشورهای اسلامی از جمله ایران شکل گرفت. جریان نخست مربوط به جریان مذهبی و در راس آن روحانیت اصیل به عنوان رهبران دینی و اندیشمندان مسلمان در ایران بود که عقب ماندگی جوامع اسلامی از غرب و تمدن غربی را در فاصله گرفتن از ارزش‌های اصیل دین اسلام می‌دانستند.

گزارش ویژه | حوزه‌های علمیه باید در خدمت انقلاب باشند

 آیا بین سبک زندگی و نوع حضور و بروز اجتماعی عالمان دینی در شرایط تحقق حاکمیت دینی و غیرآن تفاوت‌هایی وجود دارد؟ آیا موقعیت حاکمیت دینی اقتضائات و وظایف تازه‌ای را بر دوش این طیف از نخبگان جامعه می‌گذارد؟ با پیدایش انقلاب اسلامی شرایط تازه‌ای از حیات دینی برای دین، عالمان، دین‌مداران و جوامع معنویت‌گرا به‌وجود آمد. شرایطی که تا پیش از آن تجربه مشابهی برای آن نداشتیم. جامعه پس از انقلاب، نیازمندی‌ها و مراقبت‌های ویژه‌ای را طلب می‌کند که اگر به سرعت و دقت رعایت نشود، دیر یا زود عوارض جانبی و بیماری‌های مزمن او را از پای درخواهد آورد.

یادداشت | دلایل لزوم سیاسی بودن حوزه و روحانیت

 

حوزه‌های علمیه بایستی از سیاست هرگز دور نمانند. یکی از مهمترین دلایل لزوم سیاسی بودن حوزه‌های علمیه، وابستگی نظام جمهوری اسلامی به روحانیت و علمای دین است.