-
سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۲۴ ق.ظ
آیا بین سبک زندگی و نوع حضور و بروز اجتماعی عالمان دینی در شرایط تحقق حاکمیت دینی و غیرآن تفاوتهایی وجود دارد؟ آیا موقعیت حاکمیت دینی اقتضائات و وظایف تازهای را بر دوش این طیف از نخبگان جامعه میگذارد؟ با پیدایش انقلاب اسلامی شرایط تازهای از حیات دینی برای دین، عالمان، دینمداران و جوامع معنویتگرا بهوجود آمد. شرایطی که تا پیش از آن تجربه مشابهی برای آن نداشتیم. جامعه پس از انقلاب، نیازمندیها و مراقبتهای ویژهای را طلب میکند که اگر به سرعت و دقت رعایت نشود، دیر یا زود عوارض جانبی و بیماریهای مزمن او را از پای درخواهد آورد.
هندسه حیات عالم انقلاب اسلامی | بخش دوم
در این یادداشت در صدد ارائه هندسهای از حیات عالمان در بستر انقلاب اسلامی و در نسبت با شرایط جدیدی هستیم که انقلاب پدید آورده است. در بخش گذشته از این یادداشت به بررسی نسبت عالمان با جامعه اسلامی و نیز عالمان با حکومت دینی پرداخیتم. ذیل نسبت عالمان با حکومت دینی به کارکرد تئوریک اشاره شد و در این بخش به نقش آفرینیهای سیاسی عالمان که از وظایف آن ها در نسبت با حاکمیت دینی است سخن به میان می آید. سپس سه بعد دیگر از هندسه حیات عالمان در فضای انقلاب اسلامی تبیین می گردند.
عالم دینی و حاکمیت اسلامی
1ـ نقش آفرینیهای سیاسی
1.1ـ در نسبت با حاکمان
عالم دینی در نسبت با حاکمیت، حاکمان و مدیران نظام اسلامی وظایفی دارد که به برخی آنها اشاره میکنیم:
الف: نُصح، استشار و امر به معروف و نهی از منکر مدیران
عالم انقلابی باید دائم در حال رصد تحولات کشور و نظام اسلامی باشد. اگر در نقطه ای کاستی ای دیده شد تذکر دهند و یا پیشنهاد رفع آسیب ارائه نمایند. گاه یک پیشنهاد عالمانه و طرح هوشمندانه میتواند آسیب بزرگی را رفع نماید. تعامل فعال عالمان و حاکمان کمک میکند چرخه اطلاعات و ارتباطات ویژه ای بین این دو طیف شکل گیرد که برای هر دو دارای اثر است.
وجود ارتباط فعال بین عالمان و حاکمان به تقویت اسلامیت نظام دینی کمک میکند. البته الگوهای تعاملی نباید خلاصه در نصیحت و تذکر و رفتاریهای سنتی عالمانه شود. عالمی که خود را در برابر نظام دینی مسئول میبیند باید فعالانه در مسیر رفع آسیبها و کمبودها گام بردارد. شاید گاهی رفع یک مشکل نیازمند حضور و اقدام عملی عالمان باشد در این صورت نباید از اقدام عملی و طراحی در این راستا شانه خالی کنند. این سر فصل نیازمند توضیحات بیشتری است که در این مقال نمیگنجد.
ب: پذیرش مسئولیتهای اجرایی و تأمین نیروی انسانی مورد نیاز حاکمیت
یکی از ویژهترین انواع تعامل عالمان با نظام اسلامی حضور مستقیم در مدیریت جامعه و انقلاب است. انقلابی که داعیه اسلامی بودن دارد حتی در فرض تولید علم دینی، دینی و اسلامی نمیشود، مگر با حضور مجریان متعهد، دین مدار و دین شناس. هر چه حضور مدیریتی عالمان فرهیخته و آشنا با عرصههای اجرا در حاکمیت فزونی یابد، ضریب خطای مدیریت کلان جامعه اسلامی کاهش مییابد.
البته امروزه پرستیژ علمی و اشتغال به تحصیل، فضای خاصی را پدید آورده است که در آن فضا کسی نمیتواند به سهولت به مدیریت و مسئولیتهای اجرایی تن دهد. معمولا پذیرفتن مسئولیت اجرایی در حوزه به عنوان یک ضد ارزش شناخته میشود. کسی که دارای مسئولیت اجرایی است به عنوان فردی بی سواد و کم بهره از توفیقات علمی قلمداد میگردد. این ارزش گذاری علم محور و مسئولیت گریز، انحرافی اساسی در نگاه حوزه امروز است. این ارزش کاذب گواه عدم درک ماهیت انقلاب اسلامی است. حوزه هنوز درک نکرده است که در شرایط انقلاب اسلامی است و متولیان انقلاب، روحانیون بودهاند و انقلاب بدون حضور پر شور روحانیت راه به جایی نمیبرد.
امام خمینی(ره) تأکید ویژه ای بر پذیرش مسئولیت از سوی فضلای حوزه داشتند. کمک به پیشبرد اهداف نظام اسلامی ترجمان سربازی حضرت بقیه الله الأعظم است که حوزویان داعیه دار آن هستند. فرار از میدان مجاهده عملی، در حقیقت فرار از مسئولیت و وظیفه ای تاریخی است که بر آن پوششی خوش خط و خال به نام علم ورزی نهاده شده است.
البته باید یادآور شد که اولاً نه بایسته است و نه ممکن که همه فضلای حوزه به مسئولیتهای اجرایی بپردازند زیرا که هم حوزه نباید از بدنه علمی تهی گردد و هم بسیاری از روحانیون توان و تجربه مدیریتهای اجرایی را ندارند، از این روی ضرر آنها بیش از فایدهشان خواهد بود. ثانیاً در پی کم رنگ شدن حضور نخبگان و فضلای حوزه در مناصب اجرایی و نیز کثرت نیازمندیهای مدیریت کشور، موجب گردیده برخی روحانیون با سوابق تحصیلی کم و برخورداریهای علمی ضعیف به پذیرش مسئولیت روی آورند که این نیز موجب بدبینی نسبت به حوزه گردیده است.
2.1ـ در نسبت با جامعه
حضور و مواضع سیاسی بیپرده و شفاف عالمان در مواقع حساس و مورد نیاز یکی از کمکهای اساسی عالمان به حفظ اقتدار نظام اسلامی است. نقش سیاسی عالم دینی نسبت به نظام اسلامی بسیار پیچیده و مهم است. مردم اعتماد خاصی نسبت به عالمان دارند، چرا که آنها را فارغ از تمایلات دنیوی و بدون وابستگی فکری و اقتصادی به نظام میدانند، لذا برای ایشان حریّت ویژهای در اظهار نظرها قائل هستند.
سرمایه اعتماد جامعه اسلامی سرمایهای کم نظیر است که در دوران حیرت و سردرگمی مردم به کمک جامعه اسلامی میآید. یک اعلام موضع به هنگام، گاه میتواند عده زیادی را از تحیر و حتی غلطیدن به ورطه مخالفت نجات دهد. در همین هنگامه است که گاه سکوت عالمان میتواند تحیر و سرگردانی جامعه را دو چندان کند. لذا زمانی که لازم است موضع بگیرند، نباید مصلحتهای زودگذر و شخصی را بر مصلحتهای کلان جامعه اسلامی ترجیح دهند.
از دیگر نقشها و وظایف عالمان دین در برابر حاکمیت دینی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: تربیت نیروی انقلابی و مؤمن و متعهد برای حفظ بدنه مذهبی اجتماع
ب: کمک به پیشبرد اهداف کلان نظام اسلامی
سرچشمه تربیت عالمان دینی حوزههای علمیه است. یکی از عوامل اصلی موفقیت حضرت امام(ره) قبل و بعد از انقلاب اسلامی در پیشبرد اهداف نهضت، مددرسانی شاگردانی بود که وی در دوران پیش از انقلاب تربیت کرده بود. همین شاگردان بعدها از چهرههای برجسته حوزهها و نظام شدند. پس از انقلاب اسلامی به اقتضای ضرورتها این افراد به میدان اداره نظام اسلامی وارد شده و عملاً حوزه با یک خلأ جدی در تربیت نسل عالمان انقلابی روبهرو شد. اگر به هر دلیل این خلأ در تربیت نسل عالمان انقلابی ادامه پیدا کند دیگر حوزه نخواهد توانست نقش اصلی خود در نسبت با جامعه و نظام اسلامی را ایفا کند.
هیچ عالمی در هر سطح از علمیت و جایگاه اجتماعی و حوزوی، نمیتواند نسبت به آینده حوزهها، مسائل حوزه و تربیت نسل در حوزه بیتفاوت باشد چرا که ترمیم و بازسازی حوزه متناسب با شرایط زمانه، تنها وظیفه عالمان آگاه به شرایط زمانه است و چشم پوشی از این ضرورت آینده نامبارکی را رقم خواهد زد.
در گذشته سنت تربیت نسل بین عالمان و بزرگان حوزه رواج خاصی داشته و یکی از مؤلفههای حوزه سنتی بهشمار میآمد؛ اما امروزه بسیاری از افراد به بهانه کثرت اشتغالات و مسئولیتها و شئونات اجتماعی و سیاسی و اجرایی، از تن دادن به این وظیفه خطیر و این اقدام حیاتی سر باز میزنند. باید گفت با نیم نگاهی به آینده و در نظر داشتن نیازهای آتی نظام و حوزه، پرداختن به مسائل حوزه از جمله تحول در حوزه و نیز تربیت نسل یکی از اموری بهشمار میآید که تحقق بسیاری از آرمانها بر آن متوقف است.
حوزههای علمیه باید در خدمت انقلاب باشند
حوزه باید بپذیرد انقلاب با محوریت روحانیت و با هدف تحقق اهداف و آموزههای اسلام شکل گرفته است. لذا اصلِ در خدمت نظام بودن حوزه برای پیشبرد اهداف اسلام و انقلاب اصلی انکارناپذیر است؛ اما از نوع تعاملات حوزه و نظام در چهل سال انقلاب بر میآید که این نسبت هنوز به نقطه آرمانی و بایسته خود نرسیده است. پس به یک تحول عظیم رویکردی در حوزه نیازمندیم و این تحول رویکردی که در ابعاد گوناگون مدیریت حوزه مؤثر خواهد بود باید از طریق عالمان انقلابی باسابقه و صاحب بصیرت انجام پذیرد.
ابعاد تغییر کارکرد حوزهها متناسب با شرایط نظام اسلامی
بر اساس نکته گذشته پس از پذیرش ضرورت وجود نسبتی فعال بین حوزه و انقلاب اسلامی، حوزه علمیه باید به بازسازی خود متناسب با نوع نیازهای زمانه اقدام نماید. برخی ابعاد تحولهای ضروری در راستای این بازسازی به شرح زیر است:
تحول در ساختار و سازمان حوزههای علمیه
تحول در برنامه و محتوای آموزشی
تربیت نیرو و طلبه کارآمد متناسب با نیازهای زمانه
اقدام سازمانیافته برای تولید گسترده علم و نرمافزار دینی
و…
در دنیای پس از تجربه مدرنیته، دیگر احساس ناخوشایندی بین مردمان و اندیشمندان نسبت به مکاتب مادی شکل گرفته است. اقبال به معنویت و ادیان شرقی و عرفانهای نوظهور در کشورهای اروپایی حاکی از همین امر است. عطش به حقیقت (انسان) و بازگشت به خود و خدا و همان فطرت امروز در بین مردمان و جوامع صنعتی رو به فزونی نهاده است. دنیای مدرن و تکنولوژی بیاحساس، انسان را سالهاست با خود بیگانه کرده است لذا به هر دستاویزی چنگ میزند تا خود را با حقیقت خود آشنا کرده و به خودِ خود بازگردد؛ اما انسان مدرن در تشخیص گمشده حقیقی خود دچار اشتباه میشود و آن را گاه در عرفانهای نوظهور، یا بودا و… جستجو میکند.
صاحبان قدرت و ثروت نیز در تلاشاند این راه را برای او دور و دست نیافتنی کنند. چرا که بازگشت انسان به دامان دین، یعنی حُرّیت یافتن او و آزادگی انسان با منافع این کانونها در تعارض است.
در این میانه است که عالمان دینی نقشی حیاتی پیدا میکنند تا دست انسان مدرن را گرفته و در دستان پر مهر و محبت دین بگذارند. اگر عالمان دیر اقدام کنند این فرقههای نوظهور و عرفانهای کاذب و سکولار هستند که گوی سبقت را ربوده و انسان را از رسیدن به انسانیت باز میدارند. عالم دینی عصر ظهور و دوران انقلاب اسلامی دیگر نمیتواند خود را محدود به جغرافیای مرزهای اعتباری نماید، چرا که اساساً مخاطب دین، (انسان) است و انسان یک واقعیت است فراتر از مرزهای جغرافیایی و عالِم، نماینده دین است برای دعوت انسانها به دین.
این بعد از برنامه حیات عالمان یکی از برجستهترین ابعاد حیات ایشان است که نباید از آن غفلت کرد. این آمادگی انسانها در این مقطع زمانی از تاریخ بشریت سرمایهای است که در کمتر دورهای از تاریخ دیده شده است.
از سویی در دیگر کشورها مسلمانهایی هستند که دسترسی به عالم دینی نداشته و نباید از چشم دور نگه داشته شوند. تقویت این دست از مخاطبان یکی دیگر از ابعاد فعالیتهای بینالمللی عالم دینی است.
اساساً حضور عالمان برجسته دینی در عرصه بینالملل دارای کارکردی چند وجهی است. عالم دینی با حضور هدفمند در خارج از کشور باید به رصد دقیق و همهجانبه محیطهای سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی آن کشور بپردازد تا با تحلیل و پردازش دادههایی که خود مستقیماً آنها را بهدست آورده است به برنامه ریزیهایی اقدام نماید.
مشاهده شرایط خارج از کشور این امکان را به عالمان میدهد که تعاملی بر اساس واقعیتهای عینی با جهان برقرار نمایند. حضور هدفمند یعنی در هر بازدید، دیدار با اندیشمندان، سیاستمداران، دانشجویان، مردم و اقشار گوناگون صورت گیرد و این دیدارها با اهدافی از پیش تعیین شده باشد. این اهداف میتواند اموری از این قبیل باشند: سعی در شناخت شرایط فکری و فرهنگی، کشف اساسیترین مسائل طبقات گوناگون، تلاش در جهت آشناسازی آنها با برخی گزارههای بنیادین اسلامی و ایجاد علاقهمندی برای مطالعه پیرامون اسلام، ایجاد زمینه ارتباطهای منظم بین مراکز علمی-فرهنگی ایران و آن کشور، و دهها مورد اقدام دیگری که میتوان نام برد. سپس با تحلیل دادههای بهدست آمده حتی نحوه پژوهش، تربیت شاگرد و سبک زندگی علمی این عالم میتواند دچار دقتهای جدیدی شود.
عالم دینی و جامعه نخبگانی
جامعه نخبگانی برجستگان عرصههای علمی – دانشگاهی و یا فرهنگی – سیاسی هستند که دارای نقش آفرینی و اثرگذاریهای کلان اجتماعی به شمار میآیند. این طیف به جهت برخورداری از حیطه اثرگذاری و هدایت گری جامعه، قشری مورد توجه قلمداد میشوند. نوع تعامل با هر یک و نیز ضرورت تعامل با هر کدام تعریف و مختصاتی جداگانه دارد. اما دستاورد مشترک تعامل عالمان با همه این طیفها، کنترل، هدایت و تعاضد فکری و عملی با این طیفها در راستای راهبری و اثرگذاری صحیح اجتماعی است.
تعامل عالمان با نخبگان علمی و دانشگاهی به رشد و رونق علم منجر میشود. تجربه تعاملات علمی علامه طباطبایی با هانری کربن، شهید مطهری با دانشگاه، علامه جعفری با پروفسور حسابی و دهها مورد دیگر گویای ضرورتی مغفول است که اگر درست قرائت شود و مورد استفاده قرار گیرد دستاوردهای فوق العاده ای به همراه خواهد داشت. علاوه بر رشد علمی هر یک از این دو طیف حوزوی و دانشگاهی، از نزدیک با هم آشنا میشوند و زمینه تعامل در سطوح پس از آنها یعنی شاگردان نیز فراهم میگردد و از رهگذر تعاملات دوستانه، باب تعاملات علمی و آزاداندیشی و بحثهای آزاد فکری سامان مییابد. از سویی گاه بی اطلاعی از نقطه نظرهای علمی یکدیگر آسیبهای متعددی را در پی داشته است که این تعامل به رفع آنها میانجامد. از سوی دیگر تضارب آراء بین این دو گروه، زمینه تولید علم و نظریههای جدید با بهره گیری از ظرفیت تعاملات میان رشته ای را فراهم میسازد.
تعاملات در دیگر سطوح نخبگانی نیز اگر هدفمند صورت پذیرد آبشخورهای فکری – سیاسی جامعه را تصفیه و قابل اعتماد میکند. اگر نخبگان عرصههای مختلف با عالمان مرتبط شوند، زمینههای کج روی و انحراف کمرنگ شده و اتصال به منبع فکر دینی بنیانهای حرکتهای ایشان را تأمین مینماید. از سوی دیگر این تعامل دیدی وسیع و واقع نگر برای عالمان ایجاد می کند تا در تعامل با لایههای گوناگون نخبگانی اِشراف دقیقی از وضعیت جامعه داشته باشند.
نگارنده: حسین ایزدی