-
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۴۷ ق.ظ
اشاره: جریانشناسی حوزوی یکی از حوزههای مطالعاتی است که سابقه زیادی از عمر آن نمیگذرد. جریانهای حوزوی را میتوان از جهات مختلف دستهبندی کرد. جریانهای عرفانی، جریانهای کلامی، جریانهای فقهی و اصولی، جریانهای تفسیری، جریانهای حدیثی و نیز جریانهای سیاسی برخی از این وجوه و جهات هستند. در این مقاله میکوشیم به ضرورت جریانشناسی حوزوی، پیشینه و انواع آن اشارهای داشته باشیم.
در بخش اول از این مقاله ساختار کلی بحث و همچنین تعریف و پیشینه جریانشناسی مورد بررسی قرار گرفت. اما در بخش دوم به بررسی ملاکها و معیارهای جریان به شمار آمدن جریانها و نیز ضرورت جریانشناسی پرداختیم.
اکنون متن بخش سوم این مقاله به خوانندگان فرهیخته اسباط تقدیم میگردد.
انواع طبقهبندی جریانهای حوزوی
جریانهای حوزوی را میتوان بر اساس معیارها و ملاکهای مختلفی دستهبندی کرد. البته این معیارها موجب انحصار نمیشود؛ یعنی بر اساس یک معیار گاه فردی داخل در یک جریان شمرده میشود و بر اساس معیاری دیگر، داخل در جریانی دیگر. معیار طبقهبندی جریان فکری باید دارای توان همسو نمودن عدهای با یکدیگر در راستای اندیشهای واحد و برای نیل به هدفی واحد و معین باشد. صرف هر نوع اختلاف سلیقه که از آبشخور اختلاف مبانی تغذیه نمیشود را نمیتوان عامل و معیار تفکیک جریانات از همدیگر شمرد. همانگونه که در ابتدای سخن گذشت برای جریان نامیدن عدهای که متمسک به روش و اندیشهای هستند، لوازم و شرایط خاصی لازم است. عدم اثرگذاری و فقدان مخاطب در جامعه حوزوی و به تبع آن عدم نقشآفرینی همه اموری است که مانع جریان نامیدن یک جمع دارای اندیشه واحد میگردد.
الف) کلانجریانها
کلانترین رویکردهایی که در حاشیه و امتداد آن خرده جریانها پا میگیرند، کلانجریانها نام دارند. همانطور که در بررسی خردهجریانها اشاره خواهد شد، در حوزه علمیه با جریانهای سیاسی، جریانهای علمی و جریانهای عرفانی متنوعی روبهرو هستیم. از سویی برخی هنگام جریان شناسی حوزه سخن از جریانهای سنتی و روشنفکری و روشنفکری دینی به میان میآورند. سخن در این است که نسبت بین این دو نوع جریان شناسی چیست؟ یکی کلان و دیگری خرد است؟ یکی اصل و دیگری فرع است؟ یکی مبنا و دیگری بناست؟ یا در برخی موارد تداخلی بین این دو وجود دارد؟ ابتدا به نقد و بررسی کلام صاحبنظران این عرصه میپردازیم و در پایان جمعبندی ارائه مینماییم.
بررسی نظریه برخی اندیشمندان در تقسیمبندی جریانهای حوزوی
مؤلف گرانقدر کتاب جریان شناسی فکری ایران معاصر در این کتاب به بررسی جریانهای فکری میپردازد. در گفتار سوم از کتاب ذیل عنوان بررسی جریان سنتی، به جریان شناسی روحانیت اشاره میکند. وی در بیان نسبت بین جریان سنتی و جریان روحانیت مینویسد:
جریان سنتی بیش از هر نهاد دیگری به نهاد روحانیت مرتبط است. معنای این جمله، ترادف و هممعنایی روحانیت و جریان سنتی نیست؛ ولی به لحاظ مصداق، این دو عنوان بر یکدیگر تطبیق دارند. [۱]
سپس بر اساس همین تعریف که بین جریان سنتی و نهاد روحانیت ترادف مفهومی نیست ولی اتحاد مصداقی وجود دارد به گونهشناسی روحانیت میپردازد. وی مینویسد:
جریانشناسی روحانیت با لحاظها و گونههای متنوع شناخته میشود. یکی از گونههای جریان شناسی روحانیت، نسبت روحانیت و مدرنیته است و گونه دیگر نسبت روحانیت با سیاست و به دنبالش نسبت و تعامل آن با جمهوری اسلامی ایران است و گونه سوم نسبت و تعامل روحانیت با دینشناسی و معرفت اسلامی است. نسبت و تعامل روحانیت با مدرنیته، روحانیت را به سه دسته سنتی حداکثری، سنتی نواندیش و نواندیش حداکثری تقسیم میکند. [۲]
وی در ادامه هر یک از سه جریان مورد اشاره خود را به گرایشهای خردتری در دل همان جریان تقسیم میکند؛ ولی در این میان تعریفی روشن از مفهوم (سنت و سنتی) و شاخصههای دقیق آن ارائه نمیدهد. از سویی گرایشی را بهعنوان سنتی نواندیش معرفی مینماید که تنها علت سنتی نامیدن آن احترام و پاسداشت میراث گذشته بیان شده است؛ اما فقدان تعریف دقیق سنت موجب میشود تعریفی علمی و فنی از این جریان بهدست نیامده و نسبت واقعی آن با سنت روشن نشود. چرا که در این میان مفهومی متناقضنما و پارادوکسیکال پدید میآید. زیرا سنتی کسی است که از میراث گذشته دست نمیکشد و نواندیش در صدد تحول و روزآمد کردن سنتهاست. از سوی دیگر از مفهوم (نواندیشی) نیز تعریف روشنی ارائه نشده است. آیا نواندیش معادل روشنفکر است؟ اگر آری، کدام معنا از روشنفکری مدنظر است؟ معنای لغوی؟ معنای عرفی؟ معنای تاریخی پیش از مدرنیته؟ یا معنای روشنفکر در فضای تعاریف مدرن؟ هر یک از این احتمالات معنایی و نسبت آنها با جریان سنتی حوزه، تحلیلی خاص در پی خواهد داشت.
از سویی معیار سنتی نامیدن و غیرسنتی بهشمار آوردن اگر تنها راجع به نسبتسنجی فرد یا جریانی با مدرنیته باشد، جریان شناسی ما را محدود به دو سه قرن اخیر خواهد کرد؛ در حالی که سنتیاندیشی و یا نواندیشی هر دو مفاهیمی فرازمانی بوده و قابل امتداد تا قرون بسیار دورتر نیز میباشند، بهگونهای که میتوان شیخ طوسی; و شیخ مفید; را نیز از نواندیشان زمان خود بهشمار آورد. پس محدودیت معیار برای بررسی همه اندیشمندان و جریانات فکری در طی تاریخ حوزه یکی دیگر از کاستیهای این تحلیل است. پس در نگاه وی جریانهای حوزه به دو گروه کلی تقسیم میشوند. سنتی و نواندیش، و سنتی خود به دو دسته دیگر که سنتی حداکثری و سنتی نواندیش است، تقسیم میگردد.
از سوی دیگر وی معیار تمایز بین جریان سنتی حداکثری و سنتی نواندیش را در آشنایی و عدم آشنایی با مدرنیته و دستاوردهای آن و درگیر شدن با مسائل آن میداند؛ اما آیا به راستی تنها مشکل جریان سنتی عدم آشنایی با مدرنیته است؟ یعنی تنها با مطالعه اندیشه و تاریخ مدرن کسی میتواند از سنتی بودن خارج شود؟ صرف آگاهی به معنای مطالعه و درک عمیق مفاهیم مدرن موجب خروج از سنتی بودن نمیشود.
سنتی بودن وصف عملکرد خارجی و اجتماعی یک فرد است. منشأ این سنخ عملکرد نیز آگاهی و یا عدم آگاهی نیست؛ بلکه آگاهی تنها یکی از منابع میتواند بهشمار آید. چه آنکه بسیاری از مدرسین فلسفه غرب در عملکرد خارجی خود تفاوت چندانی با سنتیها ندارند و کسی نیز نمیتواند منکر آشنایی عمیق آنها با مدرنیته گردد. پس مسأله عمیقی ورای این برداشتها دارد. سنتی بودن محصول یک نوع نگاه و تحلیل از نسبت انسان با دین و تحولات عصر جدید است. عصر جدید نه تنها به معنای دوران پس از مدرنیته است، بلکه اقتضای جهتگیری کلان هر عالمی در عصر خود و متناسب با اقتضائات زمانهای که در آن زیست میکند، عصر جدید آن عالم بهشمار میآید. سنتی بودن وصف رویکرد کلان یک فرد یا جریان است نسبت به مجموع تحولات پیرامونی و نسبتسنجی بین این تحولات و آن داشتهها و سرمایهها، و تعیین نوع کنش خارجی و جمع بین رخدادهای جدید و سرمایههای قدیم. منشأ این خلط در تحلیل، ایجاد تلازم غیرضروری بین ناآشنایی با مدرنیته و سنتی بودن است. در حالی که همواره نسبتی مستقیم بین این دو وجود ندارد.
آسیب دیگر این تحلیل، عدم تفکیک بین جریانهای خرد و گفتمانهای کلان است. اساساً اینکه جریانی در عرصه سیاسی و یا دینشناسی رویکردی ویژه اتخاذ میکند، به دلیل حاکمیت و سیطره گفتمانی فکری و کلان بر آن جریان است. جریان در نسبت با گفتمان، بهعنوان دریافت کننده خروجی مبانی و رویکردهای کلان گفتمان بهشمار آمده و نگاهها و مبانی آن را در سطح عینیت پیاده میکند. در حقیقت هر گفتمانی اقتضاءات سیاسی، اجتماعی و دینپژوهی خاصی دارد. پس نمیتوان بین رویکردهای سیاسی و دینپژوهی و سنتیاندیشی و یا نواندیشی تفکیک نمود. زیرا سنتیاندیشی و یا نواندیشی در عرصههای گوناگون و خُرد، نمودها و جلوههایی متناسب با مبانی کلان اندیشه خود را دارد.
اما مؤلف گرانقدر کتاب دینپژوهی معاصر از این خلط در امان بوده و جریانهای حاکم بر حوزه را در عصر جدید به سه جریان متجمد، متجدد و مجدد تقسیمبندی میکند. سپس به بیان شاخصهها و ویژگیهای هر یک و نیز آسیب شناسی تفصیلی آنها میپردازد. وجه قوت این نظریه عدم خلط و یکسانپنداری بین نواندیشان متعهد و حوزویان سنتی است. تفکیک این دو گروه از یکدیگر به دلیل تفاوتهای جدی آنها در عملکرد خارجی و دینشناسی روزآمد و نوع مناسبات با تحولات عصر جدید است. وی در توضیح جریانهای سهگانه مینویسد:
در عرصه دینپژوهی معاصر سه گفتمان عمده قابل تعریف است:
۱ـ مجموعه رویکرد سنتی در باب مطالعات دینی، شاخصه اصلی این جریان، تصلب بر دریافتها و ذخایر بازمانده از پیشینیان است، از نوآوری هراسناک و از تحول نگران است.
۲ـ رویکردی در مقابل این جریان سنتی با ادعای تجدد و رویکرد متأثر از معرفت غربی جدیداً وارد عرصه مطالعات دینی شده است، ما این گفتمان را جریان متجدد مینامیم.
۳ـ گفتمان سومی در این میان پدید آمده که نه متصلب به مواریث و موجودی است و نه در مقام انقطاع پیشینه و تجددنظرطلبی دینی است. این گفتمان را جریان مجدد مینامیم، این جریان در کار گشودن راه سومی میان تصلب و تجدد است؛ وجه اشتراک جریان اول و دوم تقلید است، جریان نخست مقلد قدما و متقدمان است و جریان دوم مقلد غربیان و متغربان. [۳]
ویژگی این تقسیمبندی عدم خلط بین نواندیشان متعهد با سنتگرایان است. که اولی را جریان متجدد و دومی را جریان متجمد مینامد. از سوی دیگر تبیین شاخصههای هر یک و بیان تفصیلی آسیبها و دستاوردهای آنها نیز از برتریهای این نظریه شناخته میشود. البته برخی نقدها مانند عدم تبیین اصطلاحات و پیشفرضها بر این نگاشته نیز وارد است.
نگارنده: حسین ایزدی
پی نوشت:
خسروپناه، عبدالحسین، جریان شناسی فکری ایران معاصر، چاپ اول، قم، موسسه حمکت نوین اسلامی، ۱۳۸۹
رشاد، علی اکبر، دینپژوهی معاصر، چاپ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸
[۱]ـ عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی فکری ایران معاصر، ص ۴۸٫
[۲]ـ همان، ص ۵۲٫
[۳]ـ علی اکبر رشاد، دینپژوهی معاصر، ص ۱۳۳٫