-
چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ب.ظ
هادی غفاری فرزند آیت الله حسین غفاری در سال ۱۳۲۹ در آذرشهر تبریز به دنیا آمد. مادرش دختر آیتالله مقدس تبریزی بود .هادی غَفّاری عضو شورای مرکزی مجمع «نیروهای خط امام» و رئیس مؤسسهی الهادی است. وی نماینده سه دوره اول مجلس شورای اسلامی بود و در انتخابات مجلس چهارم، پنجم و هفتم رد صلاحیت شد. او فرزند حسین غفاری از روحانیونی است که قبل از انقلاب ایران در زندان بر اثر شکنجه به شهادت رسید.
مبارزات سیاسی از نه سالگی!
هادی غفاری فرزند آیت الله شهید حسین غفاری سالها با رژیم ستمشاهی مبارزه کرد و سرانجام به آرزویش که همان شهادت بود رسید.
هادی غفاری پسر آیت الله شهید حسین غفاری برای جلب نظر افکار عمومی مدعی شد در سر پدرش مته گذاشتهاند و پاهایش را اره کردهاند و در تابوتش خون جمع شده بود و … در حالی که آقای شکوری که سالها با او در مجمع روحانیون بوده است در مصاحبهای از سالم بودن پیکر و سفید بودن کفن پدر غفاری سخن به میان آورد.
هادی غفاری نقطه شروع مبارزات سیاسی خود را نه سالگی میداند و میگوید:
« مبارزه سیاسی من از سن 9 سالگی آغاز شد .پرونده فعالیت سیاسی من در دبستان رضوی، دبیرستان فخر رازی، دانشکده الهیات، ادبیات، فنی ، معماری و حتی پزشکی دانشگاه تهران عقبه سیاسی کاملا گرانسنگی برای من رقم میزند. سالهای سال متواری بودن، تحمل زندانهای ممتد، تحمل شدیدترین و حیوانیترین شکنجهها را باید بر این عقبه مبارزاتی افزود. فک من شکسته و هنوز به سختی غذا میخورم، با شانه سمت چپم نمیتوانم بخوابم، پاشنه پای پاره، ناخنهای شکسته، ترقوه خردشده و … میراثی است که از شکنجه در زندانهای رژیم پهلوی حاصل شده است.»
هادی غفاری در این دوران با گروههای مختلف دانشجویی اعم از سیاسی و غیرسیاسی از جمله نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، فدائیان اسلام و حتی گروههای کمونیستی مراوده داشت و بعضا در مناظرههای درون گروهی شرکت میکرد. وی طی دوره دانشجویی و طلبگی بر روی تفسیرهای قرآن کار کرد که ماحصل آن تفسیر سوره حمد بود که با عنوان «حمد میآموزد» نوشته هادی دهخوارقانی منتشر شد.
وی سال ۱۳۵۷ با چادر زنانه رفت و آمد میکرد. غفاری در مصاحبه با روزنامه اعتماد ملی در این زمینه میگوید:
«با چادر زنان به مسجد میرفتم، در بین زنان با عبا برمیخاستم و سخنرانی میکردم و باز با چادر و همراه زنان از مسجد خارج میشدم.»
تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه
سید محمد لاجوردی (فرزند شهید سید اسدالله لاجوردی) در مصاحبهای با نشریه یادآور به خاطرهای اشاره کرده است که نشان میدهد هادی غفاری تا چه اندازه بامشی امام خمینی فاصله داشته است:
«من یادم هست در جریان تظاهرات قیطریه در سال ۱۳۵۷ که آقای هادی غفاری جلودار بود، من خودم را به ایشان نزدیک کردم… به ایشان گفتم: این شعار «تنها ره رهایی، راه مجاهدین است» یا «تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه» به اعتقاد من مورد پذیرش امام نیست. امام این حرف را قبول ندارند، بنابراین نباید این را گفت. اینها [منافقین] اعتقادات دینی صحیحی ندارند و در کتاب شناخت خود گفتهاند که اصول چهارگانه دیالکتیک را قبول دارند. ایشان با لحن تندی مرا عقب زدند که: برو بچه! این حرف را نزن».
چنان که مشخص است هادی غفاری صریحا و در اوج انقلابی که با مشی غیرمسلحانه و مردمی امام خمینی (ره) به سمت پیروزی میرفت هم کماکان تنها راه رهایی را «جنگ مسلحانه» میدانسته و آن را فریاد هم میکرده و مردم را هم به طرفداری فرا میخوانده است.
فدایی آقای بازرگان!
این در حالی است که وی منکر اقدامات قبلیاش شده و میگوید:
«من قبل از انقلاب هرگز دنبال فعالیت مسلحانه نبودهام و در پاسخ به مظلومیت بازرگان در مجلس اول شجاعانه و صریح گفتم: من از او و سحابی و یزدی و صدر حاج سید جوادی و منتظری حلالیت طلبیدهام!»
وی در پاسخ به این سؤال که شما بابت چه چیزی از ایشان حلالیت خواسته بودید میگوید:
« من حتی در خودم احساس فدایی آقای بازرگان را هم داشتم. یعنی اگر خطری برای آقای بازرگان پیش میآمد ما حاضر بودیم بایستیم و گلوله بخوریم که ایشان سالم و زنده بماند. آقای بازرگان را به عنوان یک ایدئولوگ و طراح و متفکر و یک استراتژیست قبول داشتیم و الان هم قبول داریم… به هر حال ما جزء باندی بودیم که بعد از انقلاب به ایشان معترض بودیم. در مجلس فریاد میزدیم. فریاد زدن و حتی دعوا کردن در مجلس در هیچ کجای دنیا بد نیست. به هر حال ایشان و طیف همراهشان مبانی و اعتقادات ما را تهدید میکردند؛ خوب من که نمیتوانستم بنشینم و نگاه کنم، آن هم مبانی که خودم و خانوادهام برای آن جان کنده بودیم.»
پس از پیروزی انقلاب
با پیروزی انقلاب، هادی غفاری وارد مجلس شورای اسلامی میشود. غفاری در روزنامه نیمروز، شماره ۶۵۳ مورخ ۲۳ شهریور ۱۳۸۰ درباره فعالیتش در مجلس شورای اسلامی میگوید:
«مدت کوتاهی در کمیسیون ارشاد بودم، اما از آن پس به کمیسیون برنامه و بودجه رفتم و تا پایان دورهی سوم در این کمیسیون فعالیت داشتم که حاصل آن ایفای نقش در تصویب قانون کار و مسائل بیمهای و مالیات بود. در تدوین برنامهی پنج ساله هم نقش و حضور جدی داشتم و نماینده کمیسیون ناظر مجلس در کمیته خرید اقلام دفاعی بودم؛ چه اینکه در تدوین بودجه جنگ هم مسؤولیتی ایفا میکردم، جزء اولین کسانی هستم که به حکم هاشمی رفسنجانی مسئولیت تشکیل بسیج را بر عهده گرفتم».
رای منفی به نامزدی بنیصدر
هادی غفاری تنها عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بود که در جلسه این تشکل به نامزدی ابوالحسن بنیصدر در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری رای منفی داد. وی در این زمینه میگوید:
«من بنیصدر را زمانی که در اروپا بودم میشناختم، چه اینکه در سفر به فرانسه، ایتالیا و آلمان که با بنیصدر وارد مذاکرات متعدد میشدم که با جدالهای تند خاتمه مییافت. بنیاد اندیشه بنیصدر زلال اسلامی نبود؛ به قول جلال آل احمد اطلاعاتش ترجمهای بود؛ اطلاعات عمیق اسلامی نداشت. گرچه در خانواده مرحوم آیت الله بنیصدر که فردی تحصیل کرده و متدین بود، پرورش یافته بود؛ اما اطلاعات اندکی داشت. من در فرانسه گفتگوهای مفصلی با بنیصدر درباره مسائل اسلامی، ربا، حجاب، زنان، روحانیت و آقایان مدرس، کاشانی و مصدق داشتم و میدیدم بنیصدر جهتگیریهای خلاف اندیشههای زلال امام داشت. در فرانسه (نوفل لوشاتو) چند نفر مایل بودند خود را سخنگوی امام معرفی کنند مثل صادق طباطبایی، صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی و ابوالحسن بنیصدر، وقتی به امام توضیح دادیم که در اینجا حرفهایی زده میشود که شاید با نظرات شما منافاتی داشته باشد ولی از قول شما نقل میشود، اطلاعیه دادند که امام سخنگو ندارد.»
همیشه تندرو
در ابتدای انقلاب، مواضع غفاری بسیار تند بود آنقدر که در بیان حقایق به هیچ گروه و حزبی توجه نمیکرد و فقط خط امام را در نظر میگرفت. هادی غفاری قبل از آغاز خطبههای نماز جمعه ۲۹ دی ۱۳۵۸ طی سخنانی از این که موسوی خوئینیها، نامزد سازمان مجاهدین را از لیست نامزدها حذف نکرده است، انتقاد کرد. موسوی خوئینیها در آن زمان نماینده تامالاختیار امام در تائید صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری بود. هادی غفاری در این باره گفته بود:
«این سازمان در رفراندوم قانون اساسی شرکت نکرده و به آن رأی نداده است پس نامزد آن چگونه میتواند مسئولیت اجرای قانون اساسی را عهدهدار شود.»
هادی غفاری ۱ تیر ۱۳۶۰ در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی درباره همسر بنیصدر میگوید:
«من وقتی دیروز به چهار راه خیابان ولیعصر و سه راه مطهری رسیدم دیدم که در جمع تظاهر کنندگان و کسانی که علیه ولایت فقیه شعار میدادند ماشینهای آخرین سیستم و مدل بالا به اصطلاح فراوان حضور داشتند من جمله ماشینی بود که بنز طلایی رنگ بسیار شیک بود که یکی از دوستان فوری گفت ببینید ایشان را میشناسی. دیدم سه نفر خانم بدون حجاب تویش نشستند. دقت کردیم دیدیم یکیشان خانم آقای بنیصدر هستند یکیشان سودابه سدیفی و یکیشان هم یکی دیگر. اینها فوری تا ما را دیدند یک چادری از کیف درآوردند و سر کردند. گرچه ما آنها را دستگیر کردیم و دادیم به دادستانی انقلاب و اینها را بردند اوین. راننده این ماشین را آقای حسینی نامی که برادر خانم آقای بنیصدر بودند به عهده داشتند. بد نیست من این خبر را به شما بدهم که دویست سیصد تا دو تومانی داخل داشبورد بغل فرمان این اتومبیل بود. وقتی پرسیدم که اینها چیست گفتند برای اینکه بتوانیم با شهرستان به خوبی تماس بگیریم. توی ضبط صوت همین ماشین یک نوار موسیقی بود که آنقدر کثیف بود که حتی ما این جسارت را که به دوستانمان آن نوار را نشان بدهیم نداشتیم…»
غفاری در مجلس
هادی غفاری در مجلس کارنامه پر تنشی داشت. یکی از موارد برخورد خشونتآمیز ایشان در مجلس، ماجرای حمله به صباغیان و معینفر از نیروهای ملی – مذهبی است. معینفر در مصاحبه با روزنامه ابتکار، شماره ۲۷۸۸ مورخ ۱۵ دی ماه ۱۳۹۲ داستان این حمله را این طور بازگو میکند:
«حضار جلسه ملاحظه کردند که حدود ۱۰ نفر از نمایندگان محترم بر سر آقای صباغیان ریختند و با ضربات مشت و لگد ما را مضروب و مصدوم کردند. خصوصا حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای هادی غفاری با خارج ساختن کفش از پای خود و کوفتنهای مرتب بر سر و صورت و بدن اینجانب گوی سبقت را از دیگران ربودند. ایشان همچنین فحشهای عرضی و ناموسی زن، مادر و خواهر نثار من کردند که مستوجب حد است».
هاشمی رفسنجانی بداخلاقی هادی غفاری را با نیروهای انقلاب در مجلس در خاطره روز ۲۴ آبان سال ۶۶ چنین عنوان میکند:
«ظهر به مجلس برگشتم. معلوم شد در جلسه علنی بر سر انتخاب نماینده مجلس در شورای سرپرستی صدا و سیما، درگیری به وجود آمده و آقای [محمد] یزدی و آقای هادی غفاری درگیر شدهاند و به هم اهانت کردهاند.»
وی در خاطره روز ۱ دی سال ۱۳۶۴ نیز درباره هادی غفاری مینویسد:
«در تنفس، مسأله پرخاش آقایان [هادی] غفاری و [صادق] خلخالی به آقای محمد خامنهای مطرح گردید.»
خاطره روز ۵ مرداد سال ۱۳۶۵ نیز دوباره درباره نحوه تعامل غفاری با نمایندگان است:
«آقای نیکروش از برخورد آقای هادی غفاری [نماینده تهران] شکایت آورد.»
غفاری در دوران اصلاحات
هادی غفاری جزء ۲۸ نفر تشکیل دهنده مجمع روحانیون مبارز بود غفاری در درگیریهای خرداد ۱۳۶۰ که میان نیروهای حزباللهی با طرفداران بنیصدر و مجاهدین خلق صورت گرفت، نقش فعالی داشت و به بسیج نیرو علیه مجاهدین مشغول بود. او در این درگیریهای خیابانی به شدت زخمی شده و به بیمارستان منتقل شد.
سالها گذشت و نوبت به حضور دوباره جناح چپ در حاکمیت رسید. اردیبهشت سال ۱۳۷۶ هادی غفاری عازم شهرهای مختلف شد تا در حمایت از سید محمد خاتمی سخنرانی کند. وی در زنجان به مسجد ارک (آیت الله دستغیب) رفت که کانون رزمندگان خط امامی و چپی بود. او در میان شور و اشتیاق هواداران خاتمی بالای منبر رفت و اصولگرایان امروز را به باد فحش و انتقاد گرفت. سپس ویژهنامه انتخاباتی انصار حزبالله علیه خاتمی را از زیر عبا بیرون آورد و در برابر چشم مردم و بالای منبر آن را پاره پاره کرد و فریاد زد: این غدههای سرطانی باید نابود شوند!»
سالهاست هادی غفاری به منتقد نظام و یک اصلاحطلب تبدیل شده است. هادی غفاری در مراسمهای روشنفکران در حسینیه ارشاد شرکت میکند و اگرچه دیگر خبرساز و جنجالی نیست، ولی دلبسته جبهه اصلاحات است. هادی غفاری تا آخرین روزهای فوت ایت الله منتظری در درس اخلاق وی شرکت میکرد.
جوراب استارلایت هدیه میرحسین موسوی به غفاری
کارخانه جوراب استارلایت که از جمله کارخانجات بزرگ و سود ده در دوران رژیم شاهنشاهی در ایران بود، بعد از پیروزی انقلاب مصادره شد و به جوراب آسیا تغییر نام داد. میرحسین موسوی نخست وزیر وقت پس از این اقدام، آن را به هادی غفاری از دوستان نزدیک خود هدیه کرد تا در آمد آن، صرف ترویج فرهنگ اسلامی شود. این اقدام همان دوران نیز واکنشهای فراوانی را به وجود آورد. بنیاد فرهنگی الهادی تأسیس و ساختمان عظیم نبش خیابان دماوند (ایستگاه قاسم آباد) از ماحصل اداره این کارخانه احداث و به هادی غفاری تعلق گرفت.
هرچند غفاری پس از مدتی، بنای پشت کردن به ارزشهای اولیه انقلاب را داشت اما هرچه بود، حاضر به واگذاری جوراب آسیا به فرد دیگری نشد، تا اینکه بر اثر سوءمدیریت وی و نزدیکانش، بالاخره این کارخانه بزرگ، رو به زیاندهی نهاد و مدیران غیرمتخصص آن نیز تصمیم به تصفیه شرکت برای حل مشکلات گرفتند. مدیران کارخانه با تضییع حقوق کارگران، فضایی بسیار مسموم را در آن شرکت به وجود آورده به طوری که کارگران با هجوم به هادی غفاری چنان مضروبش ساختند که بسیاری از استخوانهای بدنش دچار شکستگی شد و چندین ماه بستری بود! سپس آگهی تصفیه این شرکت بزرگ که روزی خرج این افراد را به نام اقدامات فرهنگی میداد، در روزنامههای کثیرالانتشار به چاپ رسید.
منبع: کتاب بازگشت از نیمه راه –علی الفت پور