یادداشت | درآمدی بر چیستی و چگونگی جریان‌شناسی

 

جریان‌شناسی یکی از علوم میان رشته‌ای است که امروزه در دنیا دارای جایگاه ویژه‌ای است. عالِم جریان‌شناس از یک طرف بر علم تاریخ باید احاطه داشته باشد و از طرف دیگر با تسلط بر علوم سیاسی  ـ اجتماعی و همچنین در نظر گرفتن الزامات مکان، زمان و زمانه، بتواند آینده‌پژوهی کند و در نتیجه جریان‌ساز باشد. پس این نکته مسلّم است که جریان‌سازی فرع بر جریان‌شناسی است. قطعاً جریان‌سازان هر عصری، جریان‌شناسان خوبی هستند. حزب، گروه یا افرادی که نتوانند جریان‌سازی کنند، حیات اجتماعی ندارند و محکوم به مرگ هستند .از آنجایی که ضرورت جریان‌شناسی امری بدیهی و روشن است لذا قبل از رسیدن به الزامات و راه‌های جریان‌سازی؛ تعریف جریان‌شناسی و راه‌های رسیدن به جریان‌شناسی روشمند نیاز به تبیین صحیح دارد.

 

درآمدی بر چیستی و چگونگی جریان‌شناسی

تعریف جریان‌شناسی

قبل از ورود به هر بحثی ابتدا باید مفاهیمی را که به کار می‌بریم تعریف کنیم تا مخاطب بداند دقیقاً منظور ما از این مفهوم چیست. وقتی می‌گوییم «جریان‌شناسی»، ابتدا باید «جریان» را تعریف کرد؛ البته برای مفهوم جریان تعاریف متعددی در کتاب‌های اهل فن ذکر شده است که از مجموع آنها می‌توان چنین نتیجه گرفت که:

جریان، یک حرکت سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی مستمر مبتنی بر یک نظام فکری مشخص است که از گذشته تا حال امتداد داشته و در آینده نیز امتداد خواهد داشت.

پس اتفاقات و حوادث زمانه، بستر جریان‌ها هستند و جریان‌های مختلف در ظرف این حوادث جای داده می‌شوند به گونه‌ای که حاصل، نتیجه و برآیند آنها محسوب می‌شوند. بنابراین شناخت حرکات و مواضع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و تحلیل آنها را در مجموع «جریان‌شناسی» می‌نامند.

رویکردهای جریانشناسی

برای جریان‌شناسی دو نوع رویکرد را می‌توان نام برد:

یکی رویکرد روشمند و دیگری رویکرد غیر روشمند.

روشمندی به معنای قاعده‌مند بودن و قانون داشتن است. هنگامی که صحبت از جریان‌شناسی روشمند می‌شود، در واقع صحبت از جریان‌شناسی مبتنی بر چارچوب، قانون و قاعده است. روشمندی جریان‌شناسی به ما کمک می‌کند تا مرحله به مرحله پیش رویم و در هر مرحله، فهم خود را تکمیل کنیم تا در نهایت به فهمی جامع و کامل از آن جریان برسیم و تحلیلی صحیح ارائه دهیم.

در مقابل، جریان‌شناسی غیر روشمند مبتنی بر هیچ اصولی نیست و در نتیجه ما را دچار فهمی ناقص از جریان‌ها می‌کند لذا هیچگاه نمی‌توان با تکیه بر آن جریان‌سازی کرد.

جریانشناسی روشمند

جریان‌شناسی روشمند مبتنی بر گذراندن 4 مرحله است:

1-بررسی تاریخچه و نحوه شکل‌گیری جریان

2-آشنایی با نظام فکری آن جریان

3-مطالعه و تحلیل مواضع و رفتارهای سیاسی و اجتماعی آن جریان

4-شناسایی شخصیت‌ها، احزاب و گروه‌ها، ارگان‌ها و نهادها، و نشریات مکتوب و حتی مجازی متعلق به آن جریان این مراحل باید به ترتیب و پشت سر هم طی شود تا ما را به نتیجه مطلوب برساند.

مرحله اول

در این مرحله ابتدا باید سراغ انگیزه‌های شکل‌گیری جریان مورد نظر رفت و بهترین سؤالی که در این مرحله می‌توان طرح کرد تا به دنبال جواب آن رفت این است که:

انگیزه اولیه و هدف از شکل‌گیری این جریان چه بوده است؟

مثلاً جریان شیعی چگونه به‌وجود آمد؟

یا به عنوان مثال هنگامی که می‌خواهیم جریان اخباریگری را بررسی کنیم ابتدا باید بدانیم که این جریان چگونه به وجود آمد؟

با چه انگیزه و هدفی شکل گرفت؟

مطالعه بستر تاریخی شکل‌گیری آن و بررسی عقبه‌ها و ریشه‌های تاریخی آن، می‌تواند در این زمینه به ما کمک بسیار کند.

مرحله دوم

این مرحله مهمترین مرحله جریان‌شناسی می‌باشد چراکه تفاوت جریان‌ها با یکدیگر در تفاوت نظام فکری آنها با یکدیگر است. یعنی ما اگر بخواهیم جریان‌ها را از هم جدا کنیم باید بدانیم که جریان‌ها از نظر نظام‌های فکری‌شان از یکدیگر جدا می‌شوند.

بررسی روشمند و غیر روشمند نظام‌های فکری

بررسی نظام فکری هم به دو صورت می‌تواند باشد: روشمند و غیر روشمند هنگامی که می‌گوییم بررسی روشمند نظام‌های فکری، منظورمان این است که نظام‌های فکری مانند حلقه‌های زنجیر متصل به هم هستند که هر حلقه، حلقه بعدی را می‌سازد یعنی حلقه بعدی متأثر از حلقه قبلی است. به تعبیر دیگر یک حلقه فکر، حلقه دیگری از فکر را تولید می‌کند. یعنی رابطه بین حلقه‌های فکر، به یک معنا رابطه علی و معلولی است و این حلقه‌ها مانند دانه‌های زنجیر به یکدیگر متصل هستند. پس شناخت نظام فکری یعنی شناخت این حلقه‌های فکر و آشنایی با نحوه شکل‌گیری و بررسی سیر تطور تولید فکر در این دستگاه فکری.

دانستن پیشینه این فکر به ما کمک می‌کند تا خود را آماده برخورد با پسینه آن فکر کنیم و تأثیرات و تأثرات اجتماعی آن را قبل از وقوع، حدس بزنیم.

گرچه یک جریان افراد متعددی دارد اما علقه همه آنها به این جریان به جهت اشتراک آنها در یک فکر و نگرش واحد است. از باب مثال، ساختمان‌ها را وقتی نگاه می‌کنیم، شکل و قیافه‌های متفاوتی دارند اما ساختار واحدی بر همه آنها حاکم است. یعنی همه آنها فوندانسیون، ستون و سقف دارند. نظام‌های فکری نیز دقیقاً اینگونه هستند.

ساختمان نظام فکری

ساختمان نظام فکری از سه بخش تشکیل شده است:

1-بنیادین‌ترین لایه‌های فکر:

 که به ترتیب شامل معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، راه‌شناسی و راه‌نماشناسی می‌باشند.

با این توضیح که معرفت‌شناسی بر هستی‌شناسی اثر می‌گذارد یعنی حلقه اول بر حلقه دوم اثر می‌گذارد. بعد اینها بر حلقه سوم اثر می‌گذارند تا آخر.

به عبارت دیگر فکر ما مانند ساختمانی است که این‌ها، فندانسیون آن ساختمان هستند. بعد از آن ستون‌ها قرار دارد که روی فندانسیون قرار می‌گیرند.

2-فلسفه‌های مضاف:

 که در حکم ستون‌های نظام فکر می‌باشند مثل فلسفه تاریخ، فلسفه جامعه، فلسفه سیاست، فلسفه حقوق، فلسفه دین، فلسفه هنر، فلسفه اقتصاد و

بسته به نوع نگاه هر جریانی به لایه‌های بنیادین فکر، در فلسفه‌های مضاف و تخصصی نیز گرایش به همان سمت پیدا می‌کنند.

3-اندیشه‌ها:

 منظور از اندیشه، ارائه نظریه و تئوری برای شکل‌گیری ساختارها و رفتارهاست. اندیشه‌ها همان سقفی هستند که روی ستون‌ها سوارند مثلاً می‌گوییم اندیشه‌های سیاسی، اندیشه‌های اجتماعی، اندیشه‌های اقتصادی و

بنابراین بین فلسفه سیاست با اندیشه‌های سیاسی تفاوت است؛ همچنین بین فلسفه اجتماع با نظریات جامعه شناسی تفاوت است و قس علی هذا.

بر اساس مدل درختی نیز تعبیر ریشه، تنه و شاخه به جای فنداسیون، ستون و سقف به کار می‌رود. حاصل و میوه این درخت، «احکام» است. احکام به آن دسته از قواعدی گفته میشود که انضباط رفتار فردی و اجتماعی را جهت رسیدن به سعادت تنظیم می‌کند. احکام، بایدها و نبایدهایی است که به تعبیر دیگر، ایدئولوژی نیز به آنها گفته می‌شود. البته ناگفته پیداست که احکام ریشه در «مفاهیم» دارد که مفاهیم خود به مفاهیم ارزشی و مفاهیم غیر ارزشی تقسیم می‌گردد. یعنی هنگامی که حکمی صادر می‌شود، در قالب مفاهیم صادر می‌شود. این مفاهیم قطعا برآمده و حاصل نظام فکری است که با عقل نظری دریافت شده و در حوزه عقل عملی که مُدرک احکام هستند نقش کلیدی دارد.

پس با توجه به مطالبی که بیان شد می‌توان نظام‌های فکری را به دو دسته تقسیم کرد:

نظام‌های فکری کامل و نظام‌های فکری ناقص.

نظام فکری کامل همه اجزاء و بخش‌های ساختمان فکر را داراست؛ اما نظام فکری ناقص، برخی اجزا را ندارد یعنی در برخی موارد صاحب تئوری و مبنا نیستند و حرفی برای گفتن ندارد. نظام فکری کامل نظام فکری‌ای است که در حوزه‌های مختلفِ فکر، صاحب تئوری است. هم در قسمت فنداسیون صاحب تئوری است، هم در قسمت ستون‌ها و هم در قسمت سقف.

البته نظام فکری کامل و ناقص نیز دو دسته هستند: یا الهی اند یا بشری.

جریان‌های الهی مدعی این هستند که نظام فکری‌شان متخَذ از وحی است یعنی آن فردی که دارد این نظام فکری را ارائه می‌دهد می‌گوید این حرف‌ها، حرف‌های خود من نیست، این وحی است که از طرف خدا به من رسیده است. مقابلش نیز، در نظام فکری بشری، فرد می‌گوید که این نظام فکری ساخته و پرداخته ذهن خودم هست.

از طرفی دیگر هر کدام از این نظام‌های فکریِ الهی یا بشری، یا عقلانی‌اند یا غیرعقلانی. عقلانی به این معنا که آنچه را می‌گویند با عقل سازگار باشد یعنی با ملاک‌های عقلانی سازگار باشد. منظور از ملاک‌های عقلانی همان بدیهیات اولیه یا بدیهیات ثانویه یعنی برهان می‌باشد.

مثلا وقتی نظام فکری مسیحیت را برسی می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که نظام فکری او، غیرعقلانی است. ادعای الهی بودن را دارد ولی عقلانی نیست.

مرحله سوم

در مرحله سوم مواضع سیاسی و اجتماعی جریان‌ها بررسی می‌شود. در این مرحله از جریان‌شناسی بعد از پرداختن به تاریخچه شکل‌گیری و بررسی نظام فکری، مواضع سیاسی و اجتماعی آن جریان بررسی می‌شود که مثلاً در فتنه 88 برجام و چه موضعی داشته است.

مرحله چهارم

آخرین مرحله از جریان‌شناسی بررسی شخصیت‌ها، احزاب و گروه‌ها، ارگان‌ها و نشریات متعلق به آن جریان می‌باشد. مطالعه و تهیه فهرستی از شخصیت‌های اثرگذار و اثرپذیر از جریان، همچنین نشریات مکتوب و مجازی و تمامی تشکل‌ها و نهادهایی که به نوعی با آن جریان در ارتباط است، می‌تواند در تحلیل ما از آن جریان و همچنین کشف ارتباط سازمانی آنها، کمک شایانی کند.

ملاک و ابزار جریان‌شناسی

با انجام این چهار مرحله، جریان شناسی روشمند صورت می‌گیرد لذا پس از تبیین روش جریان‌شناسی، تنها نکته‌ای که لازم به ذکر است، بیان ابزار و ملاکی است که یک جریان‌شناس باید از آن استفاده کند. از آنجایی که دانسته شد کار جریان‌شناسی در گام اول رصد و شناسایی دقیق افکار، مواضع و اشخاص است، تا در گام بعدی بتواند به تحلیل جریان بپردازد؛ سؤالی که باقی می‌ماند این است که ملاک شناسایی در حوزه جریان‌شناسی چیست؟ با چه ابزاری می‌توان جریان‌شناسی کرد؟

مهمترین ملاک و ابزار جریانشناسی، سند معتبر است. سند معتبر به این معناست که وقتی گفته می‌شود این جریان در معرفت شناسی چنین می‌گوید، اگر کسی بپرسد که از کجا معلوم؟ باید بتوان با تمسک به متن و سند معتبر از آن جریان، حرف خود را اثبات کرد. مثلاً وقتی می‌گوییم ابن تیمیه که جریان وهابیت را تأسیس کرد، در معرفت شناسی این چنین اعتقادی دارد، باید بتوان از متن کتاب خودِ ابن تیمیه این را به اثبات رساند.
بعد از رصد، شناسایی و طبقه بندی دقیق بوسیله سند معتبر، نوبت به داوری می‌رسد تا به این وسیله اطلاعات جمع آوری شده مورد ارزیابی و نقد قرار گیرد در نتیجه درست یا غلط بودن آنها مشخص شود. برای داوری و نقد و ارزیابی نیز ملاک لازم است.

ملاک داوری چیست؟

ملاک داوری در نظام‌های فکری، «عقلانیت» است که بهترین ابزار آن «فلسفه» است. فلسفه اسلامی به عنوان فلسفه‌ای متقن با قدمتی بیش از هزار سال در برابر فلسفه مادی گرای غرب که به اعتراف خود فیلسوفان غربی توانمندی پاسخ به سؤالات بشریت را ندارد بهترین ملاک داوری در نظام‌های فکری می‌باشد. و اما ملاک داوری درباره ارزیابی مواضع و رفتارشناسی جریان‌ها چیست؟

با توجه به قاموس فکری امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب(مد ظله العالی) و همچنین تجربیات کسب شده در تمام سال‌های بعد از انقلاب، ملاک داوری برای رفتارشناسی جریان‌ها، همسویی آنها با 4 عامل زیر می‌باشد:

1-اهداف ملی

 2-امنیت ملی

 3-منافع ملی

4-قدرت ملی

به عبارت دیگر، آیا رفتارهای سیاسی یا اجتماعی این جریان، منجر به تحقق اهداف ملی می‌شود یا نه؟ آیا منجر به امنیت ملی می‌شود یا نه؟ آیا منجر به حفظ و گسترش منافع ملی می‌شود یا نه؟ و همچنین آیا منجر به قدرت ملی می‌شود یا نه؟

این در جایی است که رفتار جریان‌ها را در مقیاس ملی بسنجیم اما اگر یک پله بالاتر رویم و در مقیاس جهان اسلام بسنجیم، باید دید آیا مواضع آنها منجر به تأمین اهداف امت اسلامی می‌شود یا نه؟ آیا منجر به تأمین امنیت امت اسلامی و همچنین تأمین منافع و تأمین قدرت امت اسلامی می‌شود یا نه؟
در مورد ارزیابی شخصیت‌های هر جریان نیز استفاده از ملاک لازم است؛ مثلا وقتی از شخصیتی همچون جلال آل احمد صحبت می‌کنیم که آیا او مارکسیست بوده یا نه؟ زمانی می‌توانیم داوری کنیم که اول ببینیم مارکسیست‌ها چه می‌گویند سپس با رجوع به آراء جلال، ببینیم او چه می‌گوید. بعد این دو را با هم بسنجیم تا معلوم شود که آیا او چنین بوده است یا نه؟

البته گاهی مواقع نیز دیده می‌شود که جریان‌ها، متناقض حرف می‌زنند مثلاً یک مطلبی را در جایی می‌گویند که نقیضش را در جای دیگری بیان می‌کنند. این جریان‌ها به لحاظ فکری دارای نظام فکری متناقض هستند که البته پیروی از این جریان‌ها صحیح نیست چراکه عقلانی نمی‌باشند و همراهی با آنها موجب گمراهی و سردرگمی می‌شود؛ اما همیشه هم اینگونه نیست که جریان‌ها متناقض سخن گویند بلکه ممکن است بخشی از نظام اندیشه‌ای خود را از مکتبی و بخش دیگرش را از مکتبی دیگر بگیرند. این جریان‌ها را التقاطی می‌گویند که البته ممکن است عقلانی هم باشند و دچار تناقض نباشند اما خطرشان به نظام اندیشه‌ای است که بر آنها حاکم است که التقاطی و ترکیبی است لذا در عمل قطعاً دچار رفتارهای متناقض می‌شوند.

نتیجه گیری

از مجموع آنچه گفته شد نتیجه می‌گیریم که با انجام جریان‌شناسی روشمند و با عمل به ملاک‌های ذکرشده، جریان‌شناسیِ کامل و تام صورت می‌گیرد که البته قابل اعتنا و عمل است و در غیر این صورت جریان‌شناشی ناقص است که ارزش علمی و عملی ندارد.


نگارنده: محسن مومنی

 

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی