-
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۵۴ ب.ظ
مصطفی اسکندری
یکی از جریانات تأثیرگذار در جهان اسلام و از جمله در ایران، جریان روشنفکری است که بدون شناخت آن فهم بسیاری از تحولات سیاسی و فرهنگی صد ساله اخیر ایران امکان ندارد، به همین جهت نگاهی اجمالی به این جریان خواهیم داشت.
قبل از ورود در بحث از جریان روشنفکری، که نقطه آغازین آن در کشور ایران به بیش از صد سال پیش میرسد، لازم است ابتدا توضیحی اجمالی در مورد واژه روشنفکری داشته باشیم.
بخش اول
مفهوم روشنفکر
در زبان فارسی، واژه «روشنفکر» که جایگزین واژه مرکب «منور الفکر» شد، به عنوان معادل چند واژه غربی به کار رفته است، که آن واژهها نه تنها دارای معنای یکسانی نیستند، بلکه بین معانی آنها تفاوت اساسی وجود دارد.
اصطلاح منور الفکر که در عصر مشروطه در زبان فارسی کاربرد مییابد، ابتدا در برابر واژه فرانسوی Lumière و واژه انگلیسی Enlightened به کار میرود. این دو اصطلاح غربی بر اندیشهوران عصر روشنگری اطلاق میشد که دوره پیشین اروپا یعنی دوره قرون وسطی را دوره «تاریکاندیشی» مینامیدند و خود را در برابر ان «روشناندیش» یا «روشنگر» میخواندند. سر تاریک نامیدن قرون وسطی در حاکمیت تفکرات دینی بر آن دوره بود. بر این اساس، منور الفکر یا روشنفکر یا روشن اندیش با دین سر ستیز و ناسازگاری داشت. در ایران نیز اولین کسانی که اصطلاح منور الفکر را بر خویش اطلاق کردند، همان کسانی بودند که دین عامل عقب ماندگی معرفی میکردند و با آن سر ستیز داشتند.
بعداً همین واژه روشنفکر به عنوان معادل واژه انگلیسی Intellectual نیز به کار رفت. روشنفکر در این معنی یعنی کسی که قوه عاقله یا مفکره intellect پیشرفته و پرورش یافتهای دارد. این نگرش که در حقیقت یک نگرش جامعه شناختی است واژه روشنفکر را به شاغلین فکری جامعه اطلاق میکند که کـارکرد اصـلی آنان آفرینش و تولید فکری و امور مرتبط با این حوزه اسـت. اسـتاد دانشـگاه، معلـم، دانشجو، روزنامهنگار، نویسنده، ادیب، شـاعر، فیلسـوف، اندیشـهپـرداز سیاسـی، عـالم اجتماعی، محقق، مـورخ، فقیـه، عـالم و طلبـه دینـی، و غیـره و غیـره همـه بـه عنـوان «روشنفکر»، یعنی شاغلین فکری جامعه، شناخته میشوند.
روشنفکر بدین معنی بر هر اندیشهورى – اعم از متدین و غیر متدین- اطلاق میشود. روشنفکر بدین معنی لزوماً نسبتی ستیزگر با دین ندارد، بلکه نسبتش با دین نسبتی خنثی است. چون او با دین نسبتی خنثی دارد و همین خنثی بودن در برابر دین ویژگی بارز روشنفکری است.
در کاربرد سوم واژه روشنفکر، به عنوان معادل کلمه انگلیسی intelligentsia («اینتلیگِنسیا» یا «اینتلیجنسیا») به کار میرود. در این نگرش روشنفکر را به عنوان پیشـتاز فکـری و سیاسـی جامعه میشناسند که دارای نوعی رسـالت است و جامعه را به رسالت خویش فرا میخواند. اما دین در رسالت این روشنفکر کجا قرار دارد و نسبت او با دین چیست؟ آیا او باید نسبت به دین نقشی هماهنگ و تقویتگر داشته باشد یا نقشی معارض و تضعیفگر یا برانداز؟
در زبان فارسی نسبت روشنفکر بدین معنی با دین، درست روشن نشده است، و لذا برخی گویندگان یا نویسندگان، روشنفکر به این معنی را بر کسانی اطلاق کردهاند که نسبت به دین نقشی تقویت کننده دارند و برخی دیگر، این واژه را بر کسانی اطلاق کردهاند که در نقطه مقابل قرار داشته و نسبت به دین نقشی تضعیفکننده و یا عنادآمیز داشتهاند.
کاربردهای متعدد و نابجای واژه روشنفکر در برابر واژههای گوناگون بیگانه، موجب ابهام در معنای این واژه شده و این اجازه را به افراد میدهد که هر یک از ظن خود یار ما شود و این واژه را بر دین ستیزان اطلاق کند یا آن را در مورد دیندارانی به کار برد که همه هستی خویش را فدای دین کردهاند.
مقصود ما از جریان روشنفکری جریانی است که نسبتش با دین معارضه و ستیز است. بنا بر این، اصطلاح «روشنفکر دینی» نمیتواند معنای درستی داشته باشد، زیرا حامل نوعی ناسازگاری درونی و به تعبیر غربی «پارادوکسیکال» است.
خاستگاه روشنفکری
روشنفکری یا روشن اندیشی، تفکری محصول اروپا و مشخصاً کشور فرانسه در قرن هیجدهم میلادی است. بعد از نهضت اصلاح دینی و جنگهای دینی، جنبش روشنفکری یا روشنگری، چالشی نو و افراطیتر در برابر مسیحیت، و «سرآغاز دورهای پر از تردید و تزلزل برای مسیحیت در غرب اروپا و آمریکای شمالی بود»[1].
این تفکر واکنشی بود در برابر شیوه تفکر دیگری که پیش از آن در اروپا رایج بود که همان تفکر مبتنی بر مسیحیت بود. از دیدگاه روشن اندیشان تفکر مسیحی حاکم بر اروپا تفکری «تاریک» بود، و لذا این گروه خود را «روشناندیش» یا «روشنفکر» خواندند، چون به تفکر و ارزشهای دینی اعتقادی نداشتند و خود را بینیاز از آن میدانستند. روشن اندیشان عقل آدمی را حلال همه مشکلات آدمی میدیدند، و معتقد به استقلال عقل از همه مراجع غیر عقلانی یا فوق عقلانی بودند و لذا نه تنها خود را نیازمند به دین نمیدیدند، بلکه روشن اندیشی را مستلزم آزاد شدن از قید دین میدانستند.
روشن اندیشی یا به تعبیر دیگر روشنگری نوعی جهان نگری است که خمیر مایه آن اومانیسم و سکولاریسم، به عنوان روح مدرنیسم است.
ادامه دارد....
[1] . آلیستر مک گراث، درسنامه الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، چ 1، قم،مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384، ص 180.