گفت‌وگو | جریان‌های مخالف عرفان در حوزه

 

عرفان یک دانش و قابل نقد است. باید به موضوع عرفان به عنوان یک نظریه و دانشی که ممکن است مصادیق درست و مصادیق نادرست داشته باشد، نگاه علمی داشته باشیم. جریان‌هایی در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه مشهد هستند که در نقد بزرگان و شخصیت‌های علمی و دینی تندروی می‌کنند تا جایی‌که به یک مرجع تقلید هم رحم نمی‌کنند و حکم تکفیر برایش صادر می‌کنند.

 

مصاحبه با حجت الاسلام حمیدمظاهری سیف

اسباط- عرفان نظری چه نوع علمی محسوب می‌شود و ریشه‌های شکل‌گیری آن چیست؟

عرفان نظری یکی از شاخه‌های علوم حکمی اسلامی و از نوع فلسفه است. اگرچه در عرفان نظری درباره دستاوردها و رهاوردهای روش شهودی صحبت می‌کنیم و تجربه‌های عارفانه، منبع سازه‌های ما برای تجزیه و تحلیل است، اما در حقیقت از روش عقلی برای این مطالعات استفاده می‌شود.

برای شناخت، توصیف، بررسی، تجزیه و تحلیل روش شهودی و رهاوردهای سلوک و تجربه‌های عارفانه‌ای که برای اهل سیر و سلوک و عرفان حاصل می‌شود، از عقل استفاده می‌کنیم؛ بنابراین یک تناسب و مشابهت‌هایی با فلسفه پیدا می‌کند. از این‌رو آن را می‌توانیم در شمار علوم عقلی قرار دهیم.

اسباط- مهم‌ترین جریان‌های عرفان نظری را نام ببرید و بفرمایید که آیا افراد شاخصی در حوزه‌های علمیه دارند؟

نقش‌آفرینی حضرت امام خمینی(ره) در حوزه عرفان

عرفان نظری طرفداران بسیاری در حوزه علمیه قم دارد و اساتید و پژوهش‌گرانی هستند که در این‌باره تحقیق می‌کنند. پس از انقلاب با نقش‌آفرینی حضرت امام خمینی(ره) و این‌که یک نظریه‌پرداز در حوزه عرفان نظری بودند، عرفان نظری توانایی و عرصه بسیار خوبی پیدا کرد تا علاقه‌مندان این شاخه علمی بتوانند به تدریس و تحقیق بپردازند.

در حال حاضر در بسیاری از پژوهشگاه‌های قم، گروه‌هایی با عنوان گروه عرفان وجود دارد و حتی رشته عرفان در دانشگاه‌هایی تعریف شده و تدریس می‌شود.

رشته‌های مختلفی در حوزه وجود دارد که در آن‌ها عرفان نظری و عرفان عملی تدریس می‌شود. برای مثال طلابی که در رشته اخلاق یا حتی کلام تحصیل می‌کنند، دو واحد درس عرفان می‌خوانند. طلاب برخی مراکز نیز در حد دو واحد با علم عرفان، عرفان نظری و عرفان عملی، تاریخ، مباحث و منابع عمده آن، آشنا می‌شوند.

کرسی‌های درس عرفان به همان شیوه گذشته همچنان برگزار می‌شود. کتاب‌های مهم در حوزه عرفان نظری، مانند «تمیهد القواعد»، «مصباح الانس» و «فصوص الحکم» نیز در حوزه علمیه قم تدریس می‌شوند.

اسباط- همواره عرفان با چالش‌هایی همراه بوده و موافقان و مخالفانی داشته است. عرفان نظری در حوزه‌های علمیه به ویژه حوزه علمیه تشیع از چه جایگاهی برخوردار است؟

بله!! عرفان همواره مخالفان و موافقانی داشته است. مخالفان گاهی در بین متکلمان و گاهی در بین محدثین یا فقها بودند. طرفداران آن هم افرادی اهل عرفان یا اهل فلسفه هستند که عرفان را می‌پذیرند و از آن دفاع می‌کنند؛

وقتی می‌دیدند که عرفای حقیقی برای مردم جاذبه دارند و مورد توجه و تکریم هستند، آنها هم از این جاذبه خوششان می‌آمد و سعی می‌کردند به نوعی خود را عارف یا صوفی جلوه دهند.

اگرچه خود به عنوان متخصص عرفان مطرح نباشند. این افراد فلسفه خوانده و به تدریس و تحقیق درباره مباحث فلسفی مشغول هستند، اما علم عرفان چه شاخه عملی و چه شاخه نظری آن را هم پذیرفته‌اند و آن را به عنوان یک دانش معتبر و ارزشمند، تکریم می‌کنند. اینها طرفداران عرفان هستند.

بازارگرمی و مریدبازی به اسم عرفان

مشکلی که درباره عرفان وجود دارد این است که از ابتدای شکل‌گیری آن و زمانی که هنوز به صورت علم مطرح نبود و سیره برخی از مسلمانان بود که با زهد، ریاضت و عبادت‌هایی افزون بر عبادت‌های رایج بین سایر مسلمان‌ها، زندگی می‌کردند، شاهد پیدایش مدعیانی هستیم که خود را به عنوان صوفی و عارف جا می‌زدند و وقتی می‌دیدند که عرفای حقیقی برای مردم جاذبه دارند و مورد توجه و تکریم هستند، آنها هم از این جاذبه خوششان می‌آمد و سعی می‌کردند به نوعی خود را عارف یا صوفی جلوه دهند.

این مشکلی است که از ابتدا گریبان‌گیر فضای عرفان در تاریخ تمدن اسلامی شده است؛ بنابراین در آن دوره و از قرن دوم تا ششم و اویل قرن هفت، شاهدیم که افراد برجسته‌ و شاخصی که آثاری در حوزه عرفان از خود به جای گذشتند، نسبت به مدعیان عرفان و تصوف و به اصطلاحی جهله صوفیه و کسانی که ادعا می‌کردند که اهل سیر و سلوک و معنا هستند، اما دستشان خالی بود و بیشتر دنبال بازارگرمی و مرید جمع کردن و منافعی بودند، تذکر و هشدار دادند.

از رساله «قشیریه» که در قرن چهارم نوشته شده و پس از آن و گاهی پیش از آن، این موضوع وجود داشته که خود اهل عرفان می‌دیدند که این تهدید دارد ایجاد می‌شود و در خیل صوفیه کسانی می‌آیند که یا با برداشتن چند قدم کم می‌آورند و زمین می‌خورند و به انحراف کشیده می‌شوند و یا در ابتدا با انگیزه‌های ناروا و ناخالص وارد میدان می‌شوند و عرفان و تصوف را دستمایه فریبکاری و منافع شخصی قرار می‌دهند.

اسباط- مهم‌ترین مخالفان عرفان نظری در حوزه چه جریان‌هایی هستند؟

در این عرصه هم مخالفان معتدل و افراطی وجود دارد، هم طرفداران معتدل و افراطی. مخالفان معتدل عرفان کسانی هستند که می‌گویند شخصیت‌هایی که عرفا دارند، قابل قبول نیست و به نقد آنها می‌پردازند. چرا می‌گویند «سبحانی ما اعظم شأنی الی الحق»؟ یا می‌گویند که هرکسی از راه رسید و ادعای مکاشفه‌ای کرد، نباید او را پذیرفت. بالاخره معیاری هست و خود عرفا هم برای این‌که کشف‌های رحمانی را از کشف‌های شیطانی جدا کنند، معیاری را قرار داده‌اند. این افراد در واقع مخالفان معتدل هستند.

تکفیر آیت الله جوادی آملی!

درباره اصل بنیادین وحدت وجود هم به طور معمول مخالفانی وجود دارند و می‌گویند که وحدت وجود یعنی چی؟ آنها این سخن را که همه چیز خدا است و یک برداشت این‌شکلی و یک قرائت حلولی از وحدت وجود را به نقد می‌گذارند. اینها معتدل هستند و به نظر می‌آید می‌نشینند و بحث می‌کنند و دیدگاه‌های خود را می‌گویند.

برخی افراطی هستند و هرکس قائل به وحدت وجود باشد را کافر می‌دانند و وجود، افکار و همه چیزش را یک خطای بزرگ و نابخشودنی می‌خوانند. این‌ها ممکن است حتی به یک استاد عرفان حمله کنند و بروند شیشیه منزل او را بشکنند و به شکل‌های مختلف پشت سر او تخریب و حرف‌هایش را تحریف کنند.

در آثار این بزرگان دست به تحریف می‌زنند و نقل قول‌های ناتمامی را می‌آورند. به طور مثال فردی مثل آیت‌الله جوادی آملی را تکفیر می‌کنند؛

آن‌ها به نیت این‌که مردم را از گمراهی نجات دهند و بخواهند انحرافات او را واضح‌تر به نمایش بگذارند، در آثار این بزرگان دست به تحریف می‌زنند و نقل قول‌های ناتمامی را می‌آورند. به طور مثال فردی مثل آیت‌الله جوادی آملی را تکفیر می‌کنند؛ چراکه او به وحدت موجود معتقد است و کتاب‌هایی مانند «فصوص الحکم» را تدریس کرده است.

اینها به یک مرجع تقلید رحم نمی‌کنند و حکم تکفیر برایش صادر کرده‌اند و ابایی هم ندارند که بخواهند این موضوع را برای مردم کوچه و بازار بگویند. یعنی جریان‌هایی در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه مشهد هستند که در نقد بزرگان و شخصیت‌های علمی و دینی تندروی می‌کنند به سبب یک اعتقادی که حالا آن فرد سال‌ها تحقیق کرده و به یک نظر رسیده و فرض کنید غلط هم باشد، اما آن را با یک نظر و برداشت غلط، تفسیر نمی‌کنند که بگویند همه چیز خدا است و قائل به خدایان بی‌شمار باشد. باید فهمید که او چه تفسیر و برداشتی از وحدت وجود دارد و آیا برداشت شما درست است یا برداشت او؟

در واقع کسانی که وحدت وجود را در طول تاریخ عرفان مطرح کرده‌اند چه منظوری داشتند؟ آیا آن چیزی که منتقدان می‌فهمند و برداشت از وحدت وجود را یک برداشت حلولی ارائه می‌دهند یا آن بزرگان که با دقت نشسته‌اند و می‌گویند که منظور ما حلول، تکثر و ایجاد کردن در ذات احدی نیست؛ بلکه تکثر در تجلیات است و بالاخره تقریرات و دفاعیات خود را دارند. ما یک جریان تندروی این‌گونه داریم که به طور خاص و بسیار علنی هم فعالیت می‌کنند.

جریان نوین انجمن حجتیه

مجموعه‌ای با عنوان مدرسه کلام و ادیان در داخل دفتر یکی از مراجع بزرگوار فعالیت می‌کند، رشته‌هایی را در حوزه تعریف کرده‌ و با آموزش سطح سه، به طلاب مدرک می‌دهند. این‌ها فعالیت‌های آزادی دارند که در تهران، اصفهان و در بعضی از شهرهای دیگر، مراکز آموزشی آزاد برای عموم مردم برگزار می‌کنند به طوری که یک کاسب، دانشجو و خانم خانه‌دار می‌تواند در این کلاس‌ها حضور پیدا کند و یک دوره نقد تصوف را بگذراند. در آن دوره‌ها می‌بینید که به صراحت شخصیت‌های برجسته نقد می‌شوند. اگر هم درباره کسانی مانند حضرت امام ملاحظه می‌کنند و هیچ‌چیز نمی‌گویند، آن را با اشاره، کنایه و تعریض‌های مختلف به مخاطب می‌فهمانند که در این موضوع ایشان چندان سر به راه نبوده و خطاکار بوده است.

انجمن حجتیه جدید رسالت خود را این می‌داند که با شخصیت‌های برجسته حوزوی و دینی مقابله کند. آنها می‌گویند آسیبی که در حوزه باشد از آسیب بیرون حوزه خطرناک‌تر است و حالا شروع کردند در این فضا کار می‌کنند و به شدت شخصیت‌های عرفانی را زیر سؤال می‌برند، تکفیر می‌کنند و جوسازی‌های شدیدی انجام می‌دهند.

این رویکرد با یک برداشت خشک، متحجرانه و افراطی پیش می‌رود و به شدت تحت تأثیر جریان نوین انجمن حجتیه است. انجمن حجتیه جدید رسالت خود را این می‌داند که با شخصیت‌های برجسته حوزوی و دینی مقابله کند. اگر در دوره پیش از انقلاب دنبال این بود که بهائیت را نقد و جامعه شیعه را حفظ کند، در دوره پس از انقلاب، مأموریت خود را این‌گونه تعریف کرده که در درجه اول شخصیت‌های حوزوی را که به گمان خودشان منحرف هستند، نقد شوند.

آنها می‌گویند آسیبی که در حوزه باشد از آسیب بیرون حوزه خطرناک‌تر است و حالا شروع کردند در این فضا کار می‌کنند و به شدت شخصیت‌های عرفانی را زیر سؤال می‌برند، تکفیر می‌کنند و جوسازی‌های شدیدی انجام می‌دهند به طوری که حتی مراجع هم گاهی اوقات ملاحظه این جریان را می‌کنند که به سبب تندروی‌هایشان، اختلاف، انشقاق و درگیری‌های شدیدی در حوزه پیدا نشود.

همان ملاحظاتی که زمانی آیت‌الله بروجردی هم نسبت به فعالیت‌های علامه طباطبایی داشتند و در اثر اعتراض‌ها و فشارهای همین متحجران بود که از علامه طباطبایی خواستند درس فلسفه خود را تعطیل کند.

اسباط- فرمودید فعالیت‌های مخالفان در مشهد و قم علنی است؟ در کدام شهر سرعت این مخالفت‌ها بیشتر است. قم یا مشهد؟

سرمایه‌دار تهرانی که حکیم سبزواری را لعن می‌کند!

مخالفان عرفان در مشهد ریشه‌دارتر و گسترده‌تر هستند و جوّ عمومی مشهد بیشتر از قم در دستشان است. در قم به سبب وجود شخصیت‌های برجسته‌ای که از شاگردان علامه و حضرت امام هستند، درس‌های فلسفه و عرفان قوی ارائه می‌شود، یک مقدار برای مخالفان محدودیت وجود دارد و چندان پذیرشی نسبت به افکار آنها وجود ندارد، اما فعالیت‌‌ آنها بسیار است و بودجه‌های بسیاری هم دارند؛

 

هزینه می‌کنند و من در مواردی مطلع هستم که افرادی با پیشینه خارج از کشور، سرمایه‌گذاری و نظارت می‌کنند و اگر پولی به دفتر مرجعی می‌دهند تأکید دارند که بخشی از آن در موضوع مبارزه با تصوف با تأکید بر کوبیدن شخصیت‌های برجسته علمی انجام شود.

اگر لازم باشد اسم می‌آورم که کدام سرمایه‌دار بزرگ تهرانی که سال‌ها در آمریکا بوده، آمده است به دفتر یکی از مراجع، وجوهات می‌دهد و تأکید دارد که دوره‌های آموزشی نقد تصوف در تهران، قم و جاهای دیگر برگزار شود و خود نیز در این کلاس‌ها می‌نشیند و بلند می‌شود حکیم سبزواری را لعن می‌کند.

دقیقا یکی از اساتید هم ناراحت شده بود و کلاس درس را به سبب حرف ایشان ترک کرده بود. یکی از استادانی که خود آن مجموعه برای تدریس فرستاده بود با این تندروی‌ها ناراحت می‌شود و ترک می‌کند. شخصیت‌های وارسته و مهذب حکیم سبزواری را می‌شناسند و می‌دانند چه زندگی زاهدانه‌ای داشته است.

اسباطاستاد اگر تمایل دارید اسم ببرید.

سرمایه‌دار بزرگ تهرانی!

فردی به نام آقای گیوه‌چی است که کارخانه رنگ دارد و سال‌ها هم آمریکا بوده و آنجا درس خوانده است. ثروت خانوادگی ظاهرا بسیاری هم داشتند. ایشان شمال تهران یک منزل بسیار بزرگی دارد. نمی‌دانم اصل و نسب آنها برای کجا است، اما می‌دانم که ایشان سرمایه گذاشته و ماهانه هزینه‌هایی را برای این مرکز آموزشی پرداخت می‌کند و خودش هم در کلاس‌ها حضور دارد به طوری که یکی از اساتید می‌گفت در کلاس من یک بار این فرد بلند شد و چنین حرفی را زد و من بسیار ناراحت شدم و نتوانستم کلاس را ادامه دهم.

همراه برخی از اساتیدی که در نقد فرق و جریان‌های اسلامی کاذب کار می‌کنند، وقتی در یک دوره آموزشی حضور می‌یابیم، قبل آن می‌بینیم که یکی از اساتید این‌ها رفته و دیدگاه‌های خود را به جمع ارائه داده است. اگر پس از آن افراد به سر کلاس برویم، ابتدا باید یک مقدار ترکش‌های قبلی را جمع کنیم که آقای جوادی آملی مسلمان است.

بالاخره وحدت وجود یک نظریه است. عرفا یک مکاشفه‌ای داشتند و به یک تعبیری آمدند آن را بیان کردند. ممکن است کسی این تعبیر را درست و کسی نادرست بفهمد. ممکن است تعابیر بهتری هم پیدا شود. مناسب است که در حد یک ایده به این دیدگاه‌ها نگاه و آن را نقد و بررسی کرد و نیاز به این افراطی‌گری‌ها و تندروی‌ها نیست.

نقد بدون تعصب

از آن طرف هم کسانی را داریم که عرفان نظری و عرفان عملی خوانده‌اند و در نهایت به سمت این اعتقاد رفتند که باید در یک فرقه صوفیه بروند و یک قطبی و شیخی داشته باشند. آن هم برداشت افراطی است که در آن طرف برای دفاع از عرفان زیاده‌روی می‌کنند و همه چیز عرفان و تصوف را می‌خواهند قبول کنند.

تأکید می‌کنم که عرفان یک دانش و قابل نقد است. به طور قطع اندیشمندان با تقوا و علمای بزرگ قرن‌ها بر روی آن فکر کرده‌اند. در سلسله این عارفان بزرگ فقیهان برجسته‌ای مانند «سیدحیدر عاملی» و فیلسوفان بزرگی مانند »ملاصدرا شیرازی» و «حکیم سبزواری» بودند. شخصیت‌های برجسته معاصری نیز مانند «امام خمینی»، «علامه طباطبایی»، «آیت‌الله جوادی آملی» و دیگران را دیده‌ایم که افراد بی‌تقوایی نبودند تا بگوییم یک دکانی باز کرده و سوء استفاده می‌کردند. باید به موضوع عرفان به عنوان یک نظریه و دانشی که ممکن است مصادیق درست و مصادیق نادرست داشته باشد، نگاه علمی داشته باشیم.

به طور حتم عرفا و کسانی که طرفدار عرفان هستند، نیامدند در کوچه و خیابان و بازار برای مردم درباره وحدت وجود،  نفس رحمانی و فیض اقدس و فیض مقدس صحبت کنند. در حلقه‌های خاص خود شاگردانی دارند و این دانش را به آنها تعلیم می‌دهند. اگر کسی می‌خواهد نقد کند باید در همان حد و حدود نقد کند.

من برخورد کردم با یک خانم دانشجویی که شروع کرده این بزرگان را لعن و تکفیر می‌کند. می‌گویم چه خواند‌ه‌ای؟ رشته فنی مهندسی خوانده است. بعد می‌گویم تو از عرفان و وحدت وجود صحبت می‌کنی و آقای حسن‌زاده آملی را می‌گویی کافر شده است! آیا ۱۰ صفحه از کتاب‌هایش را خوانده‌ای؟ هیچ چیزی نمی‌داند. وی در یک دوره‌ چند ساعته شرکت کرده است و مطالبی را در ذهنش وارد کرده‌اند و با تعصب و افراط هیجانات این دانشجو را برانگیخته‌اند تا علیه فقیه و چند بزرگوار دیگر اقدام کند که حتی اگر قبول کنیم که دارند اشتباه می‌کنند، راه مقابله با خطای فکری و علمی آنها این نبوده که پای آن جوان بیچاره را وسط این میدان علمی بیاورند. یک بحثی است که باید در مجامع علمی حل شود.

اسباط- وضعیت عرفان در حوزه علمیه با وضعیت مطلوب مدنظر حضرت امام راحل و یا علمایی که در این حوزه صاحب‌نظر هستند، چقدر فاصله دارد؟

عرفان و فلسفه هم باید پویا شوند

عرفان زمانی به وضعیت مطلوب خود می‌رسد که حداقل دو ویژگی داشته باشد. نخست، گسترش نظریات علمی در حوزه عرفان‌پژوهشی و مطالعات عرفان است که این گسترش نظریه‌ها کند صورت می‌گیرد و در فلسفه هم شاهد این موضوع هستیم. یعنی انتهای فلسفه، فلسفه ملاصدرا و انتهای عرفان، عرفان ابن عربی است.

لازم است نظریه جدیدی در این زمینه ارائه شود. گسترش و توسعه‌ای صورت گیرد و اتفاق تازه‌ای بیفتد. مسائل جدیدی کشف و برای پاسخ‌گویی به آنها تلاش انجام شود که این اتفاق‌ها نمی‌افتد. یعنی نهایت همت اساتید عرفان تدریس همان بحث‌های عرفانی بوده که در کتاب‌ها ثبت و ضبط شده است.

اگر می‌گوییم که لازم است در فقه تحول ایجاد شود و ما به فقه پویا نیاز داریم؛ عرفان و فلسفه هم باید پویا شده و مسائل جدیدی در آنها تعریف شود و تحقیق‌های تازه صورت گیرد که این اتفاق نمی‌افتد. اگر این ویژگی نخست حاصل شود، آن ویژگی مهم دوم، تأمین خواهد شد و آن کاربردی کردن عرفان است. بالاخره قرار نیست که آموزه‌های عرفان نظری تنها در مفاهیم در ذهن ما باشد. باید در روح و روان ما تأثیر بگذارد و ما را تغییر دهد و تحولی در ما ایجاد کند.

جامعه ما به جنبه‌های کاربردی عرفان بسیار نیاز دارد. اگر می‌توانستیم ابعاد عرفانی و معنوی امام راحل را به مسؤولان انتقال دهیم، جامعه حال و روز بسیار بهتری داشت.

ابتدا عرفان یک سیره عملی بود، آرام آرام آن سیره تدوین شد و عرفان عملی پدید آمد و از دل عرفان عملی، عرفان نظری شکل گرفت. یعنی ما در قرن اول و دوم، نوشته‌ای درباره عرفان نداریم و مسائل آن سینه به سینه منتقل شده است.

از قرن دوم به بعد، آرام آرام به نگارش و تدوین آموزه‌های عرفانی پرداختند که عرفان عملی در قرن پنجم به اوج خود رسید و کتاب «منازل السائلین» خواجه عبدالله انصاری، بزرگ‌ترین اثر در حوزه عرفان عملی است و شروح آن هنوز هم در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها تدریس می‌شود.

عرفان نظری هم در قرن هفتم و هشتم به قله‌های خود رسید، از عرفان عملی استقلال یافت و به صورت یک شاخه علمی با مسائل خودش تعریف شد. ما دیگر تغییرات عمده‌ای در این زمینه نداریم. البته «علامه طباطبایی»، مقداری تغییر، تحولات و ایده‌هایی درباره فلسفه مطرح کردند و در دوران ما هم شاید یک یا دو نفر بیشتر نباشند که نگاهشان به عرفان، یک نگاه جدیدی است و بخواهند آن را مقداری به سمت فضای کاربردی بیاورند.

تحول زندگی انسان، رسالت اصلی عرفان

ما نیاز به کاربردی‌سازی این علوم داریم و باید به رسالت اصلی عرفان که می‌خواهد زندگی انسان‌ها را متحول کند، باز گردیم. عرفان در گذشته زندگی‌ساز بود و به صورت یک سیره عملی در تمدن اسلامی پدید آمد، اما اکنون تبدیل به یک سوژه فکری شده است.

فردی مسیحی و سکولار که استاد عرفان اسلامی در دانشگاه سوربن و مک گیل است و هیچ اعتقادی هم به هیچ‌چیز آن ندارد، همین کتاب‌ها را خوانده، تحقیق کرده، پایان‌نامه نوشته و در حال تصحیح نسخ قدیمی آن است، مانند یک طلبه که اینجا نشسته و کار نظری و علمی انجام می‌دهد.

نباید منزلت عرفان را در این حد فرو بکاهیم که تنها به عنوان یک علم نظری به آن نگاه کنیم. جامعه ما به جنبه‌های کاربردی عرفان بسیار نیاز دارد. اگر می‌توانستیم ابعاد عرفانی و معنوی امام راحل را به مسؤولان انتقال دهیم، جامعه حال و روز بسیار بهتری داشت. همه چیز با فقه، احکام، باید و نباید، واجب و مستحب و مکروه حل نمی‌شود. باید درون انسان‌ها تغییر کند که در مقابل این احکام و احکام تکلیفی، واکنشی از خود نشان دهند؛ وگرنه بر روی کسی که تغییری نداشته باشد، اثر نمی‌گذارد.

اسباط- آینده عرفان را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

دو نفر از اساتید تأثیرگذار را می‌شناسم که نگاه تحول‌گرا به ابعاد مختلف عرفان دارند؛ از یک سو اگر این افراد مورد حمایت قرار گیرند و ایده‌ها و کرسی‌های درس آنها جدی‌تر برگزار شود و بتوانند با تشکیل گروه‌هایی، ایده‌ها و افکارشان را گسترش و توسعه دهند، این امر می‌تواند یک عامل کلیدی برای آینده روشن نسبت به توسعه علم عرفان و استفاده از برکات آن باشد.

از سوی دیگر، فشار جریان‌های مخالف عرفان یک عامل کلیدی متضاد است که اگر موفق شوند حوزه را در بحث عرفان‌پژوهی محدود کنند، آینده چندان خوشایند نخواهد بود. در این صورت عرصه‌هایی از بعد عملی و نظری خالی می‌ماند و نیازهای فکری و معنوی انسان‌ها با عرفان‌های کاذب و وارداتی پر خواهد شد.

عرفان در همه تمدن‌ها و تمام ادیان وجود داشته است. همواره افرادی هستند که سؤالات عمیق‌تری در این زمینه دارند و در جست‌وجو برای یافتن مسائلی هستند و تنها با گفته‌ها راضی نمی‌شوند؛ برای آنها باید پاسخ داشت. حالا اگر این عرفان موجود قابل نقد است و اشکال و ضعف دارد، عیبی نیست که آنها را برطرف کنیم، اما باید بدانیم که اگر بخواهیم در را ببندیم و راهی را تعریف نکنیم، خواه ناخواه افراد به سراغ عرفان‌های ناروا خواهند رفت.

 

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی