-
سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۲۹ ب.ظ
مکتب فلسفی اصفهان در بردارنده اندیشهای است که به روایات اهل بیت(ع) بسیار نزدیک و هماهنگ است، این مکتب سعی کرد بین فلسفه و عرفان هماهنگی ایجاد کند، بنیانگذاران این مکتب در رشتههای مختلف معقول و منقول تبحّر داشتند.
نگاهی گذرا به حوزه علمیه اصفهان | بخش دوم
مقدمه:
یکی از علومی که در حوزه اصفهان رواج داشت و عالمان حوزه معمولا آن را میآموختند فلسفه بود. حضور کسانی چون میرداماد (سیدالفلاسفه)، میرزاابوالقاسم میرفندرسکی، صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) و آثاری که این فلاسفه تألیف کردند و نیز حواشی و شروح متعددی که در این دوره بر آثار فلاسفه پیشین نوشته شد به روشنی گواه توجه ویژه حوزه علمیه اصفهان به فلسفه است. در واقع تفسیر اشراقی از فلسفه ابن سینا که از پیش توسط کسانی چون سهروردی، غیاث الدین منصور و دیگران آغاز شده بود، در اصفهان به همت کسانی چون میرداماد و ملاصدرا، به اوج خود رسید و یکی از ویژگیهای فلسفه دوره صفویه شد .سنّت تدریس فلسفه در اصفهان تا دوران معاصر نیز ادامه یافت و کسانی چون حاج آقا رحیم ارباب به تدریس این دانش اهتمام داشتند. جلال الدین همایی از تربیت شدگان اوست.
به طور کلی میتوان به چهار گرایش فکری در اصفهان اشاره کرد:
۱. فلسفه و حکمت؛
۲. عرفان و تصوف؛
۳. فقه؛
۴. کلام.
نقش پررنگ میرداماد در گسترش مکتب فلسفی اصفهان
فلاسفه و حکمای این دوره اصفهان در عصر صفویه روح تازهای به کالبد فلسفه دمیدند و مکتب تازهای را که بعدها به نام مکتب اصفهان معروف شد، پایهریزی کردند. مکتب فلسفی اصفهان نگرشی نو به فلسفه اسلامی و ایرانی داشت و در واقع می توان آن را تجدید حیات فلسفه در جهان اسلام دانست. این مکتب با میرداماد آغاز شد و به جرأت میتوان گفت که اگر میرداماد نبود، حوزه فلسفی اصفهان به این شکل که اکنون شناخته شده است، شکل نمیگرفت.
وی با هماهنگ کردن تفکر برهانی و احوال عرفانی، توانست «حکمت یمانی» را پایهریزی و با فلسفه یونانی که تنها بر عقل متکی بود مقابله کند؛ تلاش او در این راستا تا جایی حائز اهمیت است که وی را «معلم ثالث» خواندهاند.
میرداماد میان تفکر عقلی ابن سینا با اندیشههای اشراقی و عرفانی ابن عربی هماهنگی میدید و گویی وحدت خاصی میان جنبههای فلسفه مشایی و حکمت سهروردی در تفکر او ایجاد شده بود.
ویژگیهای مکتب فلسفی اصفهان
هر چند تفکر او اساس حوزه فلسفی اصفهان و آغاز آن بود و منشأ جریانهای مختلف فلسفی اصفهان شد؛ اما این بدان معنا نیست که همه حکمای بعدی اصفهان از وی تبعیت کردهاند؛ برای مثال ملاصدرا (۱۰۵۰) که یکی از شاگردان خاص میرداماد بوده است، در دو مسئله «حدوث دهری» و «اصالت ماهیت» با استاد مخالفت میکند. در هر حال ویژگیها و مشترکات این مکتب فلسفی را میتوان در موارد زیر برشمرد:
-مکتب فلسفی اصفهان در بردارنده اندیشهای است که با روایات اهلبیت عصمت و طهارت بسیار نزدیک و هماهنگ است. نمونه بارز این گرایش را میتوان در کتاب «الرواشح السماویة میرداماد» و «شرح اصول کافی ملاصدرا» دید. البته این کار به التقاط منجر نشد؛ بلکه افقهای جدیدی را پیش روی آنها باز کرد که به واسطه آن عقل و وحی با هم سازگار میشدند.
-مکتب فلسفی اصفهان سعی کرد بین فلسفه و عرفان هماهنگی ایجاد کند. بارزترین این تلاشها را میتوان در نوشتههای میرداماد و ملاصدرا دید.
-با توجه به اینکه بنیانگذاران این مکتب معمولا در رشتههای مختلف معقول و منقول تبحر داشته و در همه این رشتهها دارای حوزه تدریس و نیز صاحب تصنیف و تالیف بودهاند، این مکتب به مکتب فقهی فلسفی اصفهان نیز شهرت یافته است.
-فلاسفه مکتب اصفهان تحت یکی از مکاتب مشائی و اشراقی در نمیآیند و در اندیشههای آنها میتوان شواهدی از هر کدام از این مکاتب یافت.
جریانهای فلسفی اصفهان در دوران صفویه
با این وجود در اصفهانِ دوران صفویه با شش جریان فلسفی شاخص روبرو هستیم:
اول- مدرسه فلسفی میرداماد (حکمت یمانی):
اندیشههای فلسفی وی به برخی از شاگردان او منتقل شد و آنان به دیدگاههای او پایبند ماندند. البته ملاصدرا نیز خود از شاگردان مکتب فلسفی میرداماد بود؛ اما با تأسیس مکتب و مشرب فلسفی جدیدی راه خود را از استادش جدا کرد. در نهایت مکتب فلسفی میرداماد به جز در بین چند تن از شاگردان او تداوم تاریخی نیافت. از میان شاگردان میرداماد میتوان به سید احمد بن زین العابدین علوی و قطب الدین محمد اشکوری، معروف به شریف لاهیجی و ملا شمسای گیلانی اشاره کرد. این افراد نیز دارای تألیفانی بودهاند که در این زمینه میتوان به کتب تراجم، رجال و منابع کتابشناسی مراجعه کرد.
دوم- مدرسه فلسفی شیخ بهایی (حکمت ایمانی):
شیخ بهاءالدین محمد عاملی (۱۰۳۰) هر چند مانند دو فیلسوف هم عصرش فیلسوف به شمار نمیرود و اثر فلسفی مشهوری از او مانند آنان در دست نیست؛ اما از مجموعه آراء و اندیشههای او در ضمن آثاری مانند اربعین حدیثا، کشکول، کلیات اشعار و نیز رسائل مفرده مانند رساله در وحدت وجود و رساله در ابطال جزء لایتجزا، میتوان به مشی حکمی- عرفانی او پی برد. شیخ از جمیع اسلاف خود در تحقق بخشیدن به اندیشه وحدت معرفت و در بسط و گسترش آثار وجدانی گوی سبقت را ربوده است.
وی شاگردان بسیاری را تربیت نمود که از جمله آنان میتوان به ملامحمدتقی مجلسی، ملاصدرا، نظام الدین ساوجی، میرزا رفیعا نائینی، ملا صالح مازندرانی و ادهم خلخالی اشاره کرد.
سوم- مدرسه فلسفی میرفندرسکی (حکمت تطبیقی):
میر ابوالقاسم میرفندرسکی(۱۰۵۰) در اصفهان به چند نسل از شاگردان فلسفه و کلام تدریس میکرد. با این حال شخصیت و مشی فکری وی هنوز هم در هالهای از ابهام باقی مانده است.
وی به ترجمه متنهای سانسکریت به فارسی همت کرد و شاهزاده داراشکوه به واسطه همین اقدام وی معروف شد. گفته شده که میرفندرسکی مشایی بوده و شاگردان وی نیز بیشتر به این مکتب فلسفی متمایل بودهاند.
از میان شاگردان وی میتوان به ملا رجبعلی تبریزی (۱۰۸۰)، آقاحسین خوانساری (۱۰۹۸)، ملامحمدباقر سبزواری (۱۰۹۰)، میرزا رفیعا نائینی (۱۰۸۲)، ملا محمد کاظم طالقانی (۱۰۹۴)، عطاءالله رودسری (۱۰۸۰) و میرزا ابوجعفر کافی اشاره کرد. از هر کدام از این افراد آثار زیادی باقی مانده است.
چهارم- مدرسه فلسفی ملاصدرای شیرازی (حکمت متعالیه):
مکتب فلسفی ملاصدرا در ابتدا با استقبال روبرو نشد و تقریبا دو نسل پس از خود ملاصدرا گسترش یافت و از آن زمان تاکنون رونق دارد.
با مطالعه آثار فیلسوفان اسلامی قرون یازدهم و دوازدهم هجری و شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم بر آن زمان معلوم میشود که پس از فوت ملاصدرا سالیان متمادی در حوزههای فلسفی هنوز افکار ابن سینا رواج داشته و توجهی به افکار ملاصدرا نمیشده است. توجه به آثار ابن سینا و نقد و تعرض به برخی آرای ملاصدرا در نوشتههای خوانساری، میر فندرسکی و ملا رجبعلی تبریزی دیده میشود. هرچند معلوم نیست که از چه زمانی افکار ملاصدرا به گونه رسمی در حوزه اصفهان مطرح شد و کتب و متون صدرا مانند اسفار اربعه محل توجه مدرسان حکمت قرار گرفت، اما شکی در این نیست که بیش از یک قرن از وفات ملاصدرا گذشت تا این تفکر بتواند سایر مشارب فلسفی را در حوزههای علمیه تحت الشعاع خود قرار دهد.
استاد همایی بر آن است که ملا اسماعیل خواجویی و میرزا محمدتقی الماسی نخستین افرادی بودند که به تبیین نظرات ملاصدرا دست زدند.
پس از آنها نیز آقا محمد بیدآبادی با شاگردی نزد این افراد رسما به تدریس کتب ملاصدرا اشتغال ورزید و در نهایت ملاعلی نوری آن را ترویج نمود.
با این حال وی هیچ مدرکی برای این نظر ارائه نمیدهد. آنچه تاکنون از الماسی میشناسیم، کتاب بهجةالاولیاء و رسائلی در موضوعات فقهی و دیوان اشعار است. وی همچنین استاد آقا محمد بیدآبادی در علوم نقلی بوده و در زهد و اعراض از دنیا ممتاز بوده است. با این حال شاهدی بر توجه وی به آثار صدرا در آثارش دیده نمیشود.
از ملا اسماعیل خواجویی نیز آثار بسیاری در دست است. وی مدرس نامآور شفای ابن سینا نیز بوده، ولی توجهی به آثار ملاصدرا نداشته است و همچنین در آثار خود نیز هیچگاه از او یاد نکرده و بلکه در موارد مختلف نظراتی برخلاف دیدگاه ملاصدرا ارائه میکند.
با این حال تردیدی نیست که همانطور که مرحوم همایی نیز گفتهاند، آقا محمد بیدآبادی به آثار ملاصدرا توجه خاصی نشان داد و بر اسفار حواشی نوشت و نظر شاگردان خود را به آثار ملاصدرا جلب نمود و در نهایت بزرگترین وارث بیدآبادی در حکمت، یعنی ملاعلی نوری با بیش از نیم قرن تدریس رسما افکار ملاصدرا را در حوزه اصفهان ترویج داد.
آخوند ملاعلی نوری به دلیل عمر طولانیاش و ارتباط دوستانه با فقیهان حوزه اصفهان توفیق بسیاری در تداوم حکمت اسلامی در تاریخ فلسفه داشت و توانست چندین نسل از حکیمان شیعی را تربیت نماید.
از شاگردان طبقه اول این عالم میتوان به این افراد اشاره کرد: ملااسماعیل اصفهانی واحدالعین صاحب شروح و حواشی بر عرشیه و اسفار و شوارق (۱۲۴۲)، ملا آقای قزوینی، میرزا حسن نوری، سیدرضی لاریجانی (۱۲۷۰)، میرزا حسن چینی، ملامحمد جعفر لاهیجی لنگرودی، ملایوسف حکمی، ملاعبدالله زنوزی، ملامصطفی قمشه ای، ملا عبدالجواد حکیم اصفهانی(۱۲۸۱) و میرزا ابوالقاسم راز شیرازی.
از شاگردان طبقه دوم ملاعلی نوری نیز میتوان به ملا اسماعیل درب کوشکی، ملا اسماعیل خواجویی تانی، ملازین العابدین نوری، میر سید حسن مدرس اصفهانی، شیخ زاهد گیلانی، حاج ملا هادی سبز واری (۱۲۸۸۱)، حاجی آبادهای و اقامحمد رضا قمشهای اشاره کرد.
پس از این افراد در دورههای بعد نیز حکمت صدرایی در اصفهان تدریس میشد. از جمله مدرسان حکمت صدرایی در این دوره میتوان به آخوند ملا محمد کاشانی (۱۳۳۳) و میرزا جهانگیر خان قشقایی (۱۳۲۸) از شاگردان با واسطه آخوند نوری اشاره کرد که نامآورترین مدرسان فلسفه در اصفهان بودهاند. به گفته برخی از دانشمندان، زبده و خلاصه شاگردان آخوند کاشانی، آقا رحیم ارباب (۱۳۹۶) و شاگرد خاص الخاص جهانگیر خان، حکیم خراسانی (۱۳۵۵) بود. البته این به آن معنا نیست که پیروان و طلایهداران مکتب ملاصدرا تنها همین افراد بودند و بس؛ بلکه کسانی مانند ملا عبد الجواد آدینهای (۱۳۳۹)، شیخ محمود مفید و سید صدرالدین کوهپایهای در اصفهان درس فلسفه داشتند.
آخوند ملاعلی نوری به دلیل عمر طولانیاش و ارتباط دوستانه با فقیهان حوزه اصفهان توفیق بسیاری در تداوم حکمت اسلامی در تاریخ فلسفه داشت و توانست چندین نسل از حکیمان شیعی را تربیت نماید.
در دوران معاصر نیز حکیمانی مانند میر سید حسن مدرس، شیخ نورالدین آشنی، شیخ عباسعلی ادیب و شیخ احمد روحانی (شیخ الاسلام) راه آنان را ادامه دادند.
در خارج از شهر اصفهان در شهر قمیشه (شهرضا) نیز به جز آقا محمدرضا قمیشهای که ساکن اصفهان و تهران شده بود، میتوان به استادان بزرگی در فلسفه و حکمت اشاره کرد. از آن جمله میتوان از ملامصطفی حکیم (اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجار) و ملا محمد باقر فضلآبادی که بهترین شاگرد او میرزا نصرالله قمیشهای (۱۳۲۴) بوده است، نام برد. میرزا نصرالله قمیشهای نیز شاگردان بسیاری تربیت کرد که از بین آنها میتوان به آقا شیخ اسدالله دیوانه (۱۳۳۴) و ملا محمد هادی فرزانه (۱۳۸۵) اشاره کرد. پس از آنها نیز میتوان به حاج میرزا محمدرضا مهدوی (۱۳۸۸) اشاره کرد.
گفتنی است که هر چند در این دوره تفکر فلسفی غالب در حوزه اصفهان حکمت صدرایی بوده است؛ اما حکمت مشاء و اشراق نیز تدریس میشده است؛ برای مثال متن الهیات شفا و نیز اشارات شیخ الرئیس توسط برخی از استادان فلسفه تدریس میشده است. همچنین متون حکمت اشراق نیز در حوزه اصفهان توسط حکیمانی مانند میر سیدحسن طالقانی، ملاحسن لنبانی و میرزا محمدعلی مظفر اصفهانی تدریس میشده است.
چنان که در دوران اخیر نیز بزرگانی مانند، میرزا محمد باقر امامی، حکیم خراسانی و شیخ محمد مفید آثار شیخ الرئیس رانیز برای طلاب و فضلا تدریس میکردهاند.
پنجم- مدرسه فلسفی ملارجب علی تبریزی(حکمت تنزیهی):
وی با پرورش شاگردانی مانند قاضی سعید قمی، فاضل سراب، ملاعباس مولوی، فرجعلی خان حکیم، ملاحسن لنبانی، ملا صادق اردستانی، محمدحسن قمی و امیر قوام الدین رازی و دیگران تأثیر بسیاری بر روند مکتب فلسفی اصفهان گذاشت، این جریان فکری از حیث روش، اسلوب و مفاد در تقابل با فلسفه صدرایی بوده و حتی گاه اندیشههای متفردی نیز دارد.
ششم- مدرسه فلسفی مشائیان جدید (حکمت نومشایی):
همان گونه که حوزه فلسفی میرداماد خود به دو گروه شارحان آرای میر و گروه ملاصدرا و پیروانش انشعاب یافت، میتوان گفت که دستپروردگان میرفندرسکی نیز دو گروه شدهاند. گروهی طریقه فلسفی حکیم تبریزی را در پیش گرفتند و گروهی کاملا به روش فلسفی شیخ الرئیس وفادار ماندند و با تدریس و تربیت شاگردان و نوشتن حواشی و شروح بر آثار شیخ به پارهای از آراء ابداعی صدرا خرده گرفته و به دفاع از فلسفه استدلالی مشایی پرداختند.
از فیلسوفان مشایی و شارحان حکمت سینوی حوزه اصفهان میتوان به آقا حسین خوانساری، علامه سبزواری، میرزا رفیعا نائینی و حکیم لنجانی اشاره کرد.
از بین این شش مدرسه، مدرسه فلسفی ملاصدرا و ملا رجبعلی تبریزی با هم تقابل جدیتری داشته و نسبت به دو جریان دیگر استمرار تاریخی بیشتری داشتهاند. هرچند نیمه دوم قرن یازدهم و بخشی از اوایل قرن دوازدهم آرای ملا رجبعلی تبریزی و شاگردانش بر حوزه فلسفی اصفهان سیطره داشت، ولی با ظهور بیدآبادی و نهایتا ملا علی نوری و شاگردانش حکمت متعالیه به مهمترین و برجستهترین نفکر فلسفی در ایران و تفکر شیعی تبدیل شد. با این حال تفکرات ملا رجبعلی تبریزی در دورههای بعد نیز تأثیرگذار بود و به شکلگیری جریانهای فکری خاصی انجامید.
تصوف و عرفان
هر چند در عرف قدیم، اهل عرفان بین تصوف و عرفان تفاوتی قائل نبودند و این هر دو خوب یا بد، بیشتر یک چیز شمرده میشد؛ اما نمیتوان انکار کرد که در طول تاریخ پارهای از ملاحظات اجتماعی سبب تحولات و تغییراتی در کاربرد واژههای مذکور شد و حساب «عارفان» از «صوفیان » را جدا نمود. به گونهای که یکی بار مثبت و دیگری بار منفی به خود گرفت. پارهای رفتارهای زشت برخی از صوفیان، از جمله صوفیه قزلباش در این جداسازیها و نیز در واکنشهای تند عالمان شیعی نسبت به تصوف بیتأثیر نبود.
بحث ما درباره عرفان در حوزه اصفهان به عصر صفویه و پس از آن مربوط است. البته ردّپای عارفان مسلمان اصفهانی را میتوان از همان قرون اولیه اسلامی در این شهر دید که یا مانند محمد بن یوسف بن معدان بن سلیمان معروف به عروس الزهاد (۱۸۴) پیرو مکتب زهد کوفی بودهاند یا مانند محمد بن یوسف بنا (۲۸۶) صاحب کتاب «معاملات القلوب» و شاگردش على بن سهل اصفهانی (۳۰۷) و سبط او حافظ ابونعیم اصفهانی (۴۳۰) از مشایخ صوفیه بودهاند. همچنین میتوان پیش از عصر صفوی از خاندان ابن ترکه اصفهانی به ویژه افضل الدین ابوحامد صاحب قواعد التوحید و نواده او صائن الدین علی ترکه اصفهانی (۸۳۵) صاحب التمهید یاد کرد که آثار مهمی در مباحث عرفان نظری نیز داشتهاند. از میان سلسلههای معروف صوفیه در اصفهان تا قبل از حکومت صفویان نیز میتوان به سلسلههای شطاریه و سهروردیه اشاره کرد. از جمله صوفیان و عارفان متعلق به آنها مسعود بن عبد الله بیضاوی معروف به بابا رکنای شیرازی (۷۶۹) بوده است.
ادامه دارد …
منبع: جریانهای فکری حوزه علمیه اصفهان- محمدجعفر رضایی