-
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ب.ظ
حسین ایزدی
مقدمه؛
سند 2030 آموزش و پروش، جزئی از یک سند بالادستی سازمان ملل به نام سند توسعه پایدار است. این مجموعه اسناد درصدد سوق دادن جهان به سمت استانداردهای غربی هستند تا همه کشورها بر اساس تعریفی که غرب از انسان و جهان دارد، سامان یافته و اداره شود.
بخش اول
جریان غربگرا و اسناد بین المللی
این سند مشتمل بر اجزایی است که برخی از موارد اصلی آن عبارتند از:
- مقدمه
- دیدگاه ما
- اصول و تعهدات مشترک ما
- جهان امروز ما
- دستور کار جدید
- روش های اجرا
- بازبینی و پیگیری
- فراخوان اقدام برای تغییر در جهان ما
- اهداف اصلی و فرعی توسعه پایدار (که مشتمل بر 17 هدف اصلی است).
اصرار بر ساختن جهان جدید و تعهد به دستور کار جدید و برشمردن اهداف اصلی و فرعی و نیز دقت در مفاد این اهداف نشان از یک نقشه بلند مدت نگران کننده دارد.
اینکه غرب بخواهد دنیا را زیر سیطره خود قرار دهد و به اصطلاح سیاست جهانیسازی فرهنگ و اقتصاد را در دستور کار قرار داشته باشد، امری عجیب نیست. زیرا از مستکبر و مستعمِر انتظاری بیش از این نمیرود. تاریخ معاصر جهان و خونریزیها و کشورگشایی های غرب حاکی از یک روح نفسانیت مدار افسارگسیخته است که برای قدرت و ثروت از کشتن و خونریزی و غارت هیچ إبایی ندارد. ماهیت و واقعیت تمدن غرب، که امریکا امروز سردمدار و نماینده و نماد اصلی آن است چیزی جز تجلی نفس أماره عنان از کف داده نیست. جریان جهانی قدرت و ثروت امروز تصمیم گرفته است همه دنیا را فتح کند و بشریت را برده و بنده خود کند و به خیال خام خود بر دنیا خدایی و حکمفرمایی مطلق داشته باشد. این دستور کار قطعی شبکه ثروت و قدرت جهانی است.
در این راستا اما سازمان ها و نهادهای بین المللی متعددی تشکیل میشود تا سیاست های ضد انسانی در قالب دلسوزیها و دستورالعملهایی متمدنانه به دنیا القا شود. ظاهر این اسناد بالادستی، کمک به دیگر کشورها برای قرار گرفتن در مسیر توسعه است ولی باطن آنها حرکت در مسیر انحلال قدرتهای منطقه ای در قدرت واحد جهانی غربی – امریکایی است.
اما در این میان آنچه موجب حیرت و اعجاب می شود، اینکه برخی روشنفکرمآبان و غربزدهها و دولتمردان نیز خود را در اختیار این سیاست استعماری قرار دادهاند.
انسان تراز جامعه جهانی
جریان غربگرا و غربزده بر این پندار خام است که قله کمال، غرب و تمدن غربی است. اگر ایران نیز بخواهد در مسیر توسعه و پیشرفت مدرن قرار گیرد باید استانداردهای غربی را بپذیرد. این استانداردها تنها در حوزه اقتصاد نبوده بلکه شامل عرصه تربیت و آموزش و پرورش هم میشود، زیرا ما باید «انسان تراز جامعه جهانی» تربیت کنیم تا بتواند استانداردها و دستورالعمل های این جهان مدرن را رعایت کند. همین رویکرد سبب شد در دولتهای مختلف از جمله دولت یازدهم جریانی در پی غربزدگی سیستماتیک کشور باشند و سیاستهای کلان را ذیل سیاست های جهانی تعریف نمایند. یکی از این تئوریسینها، دکتر محمود سریع القلم یکی از چهرههای نزدیک به حسن روحانی است. کسی که از او به عنوان مشاور روحانی یاد شده و روحانی نیز بر کتاب وی مقدمهای نگاشته است.
سریع القلم بر این باور است که نسل آینده ایران باید تغییر کند. نسل فعلی نمیتواند دستورکارهای جهانی را اجرا کند. نسل جدید نیز مختصات ویژه ای دارد از جمله اینکه به شدت غیر ایدئولوژیک است. تکیه و اصرار بر غیر ایدئولوژیک بودن یعنی دقیقا یک شهروند غربی منفعتگرای دنیا پرست که با هیچ امری غیر از منفعت شخصی خود در دنیا کار ندارد. همان شهروند غربیای که با پول مالیات او در یمن و غزه و سوریه انسان میکشند و از او هیچ صدایی در دفاع از بشریت در نمیآید.
دکتر سریع القلم در این زمینه مینویسد:
«عامل تعیین کننده، جایگزینی یک نسل جدید به جای نسل فعلی مدیریت در ایران خواهد بود. دستور کار نسل جدید ایران، یعنی 25 سالههای فعلی کاملا با دستور کار آن افراد فرق میکند. این ها نسل غیر فلسفی و غیر ایدئولوژیک هستند که به شدت از زندگی لذت میبرند. اگر همین افراد وارد سیاست شوند، به دنبال حل و فصل مسائل جاری خواهند بود. دنبال عدالت در سطح جهان نیستند. استراتژی این نسل حل و فصل مسائل آمریکای لاتین و مسائل شبه قاره و خاورمیانه نیست. این نسل دستور کار کاملا متفاوتی دارد. اینها نسلی هستند که مسائل ایران را به شدت عوض خواهند کرد و اولین نسل کارآمد و واقعی سیاسی ایران خواهند بود.»[1]
وی در کتاب «عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران» مینویسد:
«یکی از دلایلی که نه تنها ایران بلکه کل منطقه خاورمیانه مشکل توسعه یافتگی دارد، این است که در این منطقه، هویت فرهنگی قوی وجود دارد که آمادگی ادغام با فرهنگ جهانی را ندارد... اگر یک فرهنگ بلند مدت و با ثبات بوده و با فرهنگ جهانی سنخیت نداشته باشد و از سویی با هارمونی اجتماعیاش هماهنگ نباشد، مانع توسعه میشود.»[2]
اما از منظر این جریان چگونه باید با فرهنگ جهانی همراه شد؟ پاسخ ایشان پیوستن به فرهنگ جهانی و پذیرش فرآیند جهانی شدن است. اما این جهان بهمعنای همه ملت های جهان نیست، بلکه در ادبیات این جریان، جهان مساوی است با امریکا و چند کشور خاص اروپایی؛ یعنی بنیان گذران استعمار مدرن و استحاله فرهنگهای بومی سایر کشورهای جهان در راستای توسعه قدرت و ثروت غرب و به استثمار کشیدن همه ملتهای مستقل و با پیشینه فرهنگی و تمدنی. سریع القلم در این باره مینویسد:
«جهانی شدن یک جریان و فرآیند نیست، منطق کانونی آن یعنی نوسازی مبتنی بر علم و صنعت و نوآوری. از قرن هفدهم شروع شده است... غرب جغرافیای اصلی این جریان خطی چند قرن بوده که به تدریج از قرن نوزدهم و به طور گسترده ای از نیمه دوم قرن بیستم، کل جهان را دربر گرفته است....فلسفه حاکم بر این منطق کانونی، روش افزایش سرمایه و ثروت است که صرفا در چند قرن اخیر رشد کرده و بر مبانی نظام سرمایه داری شکل گرفته است.»[3]
اما بخش مهم سخن سریع القلم تصریح وی به نفوذ جهانی شدن از اقتصاد به فرهنگ است. اساسا رشد اقتصادی بر اساس مدل غربی بدون هضم شدن در فرهنگ غربی ممکن پذیر نیست. وی در این زمینه با صراحت مینویسد:
«.... نکته دوم در فرآیند رشد و تکامل جهانی شدن، مجموعهای بودن ارکان آن و مرتبط شدن تدریجی آن به نظام سیاسی و فرهنگ عمومی است. در واقع جهانی شدن هر چند از یک منطق اقتصادی آغاز شد ولی با گذشت زمان به یک نظام اجتماعی تبدیل گردید. از این منظر جهانی شدن یک سیستم است.»[4] وی تصریح میکند: «فرآیندهای جهانی شدن با ماهیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران نیز در تناقض است.»[5]
ادامه دارد...