-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۸ ب.ظ
بخش اول گفتگو با حجت الاسلام محمد علی لیالی به جریانشناسی این جریانات در حوزه علمیه و نقش این جریان ها و مراکز مرتبط با این جریان ها در حوزه علوم دینی پرداختیم در ادامه این گفت وگو بخش دوم را بیشتر اختصاص دادیم به مسایل دانشگاه مفید و تفکرات حاکم بر این دانشگاه و نوع عملکرد افرادی که در این دانشگاه نقش و ارتباط دارند... توصیه میشود قبل از خواندن بخش دوم گفت وگو حتما بخش اول آن خوانده شود.
اسباط- اینها اعتقاد دارند روشنفکر دینی در عصر حاضر از هندوستان، پاکستان و مصر شروع شده است؛ جریانی که در آن کشورها به وجود آمده از لحاظ اینکه با قرائت اهل سنت است با ایران تفاوت جدی دارد؛ اینها چهره شاخص این جریان را جناب علامه نائینی میدانند و معتقد هستند که او توانست با کتابی که در عصر مشروطه نوشت سیاست و دین را به روز کرد و این جریان همچنان ادامه دارد و به چهرههایی مانند سید ابوالفضل موسوی زنجانی میرسد؛ اینها حتی مدعی هستند که علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) نواندیش دینی هستند.
سئوال ما این است که آیا این جریانی که اینها تأکید دارند با آقای نائینی شروع میشود و به امام خمینی (ره) میرسد و احتمالاً در نتیجه میگیرند که انقلاب اسلامی هم خروجی همین نوع نگاه است چقدر صحت دارد؟ این جریان بعد از انقلاب در چه مسیری حرکت میکند؟
- پاسخ به این سئوال بسیار سخت است؛ جریانشناسی جریانهای روشنفکری دینی پروژهای است که در حال انجام آن هستیم؛ این روشنفکری با قرائتها و گرایشهای مختلفی وجود داشته است و دارد؛ بعضی اوقات اینها اینقدر با هم آمیخته میشوند که شما نمیتوانید روشنفکری لائیک، روشنفکری سکولار، روشنفکری دینی و روشنفکری به تعبیر امام متعهد را از هم تفکیک کنید؛ اگر ما مبدأ جریان روشنفکری را مرحوم سید جمالالدین اسدآبادی بدانیم که دهها سئوال و تعجب برایمان به وجود میآید. از شاگرد میرزای شیرازی تا مجتهد نجف رفته باشد تا ارتباط با جریان فراماسونری و حضور در ایران، هندوستان، مصر و حکومت عثمانی و عصرهای متعددی که وجود دارد.
این ابهام نسبت به همه جریانهای روشنفکری از جمله مرحوم آیتالله نائینی وجود داشته است؛ در نگارش تنبیه الامه و تنزیه المله مرحوم نائینی بسیار بحث کرده است و جالب این است که مرحوم آیتالله طالقانی اولین کسی است که این کتاب را معرفی میکند و بر آن تعلیقه مینویسد؛ متن این کتاب آنقدر سنگین است که مرحوم آیتالله طالقانی این کتاب را احتمالاً به سفارش مرحوم بازرگان بازنویسی و تصحیح میکند و شرکت سهامی انتشار که متعلق به آقای یدالله سحابی و بازرگان است در سال 1348 و در سال 52 و 53 چاپ میکند و این نوع تفکر مشروطیت دینی طرح میشود.
باید بپذیریم که مرحوم نائینی تا آخر عمرش، مشروطه خواه باقی ماند؛ گزارشهایی داریم که مرحوم نائینی بعدها به دلایل مختلف از مشروطهخواهی پشیمان شد و دستور داد کتابهایش را جمع کنند، آتش بزنند یا در دریا بریزند یا میگویند بعد از اعدام مرحوم شیخ فضلالله، مرحوم نائینی پشیمان شد و توبه کرد؛ چنین گزارشهایی موثق نیست؛ نوع نگاهی که مرحوم نائینی، مرحوم آخوند خراسانی و ملا عبدالله خراسانی، مراجع نجف به مشروعیت داشتند این بود که مشروطیت دینی است؛ اتفاقاتی که در مشروطیت به وقوع پیوست بیدینی بود؛ این آقایان در نجف، نه مشروطیت و نه مشروطه خواهان را میشناختند؛ مرحوم شیخ فضل الله نوری که مجتهد علی الاطلاق تهران بود تشخیص داد که این مشروطیت اساس لامذهبی و بیدینی است؛ او در تهران بود و همه چیز را میدید، در مجلس هر روز با اینها نشست و برخاست داشت، با اینها برخورد داشت و اساس مشروطیت را لامذهبی و بیدینی میدانست؛ بالای دار هم این جمله معروف را گفت که «این اساس را بیدینی و لامذهبی است». از اساس هم همین سخن شیخ فضل الله حقیقت داشت؛ مشروطیتی که از آن اعدام مجتهد علی الاطلاق تهران اتفاق بیافتد، نمیتواند دینی باشد.
ممکن است مرحوم نائینی و استادش مرحوم آخوند، که تعلقهای بر کتاب میرزای نائینی نوشت هدفشان مقدس بوده باشد اما آنچه که واقع شد خلاف این بود؛ مشروطیت بیدینی بود که از آن دیکتاتوری رضاخانی و جمهوری رضاخانی بر میخیزد؛ از آن سقوط حکومت قاجار و بعد استبداد بر میخیزد؛ چیزی که نائینی بر آن اصرار داشت استبداد دینی بود؛ رضاخان در زمانی که به قدرت میرسد دو شعار انتخاب میکند، ایجاد رفاه، آرامش، امنیت و دفاع از شریعت محمدی؛ منظور او از شریعت محمدی همان استبداد دینی است که رضاخان از آن برخاست؛ البته گرایشهای مختلف روشنفکری و دینی در جهان اهل سنت در جریان بود که راجع به آنها بحث نمیکنیم.
تقریباً از سال بعد از مشروطیت، بعد از دوران خفقان 1320 گرایشهایی در ایران اسلامی شروع میشود؛ گرایش روشنفکری فخرالدین شادمان، داریوش عاشوری، داریوش شایگان، مرحوم شریعتی، مرحوم آل احمد، مرحوم بازرگان، مرحوم طالقانی و دیگران؛ البته مرحوم طالقانی را به خاطر اینکه آخوند بود و دارای مبانی دینی است باید از دیگران جدا کرد؛ آنها دین را به صورت روزنامهای مطالعه کرده بودند؛ مرحوم بازرگان مهندسی برق قدرت دارد، درس آخوندی نخوانده است، مرحوم شریعتی در دانشگاه سوربن جامعهشناسی دین میخواند، با گورویچ و دیگران؛ اینها هیچوقت دین را به معنای مباحث دینی نخوانده بودند، اما مرحوم طالقانی و مرحوم آقای مطهری شالوده دینی کاملی داشتند؛ تفسیر، فقه، اصول، فلسفه، حکمت و کلام را خوانده بودند.
تفکرات امام خمینی (ره) با هیچ تفکری یکسان نبود
تمام مسائلی که بیان شد با آمدن امام خمینی (ره) تغییر کرد؛ امام هیچگاه مشروطهخواه نیست؛ اساس مشروطیت در این است که سلطنت باشد و مشروطه اجرا شود، اما امام خمینی (ره) از اساس سلطنت را کنار زد؛ به این دلیل امام خمینی (ره) ادامه دهنده تفکر مرحوم میرزای نائینی نیست؛ تفکر میرزای نائینی خوب است یا بد است، به سلطنت موروثی میاندیشد، سلطنتی که باید مقید باشد؛ امام خمینی (ره) بساط سلطنت را بر هم میزند و مشروعیت سلطنت را مطرح میکند؛ شورای نگهبان را میگذارد که همه قوانین باید مطابق با شرع باشد؛ من با بسیاری از کسانی که در عرصه روشنفکری فعال هستند زندگی کردهام؛ اینها معمولاً توجیه میکنند که مرحوم نائینی، طالقانی و بازرگان چنین مطالبی را داشتهاند، اما نوع تفکر امام با اینها متفاوت است؛ امام یک تفکر جامع دارد که هیچکس نمیتواند استناد کند که تفکر ما با تفکر امام یکی بوده است.
امام خمینی (ره) در عین حال که فقیه است، اصولی، متفکر، مفسر، شجاع، اهل جنگ، جهاد، شهادت، عرفان است؛ کسی در عرصه روشنفکری پیدا نمیکنید که اندیشه دفاع، مقاومت، جهاد و شهادت داشته باشد؛ البته چنین رویکردی در مکتب امیرالمؤمنین علی (ع) و اهل بیت (ع) وجود دارد؛ آن جامعیت به ظاهر متعارضی که در آن بزرگواران وجود داشت، در امام خمینی (ره) نیز وجود دارد؛ او هم در اوج عرفان است و هم در اوج شهامت و شجاعت؛ هم از قتل کسی ناراحت میشود و هم دستور قتل سلمانرشدی را صادر میکند؛ این نوع تفکر را در اندیشه روشنفکری پیدا نمیکنید؛ روشنفکری دینی به دنبال تسامح و تساهل است؛ به قول برخی به دنبال اسلام رحمانی است که در آن مقاومت، جهاد و شهادت وجود ندارد؛ تأکید بر صحیح بودن تفکر و اندیشه وجود ندارد؛ اینها میگویند همه بر حق هستیم و باید با هم بخندیم، همه با هم باشیم؛ این تفکری است که در مدل تسامح و تساهل دولت آقای خاتمی نمایان است.
بعدها آقای روحانی با اشاره به اسلام رحمانی این تساهل و تسامح را به گونهای دیگ رنشان میدهد؛ این تفکری است که در هر حال مجذوب عالم غرب و سازگاری با غرب است؛ این تفکر مجذوب اندیشمندان و متفکران دینی مغرب زمین شده است؛ اساس روشنفکری دینی پدیدهای است که از مدنیته و پستمدرنها برخاسته؛ نوعی گرایش به دین و دینداری ایجاد میکند؛ در حالی که اینجا یک جامعه دینی است و نیازی نیست که شما گرایش تازه به دین و دینداری را مطرح کنید.
اوج دینداری در تفکر دینی، بویژه گرایش شیعی آن وجود دارد؛ خطای بزرگی است که کسی آن را نیازمند تأمل بیشتر بداند؛ یا تصور کند که این مراکز مظهر و نمادی از روشنفکری دینی است؛ در تمام این مراکز نوعی کوتاه آمدن نسبت به دین و مبانی دینی وجود دارد؛ البته اینها در حال رقابت هستند؛ برای مثال دفتر تبلیغات، دانشگاه مفید و برخی مراکز دیگر خود را نماد و مظهر روشنفکری دینی میدانند اما مبانی مختلفی دارند، افراد مختلفی مشغول به کار هستند و عملکردی متفاوت ارائه میکنند.
اسباط- اینها تقریباً در تمام رشتهها مدعی هستند که به سمت قرآن حرکت میکنند تا قرآن را امروزی کنند و آن را به نطق وادارند؛ حرکت به سوی قرآن با چنین رویکردی را چگونه ارزیابی میکنید؟
- احتمالاً میگویند که از دل قرآن جواب تمام مسائل را میدهیم؛ علامه طباطبایی نتوانست اما ما این کار را انجام میدهیم؛ این نگاه از دهه چهل شروع شد که چند گرایش دارد؛ برای مثال آیتالله محمد صادق صادقی تهرانی از این گروه بود؛ اقای رستگار جویباری هم از این گروه بود؛ قبل از انقلاب هم افرادی مانند سید رضا برقعی، سید اسدالله خرقانی، شریعت سنگلجی و بسیاری از اینها وجود داشتند که مفتون غربگرایی و تجربهگرایی غرب شده بودند؛ آنها میخواستند تفسیر دینی از قرآن ارائه دهند، همه چیز را از قرآن استخراج کنند؛ مرحوم بازرگان در کتاب «مطهرات در اسلام» و چند کتاب دیگر خودش سعی دارد اثبات کند که همه چیز را میتوان در قرآن پیدا کرد.
مهندس بازرگان شیطانی را که در قرآن آمده است توضیح میدهد؛ او میگوید عرب جاهلی مسائلی را متوجه نمیشد به این خاطر خداوند در قرآن به او میگفت شیطان را از خودتان دور کنید؛ ناخنهایتان را بگیرید چون زیستگاه شیطان میشود، خانههایتان را جارو کنید که پناهگاه و زیستگاه شیطان نشود؛ در ظرفهای شکسته آب نخورید که شیطان حضور دارد؛ منظور خداوند از شیطان همان میکرب است؛ خداوند در قرآن به میکروب اشاره کرده است اما چون اینها نمیفهمیدند نام شیطان را بر آن گذاشته است؛ شیطان همان مکروب است و دشمن اکبر یعنی میکروب دشمن بزرگ انسان است؛ این تفسیر تجربی از دین است که مرحوم بازرگان سردمدار این جهت از تفاسیر است.
بعد از انقلاب افرادی مانند مهدویراد، محمد علی ایازی، فاضل میبدی و دیگرانی که ادعای تفسیر نوین دینی دارند عرضه علوم جدید بر قرآن و آوردن نیازهای علمی جدید از قرآن را شروع کردند؛ این هم محل تأمل است؛ اینها تقریباً همان راه مرحوم طالقانی در کتاب پرتویی از قرآن را رفتند؛ گرچه مرحوم طالقانی موفق نشد سه جلد از کتاب تفسیر پرتویی از قرآن خود را ادامه دهد؛ اما این تفسیر برای طلبهها و یک تفسیر جدی نیست بلکه برای محافل دانشگاهی و علمی است.
احتمال نمیدهم آیتالله اردبیلی مفسر برجستهای بوده باشد
مرحوم آیتالله اردبیلی به صورت شخصی هم در تفسیر کار کرده بود؛ شنیدم که پنج یا شش جلد تفسیر قرآن نوشته که در جلسات با شاگردانش کار میکرده است و قرار است که به چاپ برسد؛ آن تفسیر را باید دید تا ببینیم نوع نگاه آقای اردبیلی در تفسیر قرآن چیست؛ افرادی که تفسیر قرآن را به صورت انفرادی مطرح میکنند درجه چهار، پنج و شش هستند؛ اینها نه مرحوم علامه نه تفسیر و نه شاگردان او را ندیدهاند؛ برای مثال اگر حضرت آیتالله مکارم شیرازی در بحث تفسیر حرفی بزند ما میپذیریم چون شاگرد علامه بوده است؛ اگر مرحوم آقای معرفت در بحث تفسیر حرفی میزند میپذیرفتیم، چون شاگرد مرحوم علامه و شاگرد مرحوم خویی بوده است؛ اما اینها که یک دکترای الهیات و معارف گرفتند و بحث تفسیر شرکت کردهاند، معمولاً تفسیر به رأی میکنند و نگاه شخصی خود را از آیات قرآن ارئه میدهند که نوعی اجتهاد به رأی از قرآن است.
اسباط- این جریان نواندیش دینی که از سال 67 کار خود را شروع کرده با توجه به اینکه مؤسساتی مانند مؤسسه فهیم را در سطح گفتمانسازی تأسیس کرده در سطح جامعه چقدر مؤثر بوده است؟
– گفتار کرامت، فهیم، صراط مبین، پژوهشکده انقلاب اسلامی، موسسه تنظیم آثار نشر، مدرسه فقه امام خمینی و مانند اینها از مؤسسات این جریان بوده است. خطر تجددگرایی وجود دارد و من آن را نفی نمیکنم، اما جریان تجددگرا به دلایل مختلف نمیتواند خود را به حوزه علمیه قم به عنوان یک گفتمان مسلم تحمیل کند؛ خطر بیشتر از سوی جریان تحجر و غیر انقلابی حوزه علمیه قم را تهدید میکند؛ درست است که جریانهای متعدد و مراکز علمی مختلفی با عنوان نواندیشی و روشنفکری دینی بخشی از طلبهها و حوزه علمیه قم را تحت پوشش قرار میدهند اما وقتی آقایان عبدالکریم سروش و ملکیان و دیگر بزرگان اینها به بنبست رسیدند، شاگردان اینها زودتر به بنبست میرسند.
این جریان خطرناک است اینها جریان التقاط یا گرفتار التقاطی میشوند در مواردی مانند آقای کدیور از حوزه یا حتی کشور خارج میشوند و به جایی میرسند که بین پذیرش غرب یا پذیرش دین باید یکی را انتخاب کنند که در نهایت آخوند منحرف میگوید فلان عمل قوم لوط بخشی از حقوق انسانها است؛ او که تا به حال میخواست از دین و گزارههای دینی دفاع کند که از حالا در بحث حقوق بشر از همجنسگرایی و چنین مسائلی دفاع میکند؛ در این حالت او که در یک فضایی با شما مقابله میکرده است با ارتداد از کادر خارج میشود و به سمت انگلستان، فرانسه، اروپا یا آمریکا میروند که جریان انقلابی و گفتمان مسلط تفکر اسلام ناب و تفکر امام و رهبری باید این جریانها را پالایش، پیرایش و رصد کند؛ در عین حال در گفت و گوهای محافل علمی، سمینارها و همایشها بویژه به طلبههای سطوح پایین که از سطح معرفتی کافی برخوردار نیستند این خطرها را گوشزد کنند.
اسباط- دانشگاه مفید و اعضایی که تربیت میشوند برای روزی که جمهوری اسلامی نباشد آماده میشوند؟
- نه، جمهوری اسلامی نباشد، هیچ کس نیست؛ مرحوم آقای فلسفی، خطیب معروف، یک سخنرانی زیبایی داشت که همیشه در خاطرم میماند؛ میگفت اگر نظام جمهوری اسلامی ساقط شود، حرف الف از حروف الفبا حذف خواهد شد، چون آزادی را با الف مینویسند پس باید به گونهای باشد که کسی نتواند آزادی را بیان کند؛ من خیلی صریح میگویم، اولین کسانی که پس از سقوط هر حکومت ساقط میشوند همان کسانی هستندکه در سقوط آن حکومت همکاری داشتهاند؛ یعنی بر فرض محال اگر جمهوری اسلامی سقوط کند، اصلاح طلبان به قدرت نمیرسند؛ امام به آقای منتظری میگوید، «قرار بود از کانال شما حاکمیت و حکومت به منافقان و اسلام آمریکایی برسد»؛ بر فرض محال اگر آقای منتظری بود و حکومت عوض میشد، انها به آقای منتظری رحم نمیکردند؛ اگر حکومت عوض شود آنها به آقای خاتمی رحم نمیکنند؛ به این مراکز رحم نمیکنند؛ اتفاقاً اولین کسانی که از ریشه کنده میشوند همینها هستند چون در حکومت سابق منافق و دو رو بودند با بعدیها هم منافق و دو رو خواهند بود.
روزی که جمهوری اسلامی نباشد این افراد هم نخواهند بود
قبل از این حرفها باید بگویم که تغییر نظام امکان ندارد یا به عبارتی محال است، اما شاید بتوانند نظام را استحاله کنند؛ این نظام بهترین نظام است؛ به تعبیر امام خمینی (ره) منافقان بارها اعلام کردهاند که حرفهای خود را از زبان سادهلوحان موجه میزنند؛ آنها یک آقای منتظری داشته باشند بهترین حرفهایشان را میزند، اما اینها برای بقا بهترین عنصر نخواهند بود؛ اگر بر فرض محال نظام سقوط کند اینها هم سقوط میکنند؛ فردا آخوندی وجود نخواهد داشت؛ اینها دیگر نمیتوانند مدرسه، دانشگاه، امکانات، بودجه و مانند اینها را داشته باشند؛ بساط حوزههای علمیه با خاک یکسان خواهد شد؛ مگر داعش چه کرد؟ برای چه مرقد امامزادگان و اصحاب و ابنیه تاریخی را منهدم کردند؟ حتی با اماکن اهل سنت این کارها را انجام دادند؛ چون میدانستند بقای مذهب به این اماکن است؛ اولین کار پس از فتح هر شهر از بین بردن ابنیه تاریخی آن بود.
طالبان هم مجسمه بودا در بامیان را تخریب کرد، در حالی که پنج هزار سال سابقه داشت؛ آنها به نوعی میخواستند قطع علاقه کنند؛ طالبان و داعش مهم نیستند، مهم مبانی است که پشت سر اینها حرکت میکند؛ این مبانی میگوید باید هویت شرقی و هویت دینی را نابود کنید؛ آنجا بودا بود، اینجا اسلام است، آنجا مسیحی یا یهودی است؛ اینها را باید قطع کنند؛ عملاً چنین پدیدهای اتفاق خواهد افتاد؛ گرچه این یک کف روی آب است و مبنای فکری قویای ندارد؛ جالب است که همه اینها مجلس عزای امام حسین میگیرند، زیارت عاشورا میخوانند؛ هرچند حرفهای پرت و پلا میزنند و حتی نسبت به ائمه به نوعی نگاه بازنگری دارند، اما میدانند که زنهایشان سفره حضرت ابوالفضل پهن میکنند؛ خودشان هم مجلس روضه اهل بیت میگیرند؛ اینگونه نیست که بگوییم میروند؛ اینها برمیگردند.