-
يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۹ ق.ظ
مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنهای در پیامی به مناسبت رحلت حضرت آیت اللّه بهاءالدینی، این شخصیت بزرگ را چنین توصیف کردند: «این عالم بزرگ، از جمله نوادری بود که همواره در حوزههای علمیه هم چون ستاره درخشان معنویت و عرفان، راهنمای خواص و مایه دلگرمی و امید برجستگاناند.
شفابخشترین دارو برای آرامش انسان
جوان امروز حوزه بیش از گذشته به مسئلهی تهذیب نیازمند است. کسانی که رشتههای رفتارشناسی عمومی را مطالعه میکنند و کار میکنند، این را تأیید میکنند. امروز در همهی دنیا اینجور است که وضع نظام مادی و فشار مادی و مادیت، جوانها را بیحوصله میکند؛ جوانها را افسرده میکند.
در یک چنین وضعی، دستگیر جوانها، توجه به معنویت و اخلاق است. علت اینکه میبینید عرفانهای کاذب رشد پیدا میکند و یک عدهای طرفشان میروند، همین است؛ نیاز هست. جوان ما در حوزهی علمیه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نیازمند تهذیب است. ما قلههای تهذیب داریم.
در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی، مرحوم علامهی طباطبائی، مرحوم آقای بهجت، مرحوم آقای بهاءالدینی (رضوان اللَّه تعالی علیهم) قلههای تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگی اینها، حرفهای اینها، خودش یکی از شفابخشترین چیزهائی است که میتواند انسان را آرام کند؛
به انسان آرامش بدهد، روشنائی بدهد، دلها را نورانی کند. در نجف بزرگانی بودند؛ سلسلهی شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلی تا مرحوم آقای قاضی و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند.
حاج آقا روح الله به درد همه کاری می خورد!
درباره نگاه آیت الله العظمی حاج سیدرضا بهاءالدینی به مکانت علمی و عملی رهبر کبیر انقلاب، قبل از هر چیز مناسب است که زمام سخن را به دست خود وی بسپاریم. وی در خاطراتی که پس از رحلت امام خمینی و درباره سابقه طولانی خویش با ایشان نقل کرد، چنین گفت:
«در سال های اول طلبگی که در مدرسه فیضیه بودم، با حاج آقا روح الله آشنا شدم. مدتی نگذشت که در رفاقت و دوستی ام با ایشان، بسیار صمیمی شدم و او را در حد بسیار بالایی از پاکی و تقوا دیدم. ایشان در جوانی علاقه شدیدی به اهل بیت (ع) اظهار می کرد و ارتباط تنگاتنگ معنوی با ائمه (ع) داشت. در ماه مبارک رمضان با هم در جلسه ای شرکت می کردیم که ابتدا قرائت قرآن بود و سپس تلاوت کلام معصومان.
کتاب ارزشمند عبقات الانوار مرحوم میرحامد حسین را می آوردیم و از روی آن احادیثی گوهربار و سخنانی دلنشین از ائمه را می خواندیم. با آنکه حاج آقا روح الله از نظر مالی وضع مناسبی نداشت، جدیت و شور و عشق این جوان موجب شد یک جلد از کتاب عبقات را منتشر کند تا بقیه هم بتوانند از آن استفاده کنند...
در سال ۱۳۴۲ عده ای در مورد مرجعیت نزد بنده آمدند و نظر مرا درباره دو نفر خواستند. عرض کردم فلانی آدم خوبی است، اما فقط به درد درس و بحث می خورد، ولی حاج آقا روح الله به درد همه کاری می خورد! این سخن به گوش آن فرد رسید و از دست من ناراحت شد تا اینکه قبل از انقلاب از دنیا رفت. یک شب به خواب من آمد و اظهار ناراحتی کرد. گفتم به خاطر آن حرف، چه کنم تا از دستم راضی شوی؟ گفت یک ختم قرآن برایم بخوان! من هم خواندم.
مدتی بعد در سال ۱۳۵۷ که با پیروزی انقلاب مدرسه فیضیه بازگشایی شد، تعدادی از ارواح را دیدم که خوشحالند. یکی از آنان، روح همان شخص بود. در آن زمان بود که احساس کردم خود ایشان فهمیده است که آقا روح الله به درد هر کار میخورد...
بعد از انقلاب با همه گرفتاریای که امام داشتند و من داشتم، ارتباط خود را قطع نکردیم. در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی، شبی بعد از مغرب قرار بود امام برای بازدید به منزل ما تشریف بیاورند. آن شب کوچه منتهی به منزل ما مملو از ازدحام مردمی بود که در انتظار رؤیت امام، شعار سر میدادند. من در منزل مشغول روشن کردن سماور بودم که خبر دادند ایشان آمدند.
وقتی سر بلند کردم امام را در آستانه در اتاق دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی به ایشان گفتم آقا! حرکت شما الهی است، ولی نفوس مردم آمادگی و تحمل کافی ندارند. حضرت امام در جواب گفت آقای بهاءالدینی همه چیز در اختیار من است ولی خودم در اختیار خودم نیستم!
من از گفته امام دو نتیجه میگیرم، یکی اینکه ایشان میفهماند که بر نفوس مردم، علاوه بر ولایت تشریعی، ولایت تکوینی دارد و اراده ایشان بر اراده مردم و دیگر شئون مسلط است، به طوری که قلوب مردم در اختیار ایشان است. دیگر اینکه مقام فنای فی الله و عبودیت و بندگی محض ایشان از این گفته آشکار می شود».