-
جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۸ ق.ظ
رایجترین شیعهی مذهب تشیع در ایران است، محمد منتظر امام دوازدهم را که در سال ۷۸5 میلادی غایب شده بود، مهدی میخواندند. شیعیان امامیه معتقد بودند که حضرت امام مهدی زنده است و پنهان گشته ولی دیر یا زود ظهور خواهد کرد و تجددی در دین پدید خواهد آورد.
تشیع زیربنای نهضتهای مردمی
دانشمند محقق روسی در بخش «معتقدات این نهضتها» مینویسد: «در ایران قرون وسطی مذهب تشیع بیشتر در میان روستاییان شایع بوده و در موارد بسیار، پایهی عقیدتی نهضتهای مردم را تشکیل میداده، سپس مینویسد:
«جنبشهای روستایی قرون وسطی در ایران بارها زیر علم سبز «تشیع» توسعه یافت. زیرا بعضی از افکار و عقاید شیعه با روحیهی مخالفآمیز روستاییان هماهنگ بود. نخست اینکه تقریبا در تمام دولتهای فئودالی ایران در قرن سیزدهم و چهاردهم (میلادی) مذهب «تسنن» حاکم بود، و تشیع مورد تعقیب و ایذاء قرار میگرفت.
احترام به شهیدان (علی و حسین و دیگر امامان شهید) در عقاید شیعه جای مهمی داشت، و این خوشایند روستاییان ستمدیده بود. ولی چیزی که بیش از همه برای عامهی مردم جذاب بود اعتقاد به ظهور مهدی بود که با «رجعت مسیح» مشابهت دارد».
شیعیان امامیه
رایجترین شیعهی مذهب تشیع در ایران است، محمد منتظر امام دوازدهم را که در سال ۷۸5 میلادی غایب شده بود، مهدی میخواندند. شیعیان امامیه معتقد بودند که حضرت امام مهدی زنده است و پنهان گشته ولی دیر یا زود ظهور خواهد کرد و تجددی در دین پدید خواهد آورد، و همچنانکه در صدر اسلام بوده است برقرار خواهد ساخت، و یاسای چنگیزی و نظامات ظالمانهای را که سنیان و فاتحان مغول معمول کردهاند، با شمشیر بر خواهد انداخت.
بدین سبب «چشم به راه مهدی بودن» در عقاید مردمی که نهضتهای قرن سیزدهم را در ایران به پا داشتند، مقام بلندی داشته است. ولی در قرن چهاردهم و پانزدهم میلاد هم این عقیده راسختر و مشهودتر گشت.
شیخ خلیفه روحانی شیعی
پایهگذار نهضت فکری سربداران
در آخرین سالهای حکومت ایلخان ابوسعید نارضایتی و غلیان افکار قشرهای پایین مردم روستا و شهر در خراسان به حد اعلا رسیده بود، و هم در آن زمان واعظی پدید آمد که کوشید تا نهضت نارضیان را سازمان دهد، و از لحاظ فکر رهبری کند. به گفته مورخان قرن پانزدهم میلادی که همزمان تاریخ مفقود «سربداران» بودهاند، واعظ مزبور یکی از شیوخ صوفیه و از مردم مازندران بود، به نام شیخ خلیفه.
وی در جوانی به تحصیل علم پرداخت و قرآن را از بر کرد و علم منطق و علم الفراسه آموخت، سپس به مطالعهی اصول تصوف پرداخت و مرید «بالوی زاهد» از شیوخ درویشان که در آمل مازندران بود، گشت. خلیفه پاسخ مسائلی را که ناراحتش میکرد در سخنان وی نیافت و به سمنان نزد علاءالدوله سمنانی که در آن عهد معروفترین شیخ دراویش ایران بود رفت.
شیخ مزبور روزی از خلیفه پرسید که وی پیرو کدامیک از چهار مذهب بر حق تسنن میباشد؟ خلیفه پاسخ داد: «آنچه من میجویم از آن مذاهب اعلاست» شیخ مؤمن که طاقت شنیدن سخنان کفرآمیز این بیدین را نداشت دوات خود را بر سر خلیفه شکست.
آنگاه خلیفه به بحرآباد نزد شیخ الاسلام غیاث الدین عبدالله الحموی رفت «ولی آنجا نیز مراد و مقصود او حاصل نشد» و ترکش گفت. خلیفه جویای چه چیز بود؟ آیا گمگشتهی وی همان مسائل مربوط به عدالت اجتماعی و پیکار علیه بیداد - که بعدها بدان پرداخت - نبود؟ مورخان در این باره خاموشند، شاید این سکوت عمدی باشد. فقط این نکته محقق است که خلیفه از تعلیمات نامیترین شیوخ صوفیه نیز راضی نبود، و با ایشان اختلاف نظر داشت. چیزی نگذشت که وی به سبزوار رفت و لقب شیخ بر خود نهاد...
ادامه دارد ...
منبع: نهضت روحانیون ایران