-
يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۶ ب.ظ
امروز با افرادی در حوزه روبرو هستیم که به بهانههایی از زیر بار حمایت و همراهی با انقلاب اسلامی شانه خالی میکنند. این افراد معتقدند که ما هم کارکردهای علمی و هم کارکردهای اجتماعی را انجام میدهیم، حتی عقیده دارند که با مردم ارتباط خوبی دارند اما بر این باورند که اگر بخواهیم با نظام اسلامی و حکومت ارتباط داشته باشیم و موضعگیری کنیم، این موجب سیاسی شدن ما و از بین رفتن موقعیت اجتماعی ما است.
گفتگو با آیت الله محمد مهدی قائینی | بخش دوم
ویژگیهای عالم و استاد انقلابی
اسباط: از نظر جنابعالی عالم و استاد انقلابی چه ویژگیهایی دارد؟
امروز با افرادی در حوزه روبرو هستیم که به بهانههایی از زیر بار حمایت و همراهی با انقلاب اسلامی شانه خالی میکنند. این افراد معتقدند که ما هم کارکردهای علمی و هم کارکردهای اجتماعی را انجام میدهیم، حتی عقیده دارند که با مردم ارتباط خوبی دارند اما بر این باورند که اگر بخواهیم با نظام اسلامی و حکومت ارتباط داشته باشیم و موضعگیری کنیم، این موجب سیاسی شدن ما و از بین رفتن موقعیت اجتماعی ما است، لذا این بخش دیگر از وظایف حوزوی ما نیست! آیا این خلاف سیره مشاهیر حوزه نیست؟
بنابر آنچه در بخش اول این گفتگو درباره تعریف «حوزه انقلابی» بیان شد، ما معنایی موسَّع و جامع از حوزه انقلابی اراده کردهایم که در آن روح حرکت انقلاب و امام مدنظر است. بنابر آن تعریف میتوان ویژگیهای زیر را برای «استاد و عالم انقلابی» برشمرد:
تخصص در حوزه علوم و معارف اسلامی
باید با حوزههای مختلف علوم دینی آشنا باشد. علومی که به علوم اسلامی معروف هستند. آن هم در حد داشتن تخصص علمی بالا؛ صرف آشنا بودن با چند اصطلاح و چند جا رفتن و تأییدیه این و آن، اینها انسان را یک استاد و عالم انقلابی نمیکند. منظور عالم واقعی است که عمیقا با علوم اسلامی آشنا است.
برخوردار از تهذیب و طهارت نفس
بهرهمندی از تهذیب نفس؛ استاد انقلابی باید تهذیب نفس داشته باشد. کسی که دنبال تهذیب نفس نیست و خودش را عبد خدا نمیداند و در جهت عبودیت گام بر نمیدارد، حتی اگر علم بالایی هم داشته باشد و عناوین دیگر، او استاد انقلابی نیست.
عالم به مقتضیات زمان
احاطه بر مقتضیات زمان و تحولات جاری در جامعه؛ این صریح یک کلام امام صادق(ع) است که ای کسی که عالم هستی! باید عالم به زمان باشی، اگر زمانه را نشناسی نمیتوانی کاری انجام دهی. علم تو هم اثر نمیکند و نمیتوانی مردم را هدایت کنی. نمیتوانی راهبر جامعه باشی. هر مقدار از درک حقایق زمان خود عاجز بودی، در فعالیتها و تشخیصها و عملکردهایت نیز درست تشخیص نخواهی داد و عقب میمانی. چه بسا به جای خدمت، خیانت کنی. ضربه به دین بزنی؛ با سخنرانیها، نامهها، با درس و با بیانهایی که از سر خیانت نیست ولی کاری کنی که به نفع دشمن تمام شود، چون نمیدانی که اوضاع زمانه چیست و چه باید انجام داد.
برخورداری از تحلیل سیاسی – اجتماعی
ابوموسی أشعری مخالف امیرالمومنین(ع) نبود فقط نفهم و ظاهربین بود. نماز خوانده بود و پول از خلفا گرفته بود و رساله و کتاب مینوشت، نمیدانست در جامعه چه خبر است و نمیدانست طلحه و زبیر چه افرادی هستند.
قدرت تحلیل اجتماعی و سیاسی داشتن؛ عالم و استاد انقلابی چون راهبر مردم است، در نتیجه باید از یک سری ملاکها برخوردار باشد. عالم انقلابی ویژگیهایی باید داشته باشد که دیگران ندارندکه بالاترینش قدرت تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی است تا حرف را برعکس به تو تفهیم نکنند، تا موجب نشود جور دیگری حرف بزنی یا جور دیگری تصمیم بگیری. بعید نیست ابوموسی أشعری چنین بوده باشد. او مخالف امیرالمومنین(ع) نبود فقط نفهم و ظاهربین بود. نماز خوانده بود و پول از خلفا گرفته بود و رساله و کتاب مینوشت، نمیدانست در جامعه چه خبر است و نمیدانست طلحه و زبیر چه افرادی هستند. فقط به ظاهر آنها نگاه کرده بود و نمیدانست چرا قیام کردند و در مقابل علی(ع) ایستادند. آخر هم گفت در فتنه معلوم نیست حق و باطل کدام است. باید در جامعه باشی تا بفهمی حق چیست و باطل کدام است وگرنه همه انبیاء را باید با همین توجیه کنار بگذاریم که ما نمیدانیم انبیاء درست میگویند یا طواغیت زمان آنها درست میگویند؟ کسی که تحلیل ندارد، استاد انقلابی نیست و حق ندارد در چنین سمتی باشد. چون قرار است رهبر مردم باشد، دیگران دنبال او میآیند، رهنما میشود. اگر خود راه بلد نباشد، چگونه میخواهد راهنمای دیگران باشد؟
دارای روحیه ظلمستیزی
برخوردار از روحیه ظلم ستیزی؛ این معنی در منابع و معارف دینی ما بسیار است که کسی که در مقابل ظلم و ظالم حرکت نکند اصلاً از انسانیت خارج است چه رسد به اینکه عالم دینی باشد و بگوید این مسائل به من مربوط نمیشود که مثلاً در لبنان و فلسطین و یمن و عراق و … چه میگذرد. کسی که بی تفاوت به ظلم در عالم است اصلا عالم نیست.
مسئولیتپذیر بودن
عالم دین در مقابل همه مشکلاتی که در حوزه دینی به وجود میآید، مسئول است و باید پاسخ دهد. لذا لازمه آن شناخت، تبحر، آشنایی با جریانات روز و وارد شدن در مسائل است. بیتفاوتی نسبت به حوادث و پیشامدهای اجتماعی و سیاسی در نظام اسلامی نسبتی با انقلابی بودن یک عالم ندارد. عالم انقلابی خود را همواره مسئول میداند و احساس وظیفه و مسئولیت در قبال جامعه و نظام دینی دارد.
مقابله با اشرافیگری
عالم نباید تنپرور باشد، آقازادگی کند، خود را برتر از دیگران بداند و دیگران را پستتر از خود بداند و بگوید من به هیچ کاری دست نمیزنم فقط در محدوده منزل و محدوده کارم هستم دیگران فقط از من دستور بگیرند و من فقط دستور میدهم، هیچ دردی را حاضر نیستم تحمل کنم. هیچ فعالیتی را حاضر نیستم وارد شوم. هیچ مسئله دغدغه آفرین را حاضر به نزدیک شدن به آن نیستم و فقط ریاست و کرامت اجتماعی و شان مصنوعی برای خود درست کردن را بپسندم و برای خود حدود و مرز جدا از مردم قائل شوم. اینها استاد انقلابی نیستند، این استادی است که حقیقت علم و حوزه را نفهمیده است. از طرفی عالم انقلابی باید با مظاهر اشرافیت در جامعه و حکومت اسلامی برخورد کند. اشرافیت موجب متزلزل شدن پایههای حکومت دینی است و عالم انقلابی نمیتواند نسبت به گسترش و رواج آن بیتفاوت باشد.
راهکارهایی برای گسترش حوزه انقلابی
اسباط: به نظر شما برای تحقق «حوزه انقلابی» و گسترش روحیه انقلابی بودن در بین حوزویان و اساتید معظم چه باید کرد؟
در اینجا شأن مدیریت حوزه خیلی مهم است که اساتید انقلابی، با این ویژگیها را شناسایی نموده و به آنها میدان بدهد. از طرفی مدیریت حوزه و کسانی که میخواهند واقعاً برای حوزه کار کنند و حوزه را به جایگاه اصلیش برسانند و «حوزه انقلابی» را محقق نموده و گسترش دهند، چند کار را باید انجام بدهند تا به این اهداف نزدیک بشویم. به برخی از راهکارها در این زمینه اشاره میکنم:
تبین و تفسیر آرا و افکار رهبر کبیر انقلاب
این یکی از اقدامات بسیار کلیدی و مهم است. امام چه گفت؟ ایشان فقیه، اصولی، فیلسوف، عارف درجه اول، مفسر و متکلم بود و در همه این رشتهها تخصص داشت. آدم معمولی و ضعیف هم نبود. حتی در عرفان عملی هنوز که هنوز است شأن ایشان مخفی مانده و خیلیها هنوز خبر ندارند و نداریم که او در چه قلهای از معنویت بود. نشانه عرفان ایشان اینکه تا آخر از خودش حرفی نزد تا نفهمند او کیست و فقط به عنوان یک مدرّس و عالم معمولی در حال خدمت بود.
افکار امام باید تفسیر و تبین بشود؛ امام چه گفت؟ بر اساس کدام آیه؟ استدلالش چه بود؟ چه میخواست بکند؟ اگر عظمت و طهارت و تخصص و علمیت و شجاعت امام نبود، برخی مراجع زمان، چه بسا بعضیها بزرگتر از او بودند و قویتر از او، زیر بار ایشان نمیرفتند. ولی چرا همه قبول کردند و حمایت کردند؟ چرا همه به نحوی این انقلاب را مهر تأیید زدند؟ چون متوجه شدند امام درست میگوید، برنامه دارد، قدرت انجام کار را هم دارد. همه بیان کردند که او بزرگ است.
امام خمینی«ره» هم در علمیت، هم در تهذیب نفس، فردی غیر عادی است یعنی شخص شاخصی است. از همان کوچکی و جوانی معلوم بود امام یک فرد عادی نیست. خیلیها این عقیده را داشتند.
لذا افکار امام باید تبیین شود تا حوزه انقلابی درست شود که امام چه گفت؟ کجا؟ به چه دلیل؟ بیانش چه بود؟ استدلالش چه بود؟ اینها باید تبیین شود. متاسفانه ما در دانشگاهها واحدی به این نام داریم ولی در حوزه علمیه نداریم. اندیشه امام بود که این حرکت عظیم انقلاب اسلامی را در جهان معاصر پدید آورد. این اندیشه وجه تمایز امام با سایر علما است. و این اندیشه است که انقلاب را به پیش میبرد. پس باید این اندیشه را شناخت، تبیین و معرفی کرد و توسعه داد.
معرفی تطبیقی انقلاب اسلامی
تشریح وضعیت کشور قبل از انقلاب، مقارن و بعد از انقلاب؛ به شکل جزوه و کتاب و مقاله که بگویند اصلا چه شد انقلاب اسلامی پدید آمد و عظمت این انقلاب در چیست؟ و چه تغییری نسبت به قبل ایجاد کرده است؟ این نسل جوان نمیداند که انقلاب چه بود و چه شد؟ آیا مثلا در حد یک کودتا و یک تحول بوده که اسمش شده انقلاب؟ خیر؛ مسئله بالاتر از اینهاست پس باید طلاب تاریخ ایران و جهان را دقیق بخوانند و تخصص پیدا بکنند، حتی در حد دکترا، که چه بود؟ و چه شد؟
انقلاب اسلامی به معنای واقعی کلمه معجزه بود. وقتی انقلاب را مقایسه کنیم با انقلابهای دیگر، انقلاب روس یا فرانسه و انقلابهای دیگر اصلاً قابل مقایسه نیست؛ اینها را باید خواند تا بفهمیم امام کار خیلی بزرگی انجام داد بإذن الله.
ما هنوز مثل ماهی در آب هستیم و متوجه نمیشویم که درون آب بودن یعنی چه؟ من قبلاً پیش بینی میکردم که صدسال باید بگذرد تا بفهمیم امام چه کرد. لازمهی عادی بشر این است که باید تحولها و آثارها بگذرد تازه متوجه شود چه شده و چه بود که این اتفاق افتاد.
امام در زمان خود واقعاً غریب بود. کسی عظمت او را «کما هو حقُّه» درک نکرد، البته بعضیها درک کردند ولی او فوق درک عادی است. افکارش، بیانش، اقدامش بالاتر از درک ما است. بعضی از دوستان و هم بحثها و اساتید او میگویند او یک فوقالعادگی خاصی دارد.
تدریس مبانی انقلاب اسلامی
تصویب و تدریس کتب درسی مشتمل بر مبانی انقلاب اسلامی در مقاطع مختلف باید تدریس و تبیین شود که انقلاب چیست؟ مبنایش چه بوده؟ و چه کارهایی کرده؟ چه کارهایی میخواهد انجام دهد؟ و چرا؟ باید در این رابطه یک درس مستقل قرار داده شود. متاسفانه برخی از این موارد در دانشگاه تدریس میشود ولی در حوزه نداریم.
تجلیل از مجاهدان انقلاب
ما یک سید علی اندرزگو داریم که ده تا «چگوارا» هم به پای او نمیرسد، ولی او را چقدر تبلیغ میکنیم؟ باید برای معرفی و اسطورهسازی و الگوسازی از این مجاهدان بزرگ، برنامه بسازیم تا نشان بدهیم چه کسانی داشتهایم
تجلیل از شهدا و مجاهدان انقلاب؛ بحمدالله این مورد تا حدودی در حال انجام است، ولی باید بیشتر و عمیقتر اینها را در رسانهها و کتابها و جاهای دیگر برجسته کنیم و نشان دهیم.
ما یک سید علی اندرزگو داریم که ده تا «چگوارا» هم به پای او نمیرسد، ولی او را چقدر تبلیغ میکنیم؟ باید برای معرفی و اسطورهسازی و الگوسازی از این مجاهدان بزرگ، برنامه بسازیم تا نشان بدهیم چه کسانی داشتهایم، چه کارهایی انجام دادهاند، چه اقدامات مهمی انجام دادهاند. با این الگوسازیها نسل جوان دارای الگوهای واقعی میشوند به خلاف الگوهای کاذبی که امروز در جامعه تبلیغ میشوند و خالی از هر گونه هویت و عظمت هستند.
معرفی نخبگان انقلاب اسلامی
معرفی نخبگان و فرزانگان مؤثر در تحقق انقلاب و بقای آن. آنها باید معرفی شوند. حداقل کسانی که الان هستند و میشود با آنها ارتباط برقرار کرد و خیلی مؤثر هستند که الحمدالله اقداماتی در حال انجام است. طلبهها با این افراد آشنا شوند این افراد در حوزههای مختلف بروند کسانی که خودشان حاضر و ناظر همهی جریانات بودهاند حتی نَفَس امام مستقیماً به این افراد خورده است. ارتباط و تعامل مستقیم طلاب با این دست افراد اثر وجودی خاصی بر روح و زندگی تک تک طلبهها خواهد داشت.
شناسایی و تقویت اساتید انقلابی
یکی دیگر از راهکارها، تأیید و تشویق حامیان انقلاب و تضعیف مخالفان و بیتفاوتان نسبت به انقلاب است. واقعاً توجه کنند کسانی که در خط امام هستند، تقویت شوند. فقط نگاه نکنند به کسانی که پرچم دارند و چند شاگرد و وابستگی به جایی دارند و چند کتاب نوشته است؛ اینها ملاک ارزشگذاری نیست ولی در حوزههای ما بعضی از ملاکها خلاف چیزی است که از یک حوزه انتظار داریم. این کار برنامهریزی میخواهد. یعنی باید دقت عمل داشت و تجدید نظر کرد که ما به گونهای از افراد حمایت کنیم و تایید کنیم و سرمایهگذاری کنیم که میخواهد استاد انقلابی حوزه باشد و حوزه انقلابی تشکیل بدهد، نه اینکه امکانات را به گونهای توزیع کنیم که هر کسی زرنگتر بود، زودتر امکانات را بگیرد. چون ممکن است اصلاً به انقلاب اعتقادی نداشته باشد و موافق نباشد، حتی مانع هم بشود، ولی بخاطر ظواهر و عناوین، ملاکهایی درست کردهایم، ملاکهایی که مثلاً سر هر کلاس چند جفت کفش باشد و بر اساس آن امتیاز بدهند. این چیزها حوزه انقلابی درست نخواهد کرد. ما باید اساتید انقلابی را شناسایی و تقویت کنیم تا هم طلاب آنها را بشناسند و هم حوزه انقلابی محقق شود.
آسیبها و پیامدهای حوزه غیرانقلابی
اسباط: از نظر شما حوزه اگر انقلابی نباشد چه پیامدهایی خواهد داشت و با چه آسیبهایی روبرو خواهیم شد؟
اگر واقعاً حوزه انقلابی به معنای درست کلمه نداشته باشیم آسیبهای بزرگی به وجود خواهد آمد که به برخی از آنها اشاره می کنم:
نا امیدی مردم و جوامع دینی از اعتماد به رهبران دینی
اگر حوزه غیر انقلابی شد، مردم به رهبران دینی بدبین میشوند زیرا فکر میکنند رهبران به فکر خود بوده و درصدد اصلاح مردم نیستند و دغدغهی مردم را ندارند. اینها با انگیزههای الهی و نشانههای پیغمبری حرکت نمیکنند، چرا بالای منبر چیزی میگویند ولی خود کار دیگر میکنند، چرا وقتی بحث از عدالت میشود یک چیز فتوا میدهند ولی وقتی به بیوتاتشان مراجعه میشود جور دیگری است و در امور مالی و غیر مالی جور دیگر رفتار میکنند. اگر حوزه، انقلابی نباشد مردم نا امید میشوند چرا که حرف و عمل علما را یکی نمیبینند. سخن از ثواب حمایت از مظلوم میزنند ولی در برابر ظلمهای بینالمللی ساکتاند. سخن از ضرورت مقابله با فساد میزنند ولی در مقابل مفسدین ساکتاند. البته امروزه مردم هوشیارند، مخصوصاً مردم این زمانه، اهل تحقیق هستند، اهل بررسی کردن هستند ولی به هر روی دیدن دوگانگیها تأثیر نامطلوبی بر ذهنیت اجتماعی خواهد گذاشت.
رشد و توسعه ظلم و تضییع حقوق مستضعفان
وقتی حوزه، انقلابی نباشد و در لاک خودش فرو رود و دنبال ملاکهای رفاهطلبانه و ریاستطلبانه خودش باشد و نخواهد کار عملی کند، ظلم بیشتر میشود. چون ظلم و ستم مقابله میخواهد. اگر با ظلم و ظالم مقابله نشود، ظلم توسعه پیدا میکند و همهی مستضعفان حقوقشان ضایع میشد و باطل به جای حق در زمین خواهد نشست و حاکم خواهد شد. یکی از عوامل زمینهساز توسعه ظلم، فقدان جهتگیری و عملکرد انقلابی حوزهها است. چرا که بنا است حوزه، رهبران و مصلحان اجتماعی ظلمستیز تربیت کند تا جامعه را از زیر یوغ طاغوت خارج کرده و به پناهگاه توحید و ولایت الهی رهنمون سازند.
بدبینی به آموزههای دینی و الهی
مردم میگویند اگر دین این است، ما آن را نمیخواهیم. اگر اسلام این است که از بعضیها میبینیم، به دین و مذهب دیگر برویم، آن را انتخاب کنیم بهتر است. برخی از مردم که اهل تحقیق نیستند تا بگویند نقص از این فرد است، وقتی چند مورد خلاف ببینند میگویند معلوم میشود خبری نیست و تا الان با ادعا و شعار مردم را سرکار نگه داشته بودند.
یأس از حمایت علمای دین از ضعفا
با انفعال در حوزه و بیعمل و غیر انقلابی بودن آن، دیگر اتکا مردم به علما و حوزهها کم میشود. اگر علما به وظایف خود عمل نکنند، در جاده مستقیم دین و قرآن و عترت جلو نروند دیگر علما ابزار قدرت خود را هم از دست میدهند، فتوی میدهند کسی گوش نمیکند. اقدام میکنند، کسی ترتیب اثر نمیدهد. چون اعتقاد از بین رفته است، یعنی مردم دیدهاند در خیلی از جاها که حضور عالمان دین لازم بوده، حاضر نشدهاند. پس میگویند ایشان به فکر اسلام نیستند، به فکر چیز دیگری هستند، نتیجه این میشود که جامعه حمایتش را از علما برخواهد داشت و دیگر اقداماتی که لازمهاش رهبری و راهنمایی علما نسبت به مردم است متوقف خواهد شد و این خطر بزرگی است.
تمکین از طواغیت عالَم
تمکین به سیاستهای ظالمانه حاکم بر دنیا که امام اسمش را گذاشتهاند «عالم درباری»؛ منظور کسی است که دنبال منافع خودش است و به مردم و دنیای آنها کاری ندارد. به رفتار و عملکرد حکومتها کاری ندارد. اگر کسی دنبال اینها بود یقیناً پول به او میدهند. حتی اگر طرفش ظالم باشد به سمت آنها خواهد رفت، یعنی تأیید ظلم ظالمان خواهد کرد.
چه کسی فتوای قتل امام حسین(ع) را داد؟ شریح قاضی. چه کسی فرماندهی سپاه یزید را بر عهده داشت؟ عمربن سعد. اینها کسانی بودند که برای رسیدن به پستها و عنوانها و غیره، به ظلم ظالم تمکین کردند. مثلاً «قاضی القضات» کم عنوانی نبود، حاکمی و امیرالمؤمنین شدن در «ری» عنوان کمی نبود. برخی حاضر بودند برای بدست آوردن این مناصب و عناوین دنیایی، هر کاری بکنند. اما عالم و حوزه انقلابی حقیقت را فدای موقعیت نمیکند. عالم انقلابی برای بدست آوردن موقعیتها و مناصب دو روزه دنیایی زیر بار ظالمان عالم نمیرود.
گرایش به انزوا و فردگرایی
اگر بنا باشد عالم در خط دین و اسلام ناب حرکت نکند، برای اینکه آسایش داشته باشد، منزوی میشود. اگر بتواند به همه مطامعش برسد فردگرایی را در پیش میگیرد و از اجتماع دوری میکند، چون برایش دردسر دارد، برخورد دارد، تصادم دارد و از دست دادن چیزهای دنیا را به همراه دارد؛ به خلاف روش و سیره انبیاء و ائمه(ع) که وقتی نگاه میکنیم، میبینیم همه چیز خود را از دست دادهاند، جان خود را، جسمشان را، آبرو و خانوادهشان را، همه را دادند تا دین باقی بماند. حتی بالاتر از همه امام حسین(ع) و امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند برای ابقاء عدالت و پیاده کردن عدالت. به تعبیر معروف، علی(ع) شهید عدالت است. آنها نتوانستند تحمل کنند انحراف و ظلم را. بله، راه دین حقیقی این گونه است که میگوید باید اسلام بماند و بقیه در آن راه فدا بشوند. عالم غیر انقلابی چون عافیت طلب است، انزوا را برمیگزیند تا گزندی از حوداث روزگار نبیند.