-
پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۹ ق.ظ
در سالهای بعد از انقلاب، جریانی به تبلیغ رژیم پهلوی و دفاع از آن پرداخته است. برای توضیح این جریان ابتدا اشارهای اجمالی به حکومت پهلوی لازم است.یکی از خاندانهای حاکم بر ایران، خانواده پهلوی بوده است. این خانواده به صورت غیر رسمی از سال 1299 شمسی و به صورت رسمی از سال 1304 شمسی تا 22 بهمن سال 1357 بر کشور ایران حکومت کردند.
بنیانگذار این سلسله، رضاخان قزاق است که بعدها خود را پهلوی نامید. وی در ۲۴ اسفند ۱۲۵7 در آلاشت مازندران متولد شد. نام پدرِ رضا، عباسعلی (سرهنگ فوج سوادکوه) و مادرش زهرا (نوشآفرین) بود و از مهاجرین قفقاز میباشند. پدرش دارای پنج همسر و 33 فرزند بود، نوشآفرین زن پنجم او بود و دو ماه پس از تولد رضا پدرش مرد.
نوشآفرین، رضا را به تهران میبرد و در خانه برادرش مستقر میشود. سر راه، در امامزاده هاشم فکر میکند فرزندش را سرمازده است. او را به خادم امامزاده میدهد تا او را پس از فرونشستن بوران دفن کند ولی پس از مقداری راه برمیگردد و متوجه میشود رضا در درون اصطبل زنده شده است، او را به تهران میبرد.
رضا ابتدا در یک مسگری شاگردی میکرد و با دهن به آتشخانه مسگر میدمید. سپس اصطبلدار سفارت انگلیس میشود و در آنجا اسبها را تیمار مینمود. بعد از آن به نیروی قزاق میپیوندد.[1]…
رضا در دیویزیون قزاق مسئول یک قبضه 60 تیر بود و لذا به رضا 60 تیرچی شهرت داشت.[2] رضا فردی بیسواد بود و »اسماعیل مرآت« پس از کودتای 1299 به او تعلیم خط و روخوانی فارسی میداد و برای او تاریخ میخواند.[3]
به دستور انگلیسیها در ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق[4] به فرماندهی رضاخان، تهران را اشغال نمودند. وی ابتدا در مقام وزیر جنگ، به برخی از نا امنیها پایان داد. رضاخان در سوم آبان ۱۳۰۲ با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد. او ابتدا تلاش نمود تا حکومت ایران را به جمهوری تبدیل کند ولی موفق نشد، لذا حکومت را از خاندان قاجار به خاندان پهلوی منتقل کرد و در سال 1304 به پادشاهی رسید.
رضاخان از سال 1304 تا 1320 حکومت کرد و در نهایت در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، توسط اربابان انگلیسیاش خلع و از ایران به جزیره موریس و سپس به آفریقای جنوبی تبعید گردید. بعد از او پسرش محمدرضا توسط متفقین به حکومت رسید و پس از 37 سال حکومت، سرانجام در روز 26 دی ماه سال 1357 از ایران فرار کرد و در روز 22 بهمن همان سال، در اثر انقلاب اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی(رضواناللهعلیه)، طومار حکومت پهلوی درهم پیچیده شد.
رضاشاه سه سال بعد از تبعید، در شب پنجم مرداد ماه 1323 در ژوهانسبورگ به مرگ طبیعی در گذشت. پسر وی محمدرضا نیز در روز پنجم مرداد ماه 1359 در قاهره مرد. جنازه رضاشاه را نیز بعداً به قاهره بردند و در همانجا دفن کردند.
بعد از رضاشاه، فرزندش محمدرضا توسط متفقین روی کار آمد و تا سال 1357 بر کشور حکومت کرد ولی در این سال، حکومت او توسط مردم ایران و به رهبری امام خمینی(رضواناللهعلیه) سرنگون گردید و نظام جمهوری اسلامی تأسیس گردید.
مهمترین اقدامات پهلویها
پهلوی در دوران بیش از پنجاه ساله حکومت خود، اقدامات متعددی را انجام دادند که میتوان آنها را دو دسته کرد.
اول: کارهای به ظاهر مثبت
پهلویها در دوران زمامداری خود، برخی از کارها را انجام دادند که ظاهری مثبت و مردم پسند داشت. کارهایی که ضرورت برخی از آنها، قابل انکار نیست اما مهم این است که این کارها تا چه اندازه به نفع مردم ایران واقع شدند. برای مثال، احداث راه آهن سراسری ایران از جنوب به تهران، مشهد، آذربایجان و مازندران که در اصل عملی مثبت بود ولی در آن موقعیت، برای کشوری که جاده شوسه هم نداشت، از اولویت برخوردار نبود و از سوی دیگر، فاکتور مهم در این اقدام مسأله نظامی بود اما نه برای ایران، بلکه برای کشور احداثکننده که آلمان بود. چون از این طریق میتوانستند نیروهای خود را به روسیه منتقل نماید. البته آلمان نتوانست از این امکانات بهره ببرد و در نهایت این متفقین بودند که از این راه آهن به نفع خود بهره بردند.
همچنین تشکیل ارتش، امری ضروری برای یک کشور است و این اقدام توسط رضاشاه انجام گرفت اما آن هنگام که در شهریور سال 1320 کشور ایران توسط انگلیس و روس اشغال شد، ارتش نوین صد هزار نفری رضاشاه، بدون هیچ اقدامی در برابر اشغال کنندگان از هم پاشید در موقع لزوم به کار نیامد و وجود و عدم آن مساوی بود. در اعتراف تاجالملوک ایرملو (همسر دوم رضاشاه و مادر محمدرضا و اشرف) آمده است:
متأسفانه این ارتش، در همان ساعات اولیه حمله متفقین تار و مار شد. فرماندهان ارتش در سرحدات که دیده بودند توان مقاومت در برابر قوای متفقین را ندارند، خودشان از جلو فرار کرده و سربازها هم پشت سرشان.[5]
دوم: اقدامات منفی
اقدامات منفی پهلویها به قدری زیاد است که به شرح نیاید. اقدام رضاشاه به کشف حجاب، از بین بردن لباس ملی ایرانیان و متحدالشکل کردن لباس مردان، ممنوع کردن لباس روحانیت و اقدام به تأسیس دانشکده معقول و منقول در راستای به تعطیلی کشاندن حوزههای علمیه، ممنوع کردن روضه اباعبدالله الحسین)ع(، تصویب لایحه کاپیتولاسیون و قضاوت کنسولی، وطن فروشی، بازکردن پای استعمارگران آمریکایی به ایران، نابود کردن اقتصاد ایران و وابسته کردن آن به بیگانگان، نابود کردن فرهنگ ایران و رواج فساد و بیبند و باری در کشور، ایجاد دیکتاتوری مخوف و دهها مشکلات اینگونه که برای کشور ایران به وجود آمد، نمونهای از اقدامات ننگین این خانواده است که هیچ انسان با غیرت و منصفی، نمیتواند زشتی آنها را انکار نماید.
علاوه بر این، رضاشاه گرچه به ظاهر امنیت را در راههای کشور برقرار کرد و به گردنهگیری پایان داد اما خود به یکی از گنده دزدهای جهان تبدیل شد. برای مثال، رضاشاه در پایان سلطنت خویش در 1941م /1320 ش، یکی از ثروتمندترین افراد ایران بود. در بانک ملی موجودیهای او از یک میلیون ریال در 1930 م/ 1309 ش، به 680 میلیون ریال (7 میلیون پوند استرلینگ) در 1941 م/ 1320 ش، رسید. علاوه بر این، املاک وسیعی شامل 3 میلیون جریب زمین داشت. تقریباً همه زمینهای استان مازندران (زادگاه رضاشاه) و بخشهای وسیعی از گیلان و گرگان که مرکز تولید برنج ایران بود به مالکیت خصوصی او درآمد؛ یعنی 200 روستا با جمعیتی متجاوز از 335000 نفر در مالکیت او قرار گرفت.
به گفته آرتور میلسپو:[6]
(رضاشاه) در مجموع، سراسر کشور را میدوشید، دهقانان و عشایریها و کارگران را له میکرد و از مالکان زمیندار، عوارض سنگینی میگرفت. در حالیکه فعالیتهایش به نفع طبقه جدید «سرمایهداران» ـ بازرگانان، دارندگان انحصار، مقاطعهکاران و نورچشمیهای سیاسیـ بود. تورم، مالیات سنگین و سایر اقدامهای او موجب پایین آمدن سطح زندگی شد.[7]
تطهیر پهلوی
با وجود این همه جنایات رژیم پهلوی، امروز عدهای به دنبال تطهیر این حکومت و ارائه چهرهای خدوم از آن هستند. این عده به چند دسته قابل تقسیم هستند:
خانواده سلطنتی
سردمدار این جریان، خود خانواده سلطنتی است که با پولهای هنگفتی که در اختیار دارند، برخی افراد، روزنامهها، شبکههای تلویزیونی و مانند آنها را اجیر کرده و در این راستا فعال نمودهاند. خانواده سلطنتی در سالهای گذشته، با اجیر کردن یک فیلمبردار آمریکایی به ساخت فیلمی در این زمینه پرداختند. در این فیلم، ابتدا تصویری غیر واقعی و فوقالعاده سیاه از دوران قاجاریه ترسیم میشود که مردم به ستوه آمدهاند و منتظر منجی هستند، سپس رضاشاه به عنوان همان منجی مطرح میشود که ایران نوین را بنیانگذاری کرده است. در این فیلم به بزک کردن چهره کریه حکومت پهلوی پرداخته میشود. این فیلم در 15 حلقه دی وی دی موجود است.
عوامل حکومت سلطنتی
دسته دوم از این جریان را عوامل حکومت سلطنتی ـ اعم از ایرانیان یا خارجیها ـ تشکیل میدهند که در این زمینه بسیار فعالند. این گروه نیز در دو زمینه فعالیت دارند:
کتابنویسی
در سالهای اخیر، کتابهای زیادی در زمینه تاریخ معاصر ایران نوشته شده است که مأموریت اصلی آنها، تحریف تاریخ است. بخشی از این تحریف، همین مسأله تطهیر خانواده پهلوی و ارائه چهرهای خدوم و مردمی از این خانواده خائن است. نمونهای از این نوع کار، پروژه «تاریخ شفاهی ایران» است که توسط حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد و از طریق مصاحبه با 134 نفر انجام گرفته است.
ساخت فیلم
ساخت، فیلم، سریال و مستند از دیگر کارهای این جریان است که به خصوص در سالهای اخیر بسیار گسترده شده است. نمونهای از این دست کارها عبارت است از:
- ساخت مجموعه «انقلاب 57» توسط شبکه تلویزیونی «من و تو» که به دنبال ارائه چهرهای خدوم از رژیم پهلوی است.
- ساخت مستند «من و ملکه» توسط ناهید پرشون یا پرسون سروستانی. این ایرانی ساکن سوئد که دارای سوابق کمونیستی نیز میباشد، غیر از مستند یاد شده، در سالهای اخیر با استفاده از غفلت مسئولین مربوطه، چند بار به ایران سفر کرده و به تهیه مستندهای دیگری در مورد ایران پرداخته است که تبلیغ علیه انقلاب، مأموریت اصلی همه آنهاست.
عدهای از اساتید دانشگاه
گروه دیگری که دانسته یا ندانسته در مسیر اهداف خانواده پهلوی قرار دارند، تعداد اندکی از اساتید دانشگاهها هستند. نمونهای از این افراد، آقای صادق زیباکلام (استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران) است. وی بارها از حکومت پهلوی، بهخصوص رضاشاه دفاع کرده است. برای نمونه، زیباکلام در سال 1389 در مناظره با احمد رهدار گفت:
به نظر من، رضاشاه خدمات زیادی به ایران کرد؛ من معتقدم که ایران مدیون دو نفر است؛ یکی شمشیر آغامحمدخان و دیگری چکمه رضاخان؛ هر چند در دوران رضاشاه، فضای بسته و دیکتاتوری حاکم بود ولی همین رضاخان توانست یکپارچگی را در ایران حفظ کند و تمامیت ارضی را حفظ کند و خدمات عمرانی زیادی را به ارمغان بیاورد.[8]
وی همچنین در برنامه مناظره تلویزیونی «سیاست ایرانی» که شامگاه دوشنبه (16 اسفند 1388) از شبکه چهار تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، اظهار داشت:
»بنده معتقدم که رضاشاه واقعاً خدمت کرده به مملکت».
گویی این استاد دانشگاه، در مورد اشغال ایران توسط متفقین که یکی از پیامدهایش، بروز قحطی و مردن میلیونها ایرانی در اثر همان قحطی است، هیچ چیز نخوانده و یا نشنیده است!!
برخی از عامه مردم
این عده، صرفاً براساس برخی شایعات بیاساس که سبب آن خود پهلویها بودهاند، چهرهای لایق و وطنپرست از پهلویها، خصوصاً پهلوی اول، در نظرشان مجسم شده است و چون اطلاعی از وضع کشور در آن زمان و یا ظلم و جنایت پهلویها ندارند، از آنان طرفداری میکنند.
ناگفته نماند که کمکاری سازمانهای مسئول در جمهوری اسلامی، یکی از اصلیترین عوامل بیخبری مردم، به خصوص نسل جدید در این زمینه است. متأسفانه جمهوری اسلامی، هیچ کار قابل توجهی در زمینه تاریخ رژیم پهلوی و خیانتهای آن انجام نداده است و حتی در زمینه انقلاب اسلامی نیز تا به حال، کار درخور توجهی انجام نشده است. طبیعی است که دشمنان در این زمینه بیکار نخواهند نشست و با انتشار کارهایی در زمینههای مختلف، افکار نسلهای آینده را تسخیر خواهند کرد.
برگرفته از کتاب جریانشناسی احزاب و گروههای زاویه دار در ایران به قلم مصطفی اسکندری
پی نوشت:
[1]خاطرات ملکه پهلوی، تاج الملوک آیرملو همسر دوم رضاشاه و مادر محمدرضاشاه، مصاحبهکنندگان: ملیحه خسرو داد، تورج انصاری و محمود علی باتمانقلیچ، [برای] بنیاد تاریخ شفاهی [معاصر] ایران، تهران، به آفرین، نیویورک، نیما 1380، ص 29 به بعد.
[2]. همان، ص 26.
[3]. همان، ص 50.
[4]. دیویزیون قزاق لشکری، از نطامیان تحت امر ژنرالهای روسی بود که در دوره سلطنت قاجار (بهخصوص در زمان محمد علیشاه) دایر مدار امور انتظامات ایران بود. این نیرو در سال ۱۲۵۸ خورشیدی (۱۲۹۶ هجری قمری) به درخواست ناصرالدین شاه، در پی قراردادی بین ایران و روسیه تزاری تشکیل شد. این سازمان نظامی، ابتدا در حد آتریاد (هنگ) و سپس بریگاد (تیپ) بود که ذیل فرماندهی افسران روس قرار داشت. بریگاد قزاق برای چندین دهه، نیروی نظامی ایران بهشمار میرفت. در آغاز تشکیل، بریگاد قزاق مرکب از دو فوج سوار و یک دسته موزیک بود. بعدها تشکیلات آن گسترش یافت و واحدهای پیاده و آتشبار و فوجهایی در ولایتهای ایران به آن افزوده شد. در اواخر فعالیت، به حد دیویزیون (لشکر) ارتقا پیدا کرد. از فرماندهان مشهور بریگاد قزاق، میتوان کلنل لیاخوف و رضاخان میرپنج را نام برد. بریگاد، واژهای فرانسوی، برابر تیپ و شامل چند واحد نظامی به سرکردگی یک سرتیپ است.
[5]. خاطرات ملکه پهلوی، ص 292 و نیز ر.ک: ص 307.
[6]. Arthor Millspaugh (1883- 1955
[7]. میلسپو، آمریکاییان در ایران، به نقل از: جان فوران، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377 ش، ص 329.
[8]. صادق زیباکلام، «مدیون چکمههای رضاشاه هستیم
»، http://www.tabnak.ir/fa/news/129888/.