-
سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۴۲ ق.ظ
کمی پس از صفویه، جریان عرفانی جدیدی در بین برخی حکما و عرفای شیعه به وجود آمد، نقش آقا محمد بیدآبادی (۱۱۹۸) در این جریان بسیار پررنگ است او که عرفان ناب را در مکتب فقیهان عارفی مانند مجلسی اول و شیخ بهایی آموخته بود، به جای حکم به اتحاد تصوف و تشیع، عرفان را بر مبنای باورها و روایات شیعی بنا کرد.
بررسی سه جریان عرفانی و معنویتگرا در حوزه اصفهان | بخش 3
مقدمه:
یکی از ویژگیهای حوزه اصفهان به ویژه در دهههای پایانی حکومت صفویه مخالفت علما و فقها با تصوف و صوفیان بوده است. دوری از تصوف و گرایش به عرفان شریعت محور جریانی بود که فقهیان و عارفان حوزه اصفهان بدون ادعای قطبیت و مریدپروری، عامهی مردم را هم با خود همراه کردند.
در زیر به سه جریان عمده عرفانی و معنویتگرا و ویژگیهای آنها در دوران صفویه اشاره میشود و از برخی از بزرگان هر جریان نیز نام برده میشود.
1-تصوف خانقاهی و سلسلهای
از جمله فرق صوفیه از دوران صفویه به بعد، میتوان به سلسلههای ذهبیه، نعمتاللهیه، چشتیه و اویسیه اشاره کرد. صوفیانی مانند حسینعلی شاه اصفهانی، مشتاق علیشاه، سعادت علیشاه، شیخ مؤذن خراسانی، شیخ نجیبالدین تبریزی، شیخ علی اصطهباناتی، و سید قطبالدین نیریزی، رستم بیک، ایزد گشسب، ملاحسن آرندی نائینی و محمد جواد سرجویی بیدآبادی از جمله برزگان این سلسلهها بودهاند.
حاکمان صفوی با اینکه در اصل با ادعای تصوف و به مدد صوفیان قزلباش به حکومت رسیدند، از دوره شاه طهماسب به بعد به صوفیان قزلباش سخت گرفتند و برای حفظ حکومت خود و جلوگیری از شورشهای احتمالی، آنها را از مناصب دولتی کنار گذاشتند. کار به اینجا نیز خاتمه نیافت و با قدرت گرفتن فقهای شیعه در حکومت صفوی و ردیه نویسیهای آنها بر ضد تصوف عرصه چنان بر آنها تنگ شد که حتی برخی از آنها مجبور شدند از ایران مهاجرت کنند. همچنین صفویان برای حفظ حکومت خود از گرم شدن بازار طریقههای دیگر صوفیه نیز در ایران جلوگیری کردند.
البته خود صوفیان نیز در این دوره به انحراف کشیده شدند و همین سبب انحطاط جریان تصوف خانقاهی در این دوره شد؛ نمونههایی از این انحطاط را میتوان در حکومتی شدن صوفیان، خاندانی شدن تصوف، گرایشهای غالیانه و تندروانه قزلباشان و لاابالیگری آنها مشاهده کرد.
در مجموع صوفیان صفوی به جز مواردی انگشتشمار، به دستهای دورهگرد تبدیل شدند که به کارهایی مانند قصهخوانی در معابر، گدایی و مناقبخوانی مشغول بودند.
البته در این دوران از بین صوفیان خانقاهی، ذهبیه به علت اخلاص در تشیع و تمسک به ولایت ائمه و همچنین به دلیل دودمانی نشدن و دوری از ثروت و قدرت توانستند در بین مردم به حیات خود ادامه دهند. به گونهای که مرکز فعالیتهای اقطاب و مشایخ بزرگ سلسله ذهبیه مانند شیخ محمد على مؤذن خراسانی (قطب ۲۹)، شیخ نجیبالدین رضا تبریزی (قطب ۳۰)، شیخ علی نقی اصطهباناتی (قطب ۳۱) و سید قطب الدین نیریزی(قطب ۳۲) در اصفهان بوده است. در اواخر دوره صفویه سید قطب به شیراز رفته و از آن به بعد آن شهر مرکز فعالیتهای سلسله ذهبیه شد.
پیشبینی زوال سلسله صفویه توسط سید قطبالدین نیریزی
از بین این افراد سید قطبالدین نیریزی شیرازی شهرت بیشتری دارد. وی به دلیل اینکه در آن دوران به صوفیان راستین اهانتهای بسیاری میشد، نامهای برای شاه سلطان حسین نوشت و وی را به عواقب رفتارش آگاه کرد. با این حال شاه صفوی جوابی تحقیرآمیز به وی داد که سبب شد سید قطب گوشهگیری اختیار کند. البته برخی هم گفتهاند سید قطب بعد از آن جواب از اصفهان خارج شد. وی قصیده ای عربی سرود و در آن از اینکه اهل ظاهر اولیای خدا را در هر منبر و مجلسی لعن میکنند، اظهار تأسف کرد. ظاهرا وی در این قصیده همین رفتار را سبب از بین رفتن ملک و مملکت دانسته و به نوعی زوال سلسله صفویه را پیشبینی کرده است.
تصوف خانقاهی ایران در حکومت افشار و زند
پس از انقراض صفویه و با ظهور حکومت افشار و زند تصوف خانقاهی ایران وارد مرحلهی جدیدی شد. در این دوره که تصوف عامیانه از رونق افتاده بود، در بین ذهبیه و نعمتاللهیه نهضت تازهای به وجود آمد که سبب شد صوفیان با نقد تصوف عامیانه اقوال و افکار صوفیان گذشته مانند ابن عربی و غزالی را احیا کنند. سید قطبالدین نیریزی در ذهبیه و معصوم علی شاه در نعمتاللهیه نقشی چشمگیر در این جریان داشتند.
با این حال این سنت بازگشت به گذشته در صوفیه به آسانی ممکن نبود و فقها همچون گذشته و با شدت بیشتری به مقابله با تصوف برخاستند؛ از آن جمله میتوان به مبارزات آقا محمد علی بهبهانی با صوفیان اشاره کرد. وی در این دوران به دلیل قدرتی که در کرمانشاه پیدا کرد، به قلع و قمع صوفیه پرداخت.
سلسله نعمتاللهیه تا پیش از دوره زندیه در هندوستان بود و در آن زمان سید معصوم علی شاه دکنی از طرف علیرضا شاه دکنی برای نشر این طریقه به ایران آمد و مدتی در فارس گمنام بود. اولین کسانی که دعوت او را اجابت کردند، برخی از مردم اصفهان بودند که سر آمد آنها فیض علی شاه (متوفی حدود سال ۱۱۹۴- ۱۱۹۹) بود. حاکم اصفهان على مراد خان زند نیز زمینه مناسبی برای فعالیت صوفیه ایجاد کرد. گفته شده که وی تکیهای برای معصوم علی شاه در تخت فولاد ساخت و این تکیه به دلیل آنکه بعدها فیض علی شاه در آن مدفون شد به تکیه فیض مشهور شد.
پس از فیض علی شاه فرزندش نورعلی شاه اصفهانی (۱۲۱۲) قطب سلسله نعمتاللهیه در ایران شد. وی و پدرش از مشایخ بزرگ سلسله نعمتاللهیهاند که واسطه بین سید معصوم علی شاه و مشایخ طریقت ایران و عراق عرب بودهاند.
پس از وی میتوان به حسین علی شاه اصفهانی (۱۲۳۴) از اقطاب بزرگ سلسله نعمتاللهیه، صابر علی شاه جرقویهای اصفهانی (۱۲۶۸)، صفی علی شاه (۱۳۱۶) و محمد کاظم سعادت علی شاه اصفهانی (۱۳۹۳) ملقب به طاووس العرفاء که مبدأ سلسله گنابادی است، اشاره کرد.
به گفته برخی از محققان تاریخ اصفهان میتوان ادعا کرد که طریقه تصوف نعمتاللهیه در قرن سیزده و چهارده هجری به وسیله عرفای اصفهان به دیگر نواحی و نقاط ایران و عراق رسید.
2-عرفان عملی و سلوک شرعی شیعی
جریان عرفانی آقا محمد بیدآبادی
رویه سلوکی بیدآبادی ریشه در کتاب و سنت و آموزههای پیشوایان شیعه دارد. تلاش ایشان بر این بود که از متن زلال کتاب و سنت و سیره معصومان (ع) شیوه صحیح تهذیب نفس را استنباط و ارائه نماید.
کمی پس از صفویه جریان عرفانی جدیدی در بین برخی حکما و عرفای شیعه به وجود آمد. نقش آقامحمد بیدآبادی (۱۱۹۸) در این جریان بسیار پررنگ است. عارف بیدآبادی که عرفان ناب را در مکتب فقیهان عارفی مانند مجلسی اول و شیخ بهایی آموخته بود، به جای حکم به اتحاد تصوف و تشیع، عرفان را بر مبنای باورها و روایات شیعی بنا کرد.
پیش از این نیز چنین تلاشی توسط فقیهان عارفی مانند سید بن طاوس، شهید ثانی و ابن فهد حلی صورت گرفته بود. اهمیت آقا محمد بیدآبادی در مقایسه با عرفای پیشین شیعه در این بود که توانست آموزههای بلند عرفانی را که در بین کتب حدیث، تفسیر و … بیان شده بود، با چینش جدیدی به صورت یک مکتب اخلاقی-عرفانی و سلوک شرعی شیعی در آورد.
رویه سلوکی بیدآبادی ریشه در کتاب و سنت و آموزههای پیشوایان شیعه دارد. از یک سو توصیه قرآن کریم و احادیث امامان(ع) به ضرورت تهذیب نفس و لزوم بهرهگیری از ذکر و دعا و توسل و از سوی دیگر سستی بنیاد اخلاق ارسطویی و عدم انطباق با پارهای مبانی کتاب و سنت، با تمام رواجی که در بین عالمان مسلمان داشت، وی را بر آن داشت تا از متن زلال کتاب و سنت و سیره معصومان(ع) شیوه صحیح تهذیب نفس را استنباط و ارائه نماید.
ویژگیهای مکتب عرفانی بیدآبادی
از ویژگیهای این مکتب میتوان به توجه به باطن اعمال در عین حفظ ظواهر و توجه به معرفت نفس، اشاره کرد. نکته دیگر اینکه اساس این مکتب بر عمل قرار دارد و دیدگاههای آن تجربی و عملی و محور آن دستور العمل – و نه آگاهی از فضایل و رذایل- است. بید آبادی در این مکتب برخلاف برخی علمای ظاهری ریاضت کشیدن را امری مثبت میداند.
شیوه عرفانی و سلوکی (بیدآبادی) سبب شهرت او در جهان تشیع شد و شاگردان زیادی از محضر وی بهره بردند که همین شاگردان بعدها سبب شکلگیری عرفان شرعی یا سیر و سلوک شیعی شدند.
در مکتب عرفانی بیدآبادی انسان میتواند با ریاضتهای شرعی و مداومت بر اذکار و اوراد رسیده از معصومین به تدریج به جایی برسد که باب ملکوت به روی او باز گردد. در این حال برای او «فنای ملک و ملکوت حاصل گردد و نهایتا از محو به صحو و بقای کلی در عین فنا رسد و سر معنای «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة» برایش منکشف گردد و در این مقام به مرتبه خلافت و راهنمایی مردم به سوی خدا و نیابت حضرت حجةالله على الارض خواهد رسید.»
گفتنی است که رویه سلوکی و مشرب عرفانی آقا محمد بیدآبادی از یک سو با شریعتمداران ظاهر انگار که از «لب و حقیقت به قشر و پوسته و از رحیق شراب به سراب» اکتفا میکردند و از سویی دیگر با صوفیه باطنیه منحرف که منکر ظواهر شریعت بودند، در تقابل بود.
این شیوه عرفانی و سلوکی سبب شهرت او در جهان تشیع شد و شاگردان زیادی از محضر وی بهره بردند که همین شاگردان بعدها سبب شکلگیری عرفان شرعی یا سیر و سلوک شیعی شدند. به همین دلیل وی را بنیانگذار عرفان عملی شیعی میدانند. حتی بزرگان عرفای نجف اشرف طریقه خود را به این عارف سالک میرسانند.
حکیمان اصفهانی سرآمد عرفان عملی
به جز عرفای نجف دستهای دیگر نیز به خصوص در اصفهان طریقه خود را به آقا محمد بیدآبادی میرسانند. این دسته دوم در بحث کنونی ما مهمترند؛ چراکه مرکز آن در اصفهان بوده و نسل به نسل در اصفهان ادامه داشته است. اینها که عمدتا از حکیمان اصفهان هستند، در عرفان عملی نیز سرآمد بودهاند. گفته شده که آقا محمدرضا قمشهای (۱۳۰۶) شاگرد آقا سید رضی لاریجانی (۱۲۷۰) معتقد به سلوک به طریقه آقا محمد بیدآبادی بوده است. جهانگیر خان قشقایی (۱۳۲۸) و آخوند کاشی (۱۳۳۳) و سپس آقا رحیم ارباب و حکیم خراسانی (۱۳۵۵) و شیخ محمود مفید (۱۳۸۲)، از نوادگان آقا محمد بیدآبادی و … همگی از بزرگان عرفان و سیر و سلوک بودهاند. شیوه عرفانی و سیر و سلوک این افراد در اصفهان از طریق آقا محمدرضا قمشهای به آقا سید رضیالدین لاریجانی و از ایشان به میرزا عبدالجواد شیرازی و از میرزا عبدالجواد به آقا محمد بیدآبادی میرسد.
فرد مهم دیگری که در اصفهان در زمره همین عارفان شیعی محسوب میشود و شاگردان بسیاری در اصفهان داشته است، حاج محمدجواد سرجویی بیدآبادی (۱۳۴۴) است. وی از جمله ادامه دهندگان راه آقا محمد بیدآبادی است. از شاگردان او میتوان به میرزا ابوالهدی کلباسی، حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، حاج ملا حسینعلی صدیقین و حاج ملا محمد هرتمنی، سید زین العابدین طباطبایی ابرقویی، سید ابوالقاسم دهکردی، آخوند گزی، حاج محمد طبیبزاده، شیخ مرتضی مظاهری، سید علیاکبر هاشمی، سید محمد صادق کتابی و حاج شیخ مهدی نجفی مسجدشاهی اشاره کرد.
هر چند همانطور که پیشتر گفتیم بیدآبادی از تصوف و صوفیه لاابالی انتقاد میکرد؛ ولی بیدآبادی و برخی دیگر از عرفای راستین اصفهان مانند حاج محمد سرجویی بیدآبادی، آقاجمالالدین نجفی، حاج شیخ محمدباقر الفت، حاج شیخ حسنعلی نخودکی و بعضی بزرگان دیگر با برخی از این سلسلهها سر و سری داشتهاند و حتی گاه سلسلههای مذکور آنها را از مشایخ خود به جا آوردهاند.
3-عرفان زاهدانه (فقیهان زاهد)
با آنکه اکثر فقیهان و محدثان از مخالفان صوفیه به شمار میروند و پارهای بدعتها و کجرویهای اهل تصوف واکنش تند فقیهان را در بر داشت؛ اما میتوان جنبه زهد صوفیان را در برخی از فقیهان زاهد این دوره مشاهده کرد. این افراد از مخالفان جدی تصوف عملی و نظری هستند، با حکمت و فلسفه رابطهای ندارند و تنها میراثدار زهد تصوف پیشیناند.
این فقیهان پارسا کمکم در چشم مردم جانشین اقطاب صوفیه شدند و حرمتی که روزگاری مشایخ صوفیه داشتند، نصیب آنان شد. بزرگانی مانند مقدس اردبیلی، سید بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء از این زمرهاند. این افراد هر چند در دوران خود صوفی و عارف خوانده نمیشدند؛ اما در اوج مقامات معنوی بوده و حتی کشف و کراماتی نیز برای آنها نقل شده است.
منبع: منبع: جریانهای فکری حوزه علمیه اصفهان- محمدجعفر رضایی