-
چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۲۸ ق.ظ
به شهادت تاریخ، روحانیت شیعه در غالب انقلابات و تحولات و نهضتهای ملی و دینی که در قرون متمادی، در ممالک اسلامی روی داده همواره پیشرو و مشعلدار آن بوده است، تا جاییکه بسیاری از بزرگان آنها مورد انواع مشقتهای طاقتفرسا قرار گرفتند، و حتى گروهی جان شیرین خود را در این راه فدا کردند، و منشأ دگرگونیها در زندگی جامعهی ایرانی و اسلامی گردیدند.
نهضت روحانیون ایران | بخش اول
مقدمه
امتیاز روحانیت شیعه نسبت به سایر مقامات روحانی مسلمین و ملل غیر اسلامی به این است که هیچگاه متکی به دولتها و زمامداران وقت نبوده و نیست؛ به این معنی که برای حفظ موجودیت و ادارهی حوزههای علمیه و تشکیلات خود غیر از وجوهی که مردم مسلمان به عنوان حقوق شرعی به آنها میپردازند، از هیچ مقامی چیزی نمیپذیرد و به همین جهت نیز همیشه آزادی عمل داشته و استقلال خود را حفظ کرده است.
روحانیت شیعه هر چند به واسطهی نداشتن بودجهی ثابت و کافی، و برنامه و تشکیلات لازم، تاکنون نتوانسته است آن طور که میخواسته سر و سامانی به سازمان و تشکیلات خود بدهد و برنامهی کارش را چنان که میخواهد تنظیم و اجرا کند، ولی در عین حال این مزیت و افتخار را دارد که در طول تاریخ، مستقل بوده و در لحظات حساسی که دین و ملت او مملکت اسلامی در معرض خطرهای داخلی و خارجی قرار گرفته است، به یاری آنها برخاسته و در این راه از هیچگونه مجاهدت و فداکاری دریغ ننموده است.
به شهادت تاریخ، روحانیت شیعه در غالب انقلابات و تحولات و نهضتهای ملی و دینی که در قرون متمادی، در ممالک اسلامی روی داده همواره پیشرو و مشعلدار آن بوده است، تا جاییکه بسیاری از بزرگان آنها مورد انواع مشقتهای طاقتفرسا قرار گرفتند، و حتى گروهی جان شیرین خود را در این راه فدا کردند، و منشأ دگرگونیها در زندگی جامعهی ایرانی و اسلامی گردیدند. کتاب »شهداء الفضیله« تألیف علامه امینی یکصد و سی نفر از دانشمندان شیعه را نام برده که در راه حفظ معتقدات خویش و مبارزه با طاغوتهای عصر، شربت شهادت نوشیدند.
در اینجا برای استحضار خوانندگان و رعایت اختصار فقط به ذکر چند نمونه تا نهضت اخیر روحانیون اکتفا میکنیم، و توجه عموم را به آن معطوف میداریم.
خواجه نصیرالدین طوسی
حملهی مغول در نیمهی اول قرن ششم هجری به ایران و سایر ممالک اسلامی، برای مسلمانان خاصه ایرانیان فاجعهی دردناکی به شمار میرود. این فاجعه برای ما زیانهای مادی و معنوی جبرانناپذیری به بار آورد. هنگامی که نواحی مرکزی ایران و بغداد پایتخت خلافت اسلامی مورد حملهی بیرحمانهی آن قوم وحشی به سرکردگی هلاکو خان نوهی چنگیز قرار گرفت و از این راه ضربتی عظیم بر پیکر استقلال سیاسی و مفاخر دینی و علمی ما وارد گشت، روحانی بزرگ شیعه و فیلسوف عالیقدر اسلام خواجه نصیرالدین طوسی مانند خورشید فروزانی از آن افق تیره درخشیدن گرفت و در پرتو افکار بلند و همت والا و تدبیر کافی و پشتکار خارق العادهاش توانست از ویرانیها و قتل عامهای بیشتر مغولان در ایران و سایر ممالک اسلامی جلوگیری به عمل آورد و جانی تازه به کالبد ناتوان هموطنان و همکیشان خود بدمد.
او با تأسیس رصدخانه و آکادمی علوم در شهر مراغهی آذربایجان، از اطراف ایران و ممالک اسلامی، فلاسفه، مهندسین، منجمین، ریاضیدانها، پزشکان، فقها و محدثین را گرد آورد و هر یک را در رشتهی مخصوص به خود به کار گماشت و هلاکو شاه خونخوار مغول را به آنجا آورد و به عمران و آبادی و ترمیم ویرانیها و کارهای علمی و بزرگداشت علما و دانشمندان و شخصیتها و سیاستمداران ایرانی و مسلمان، مشغول داشت او بدینگونه مجد و عظمت گذشتهی ما را تجدید و بنای ایران نوینی را براساس نوتری استوار ساخت.
علامه حلی و محمد خدابنده
بعد از مرگ هلاکو و فرزندش «اباقا»، نوادگان وی کمکم رنگ محیط اسلامی به خود گرفتند و نسبت به مذهب اسلام ابراز تمایل نمودند. نوهی هلاکو، سلطان محمد خدابنده معروف به »الجایتو« رسما مسلمان و پیرو مذهب اهل تسنن گردید که مذهب اکثریت ایرانیان آن عصر بود، ولی بعدا بر اثر تضادی که در اعتقادات اهل سنت دید و اختلافاتی که علمای آنان با یکدیگر داشتند؛ یکباره از اسلام آوردن خود پشیمان و مدتها به حال تردید به سر برد؛ حتی بر اثر اصرار روحانیت مغول که شاه را از پذیرفتن دین اسلام سرزنش میکردند، نزدیک بود به آیین بتپرستی کیش نخست خود برگردد!
در آن لحظهی خطرناک و بسیار حساس علامه حلی سرآمد مجتهدین شیعه و بزرگترین شخصیت علمی اسلامی عصر، متوفای سال ۷۲۶ ه به فریاد شاه متحیر رسید، و نه تنها تردید او را در سایهی علوم سرشار و منطق نیرومندش برطرف ساخت و عقیدهاش را نسبت به دین حنیف اسلام محکم نمود، بلکه با شیعه نمودن شاه و سران مملکت و آشنا ساختن آنان به منطق خردپسند اهلبیت پیغمبر (ص) جامعهی ایرانی و سایر مسلمین را از خطر زوال و نیستی حفظ و از این راه خدمتی بس بزرگ به ایران و اسلام نمود.
نهضت سربداران خراسان
سربداران سلسلهای از شیعیان شیعهی دوازده امامی بودند که قریب هفتاد سال در خراسان حکم راندند. آخرین ایلخان مغول از دودمان چنگیز که بر ایران حکم میراند یعنی ابوسعید پسر محمد خدابنده، در سال ۷۳۶ ه در گذشت. پس از مرگ او که فرزندی نداشت تا جای او را بگیرد، ایران به صورت ملوک الطوایف در آمد، و هر گوشهای از ایران و عراق و ارمنستان به دست یکی از بازماندگان ایلخانان با فرماندهان مغول اداره میشد. اینان هر چند اکثرا مسلمان بودند، ولی یاسای چنگیزی، قانون جاری مملکت بود، و مغولها مالک الرقاب مردم به شمار میرفتند.
حدود سال ۷۴۱ ه دولتهای زیر در اراضی امپراتوری سابق ایلخانان هلاکویی وجود داشت:
- دولت چوپانیان در عراق عجم و آذربایجان و ارمنستان.
- جلایریان در عراق عرب، بعدها این دسته ناحیهی چوپانیان را هم تصرف کردند.
- دولت ایلخان طوغای تیمور در خراسان غربی و گرگان که در واقع توسط امیران طائفه جانی قربانی اداره میشد.
- دولت ملوک کَرت (یا کُرت) در هرات و خراسان شرقی و افغانستان.
- دولت ملک سیستان در حوزهی رود هامون.
- دولت آل مظفر در کرمان و یزد.
- دولت انجویان در فارس و اصفهان. که در سال های (۷۵۹-۷۵۴ ه) خاک ایشان را آل مظفر تصاحب کرد.
- متصرفات اتابکان لر.
- دست کم ده امیرنشین در گیلان و مازندران که در حقیقت مستقل بودند.
- دولت بحری صاحبان هرمز.
از این سازمانهای بزرگ دولتی و محلی که بگذریم بسیاری از امیران و ملکان خرد و کلان نیز اعلام استقلال کرده و کوشیدند تا هر چه بتوانند از قلعه و شهر و ولایت به تصرف خویش در آورند…
یادآوری این نکتهی مهم واجب است که انقراض سیاسی دولت مغولی هلاکوئیان (آخرین بازماندهی آن، یعنی دولت ایلخان طوغای تیمورخان تا سال ۷۵۴ ه در گرگان باقی ماند) موجب سقوط کامل سلطهی مغولان در ایران و سرزمینهای هم مرز آن نگشت. اعیان لشکری و صحرانشین مغول و ترک در بسیاری از ناحیهها تسلط سیاسی خویش را حفظ کردند.
قدرت یاسای چنگیزی و سنتهای کشورداری مغولان و اسلوبهای سبعانهی بهرهکشی فئودالی نه تنها در ممالکی که سلالههای مغولینژاد بر آنها حکومت میکردند (مثل چوپانیان در جلایریان و طوغای تیمور) محفوظ ماند، بلکه کم و بیش در کشورهایی که قدرت در دست اعیان فئودال اسکان یافتهی ایرانی یا تاجیک قرار داشت نیز (آل مظفر و ملوک کرت) جاری بود. در این سالها بود که بر اثر خروج و قیام مردم خراسان غربی شالودهی دولت سربداران ریخته شد».
ویژگی نهضت سربداران
در قرن چهاردهم میلادی [هشتم هجری] خروج سربداران خراسان از لحاظ وسعت، بزرگترین و از نظر تاریخی، مهمترین نهضت آزادیبخش خاورمیانه بود، و بلا تردید تأثیر حتمی در جنبشهای دیگر داشته است …
هدف مشترکی که این عناصر متشتّت و ناجور را متحد میساخت همانا سرنگون ساختن یوغ مغولان و برانداختن سلطهی جهان گشایان نو رسیده یا اعیان صحرانشین لشکری مغول و ترک و لغو یاسای چنگیزی و تمام نظامات دولتی مغولان بود
در نخستین مرحلهی نهضتهای آزادیبخش قرن چهاردهم میلادی عامهی مردم به همراهی مالکین فئودال ایرانی و تاجیک وارد میدان مبارزه میشدند. سبب شرکت مالکین یادشده این بود که آنان نیز از خودکامگی و دزدی و غارت و تجاوز اعیان صحرانشین و لشکری مغول و ترک به ستوه آمده، به ویژه از اینکه خانهای مغول املاک موروثی مالکان کوچک و متوسط اسکان یافتهی محلی را تصرف کرده بودند، سخت در رنج بودند. بدین سبب ایشان نیز دوشادوش ستمدیدگان یعنی روستاییان و پیشهوران ایرانی به مبارزه برخاستند. هدف مشترکی که این عناصر متشتّت و ناجور را متحد میساخت همانا سرنگون ساختن یوغ مغولان و برانداختن سلطهی جهان گشایان نو رسیده یا اعیان صحرانشین لشکری مغول و ترک و لغو یاسای چنگیزی و تمام نظامات دولتی مغولان بود.
بدیهی است که در این میان بغض و نفرت قیام کنندگان تنها متوجه مغولان و ترکان نبوده، بلکه علیه سران و بزرگان اسکان یافتهی ایرانی یا مالکان و مستوفیان و روحانیان سنی و غیره که از دیرباز به خدمت فاتحان کمر بسته، کاملا با آنان جوشخورده، به نظامات مغولان گردن نهاده و خو گرفته بودند، نیز کینه میورزیدند…
هر جا که خروجهای آزادیبخش به کامیابی انجامید، دولتهای خودرویی پدید آمد. از همهی این جنبشها مهمتر، خروج سربداران بود و ما از پیش خود این نوع دولتهای خودرو را دولتهای نوع «سربدار» میخوانیم.
دولتهای سربداران در خراسان غربی (۷۸۳-۱۳۸ ه)، دولتهای سادات مازندران ( ۷۹۰ – ۷۵۱ ) و گیلان (از سال ۷۷۲ ه) و دولتهای سربداران در سمرقند که مدت کمی پایید (۷۶۷ ه) و در کرمان (۷۷۵ ه) از این سنخ بود. على الظاهر دولتی که بعدها به دست پیروان محمد مشعشع در خوزستان تأسیس شد (حدود سال ۸۴۴ ه) نیز از این نوع بود…
سربداران عموما «شریعت اسلامی را قطب مخالف یاسای منفور چنگیزی میدانستند و کمال مقصود میپنداشتند. دربار سلطنت در دولتهای نوع سربدار، از زرق و برق و جلال و شکوه خویش محروم گشته بود، و ناگزیر بود کسوت فروتنی »اخوان المسلمین« را به تن راست کند، و با آنان در یک صف قرار گیرد».
منبع: نهضت روحانیون ایران- علی دوانی