-
دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۱۴ ق.ظ
از دید تیز بین مدرّس هدف از تغییر قاجار به پهلوی آن بود که حیات ملی ایران دستخوش تغییرات اساسی گردد که با وجود رژیم قاجار این امکان وجود نداشت یا بسیار مشکل بود چرا که با وجود تمامی ضعفها و سستیهایی که پادشاهان قاجار داشتند و خرابیهایی که از ناحیه آنان بر کشور ایران وارد گردید، روحانیت از اعتبار لازم برخوردار بود، و در ثانی مجلس نقش تعیین کنندهای داشت، ولی با تغییر رژیم مسلما این دو ابزار مهم مواجه با آسیب جدّی میشدند.
مقدمه:
رویارویی علما و روحانیون شیعه در مقابل رژیم رضا شاه با توجه به ویژگیها و عملکرد بیسابقه این حکومت، از مهمترین دورههای تاریخی مربوط به حیات سیاسی- فرهنگی تشیع است، کما اینکه بررسی این رویارویی از نظر روند کلی تاریخ معاصر ایران نیز اهمیت فوق العادهای دارد. قالب پژوهشی در این بررسی حالت جغرافیایی و منطقهای (نجف، قم، اصفهان، …) دارد، اما ارتباط موضوعی و پیوند کلی میان اقدامات و واکنش علما نیز در خلال مباحث مورد توجه قرار گرفته است.
پیش از ورود به بحث اصلی، مقدمهای لازم و ضروری به عنوان مواضع علما و روحانیون داخل و خارج ایران در اواخر عمر رژیم قاجار و واکنش کلی آنان در برابر تغییر رژیم آورده میشود:
روحانیون و تغییر رژیم
با وجود سرخوردگیهای ناشی از حوادث پس از مشروطه و انزوا و گوشهگیری بسیاری از علما در مدت پنج سالی که از کودتای ۱۲۹۹ تا تغییر سلطنت قاجار به پهلوی به طول انجامید، روحانیون نقش مهمی در امور سیاسی و اجتماعی داشتند. در این ایام اوضاع و احوال سیاسی ایران به تقویت قدرت نظامیان و بویژه نیروهای قزاق منتج شد. رضاخان به عنوان وزیر جنگ به سرکوبی نیروهای مرکز گریز پرداخت و توانست از این نظر موافقان بسیاری را برای خود دست و پا کند. صعود رضاخان به قدرت همراه با حمایت نظامیان، دو جناح عمده در میان نیروهای سیاسی داخلی به وجود آورد، که اختلاف اصلی و اساسی انها در مورد سرنوشت حکومت قاجار بود.
یک جناح به منظور نابودی سلطنت قاجار، تحت ریاست و پشتیبانی رضاخان که پس از وزارت جنگ به نخست وزیری رسیده بود، طرح جمهوری را پیش کشیدند. جناح دیگر به پیشوایی سید حسن مدرس ضمن تاکید بر محاسن رضاخان در پست وزارت جنگ، از سلطنت قاجار و شخص احمدشاه حمایت میکردند. در این میان روحانیون از اتفاق آرا و یکپارچگی و وحدت نظر سیاسی برخوردار نبودند و روحانیون سیاسی بازمانده از دوران مشروطه با وجود تلاشهای پراکنده نتوانستند به گونهای موثر از احمدشاه حمایت کنند.
درگیری حاج آقا نورالله اصفهانی با رضا خان
نمونه چنین حمایتی بجز از ناحیه مدرس توسط آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانی صورت گرفت. وی برادر آقا نجفی اصفهانی و از روحانیون قدرتمند خطه اصفهان بود که از دوران مشروطه وارد مبارزات سیاسی شده بود. احمدشاه یکبار در بازگشت از اروپا در دی ماه ۱۳۰۱ از طریق بوشهر و شیراز به اصفهان آمد با وی ملاقات نمود و به منظور جلب حمایت او را به تهران دعوت کرد. از طرفی گسترش نفوذ نظامیان و دخالت آنان در امور بویژه در انتخابات مجلس سبب نارضایی آقا نورالله شده بود. از این رو سفری به تهران کرد که مورد استقبال پرشکوه قرار گرفت و حتی رضاخان نیز تلگرام خرسندی جهت ورود وی ارسال داشت (۱۳ شعبان ۱۳۴۱). حاج آقا نورالله در دیدار با احمدشاه از انتصاب رضاخان به عنوان وزیر جنگ اظهار تأثر کرد ولی قول مساعدت و همکاری به شاه قاجار داد. او همچنین در دیداری با رضاخان مظالم و تعدیات نظامیان را در اصفهان بازگو کرد که موجب رنجش سردار سپه گردید.
گفته شده در این گفتگو، درگیری لفظی شدیدی روی داد، به طوری که حاج آقا نورالله به رضاخان گفت:
«تو گرگ هستی برای مردم نه چوپان. با میانجیگری حاج آقا جمال اصفهانی- برادر دیگر آقانور الله که از دوران جنگ جهانی اول به تهران تبعید شده و در پایتخت اقامت داشت- رضاخان پذیرفت به موضوع رسیدگی کند ولی نه تنها موضوع را به فراموشی سپرد، بلکه در صدد ترور آقا نورالله برآمد که سوء قصد عقیم ماند.»
به هر حال تلاش حاج آقا نورالله در حمایت از احمد شاه آنچنان مؤثر نبود. از اقدامات او در آستانه تغییر رژیم اطلاعی در دست نیست، ولی او در جشن تاجگذاری جزو مدعوین بود.
اقدامات مدرّس:
مدرس هر چند از رضاخان در پست وزارت جنگ پشتیبانی کرد و نیز به دلایلی از رسیدن او به فرماندهی کل قوا حمایت نمود، ولی به طور کلی با اقتدار بیش از حد رضاخان مخالف بود. از این رو در مجلس و خارج از آن به عنوان مهمترین مخالف رضاخان شناخته میشد و در جریان جمهوریخواهی نیز رهبری مخالفان را بر عهده داشت.
مدرس به دلایل متعددی از احمد شاه و رژیم قاجار دفاع میکرد و میکوشید تا آخرین پادشاه قاجار را به استفاده از نیروهای بالقوه خود ترغیب نماید. از این رو نقشه بسیار محرمانهای طراحی کرد تا اینکه بتواند احمد شاه فرنگ رفته را به کشور بازگرداند و با قدرت او در مقابل رضاخان ایستادگی نماید. رحیمزاده صفوی حامل پیام و نامه مدرس به احمدشاه حقایق بسیار مهمی از این طرح را در اواخر آذر ماه ۱۳۰۳ به اطلاع احمد شاه رساند. از آنجا که در گفتگوی او با احمد شاه نکاتی از انگیزههای مدرس در حمایت از قاجاریه و مخالفت با رضاخان بیان شده، بهتر میتوان به عمق اندیشههای مدرس پی برد.
دلایل مدرس برای حمایت از قاجاریه
مدرس در پیام خود به احمد شاه در ابتدا علت حمایت از او را اینگونه بیان کرده است: «غرض آن است که هرگاه مقصود دیگران از تغییر رژیم در ایران تنها عبارت از این بود که اعلیحضرت را از سلطنت برکنار سازند و دیگری را بر تخت نشانند، من که مدرس هستم صریحا میگویم که به مبارزه نمیپرداختم. اما بر من ثابت است که مقصود دیگران در حال حاضر تغییر رژیم حقیقی است با تمام معنای آن، و تغییر رژیم در تمام شعب اجتماعی و سیاسی، یعنی تغییر تمام آن چیزهایی که… باعث انتظام رشتههای مختلف حیات ملی ما بوده و همان چیزها بوده است که ایرانی را از سختترین مخاطرات خلاصی بخشیده است».
از دید تیز بین مدرس به رغم هیاهوی گسترده برخی از حامیان رضا خان و منورالفکران در قبال فرهنگ ملی و بومی مردم ایران، هدف از تغییر قاجار به پهلوی امری ساده نبود. هدف آن بود که حیات ملی ایران دستخوش تغییرات اساسی گردد که با وجود رژیم قاجار این امکان وجود نداشت یا بسیار مشکل بود. چرا که با وجود تمامی ضعفها و سستیهای که پادشاهان قاجار داشتند و خرابیهایی که از ناحیه آنان بر کشور ایران وارد گردید، روحانیت از اعتبار لازم برخوردار بود، و در ثانی مجلس نقش تعیین کنندهای داشت، ولی با تغییر رژیم مسلما این دو ابزار مهم مواجه با آسیب جدی میشدند. لذا انگیزه مدرس از حمایت قاجاریه همانگونه که خود گفته، از روی میل شخصی نبود بلکه انگیزههای سیاسی و آیندهنگری، او را وا میداشت که به وسیله احمد شاه دفع افسد به فاسد کند، بلکه مملکت را از شر رضا خان نجات دهد.
مدرس در ادامه پیام خود به احمدشاه، پیوندهای ملی را که موجب برقراری حیات ملی ایرانیان شده، بازگو میکند و شمّهای از هوشمندی ایرانیان (و نه فقط مسلمانان ایران) در مقابل مطامع استعماری را بیان میدارد و نتیجه میگیرد که:
«همان سیاستی که باعث ورشکستگی تجارتخانههای ایران شد امروزه میکوشد که آخرین رشتههای بازرگانی را از کف تجار ایرانی به در آورد و به وسیله تغییر رژیم، مبانی حیات بازرگانی و اقتصادی ما را واژگون سازد». و در ادامه این تحلیل اقتصادی از تغییر رژیم میگوید.
« از مذاکرات با سردار سپه بر من مسلم شده است که در رژیم آینده، بنیاد معیشت ایلیاتی را خواهند برانداخت و شاید در نظر اول این قضیه به نظرهای سطحی پسندیده آید و لیکن شایان توجه است.»
مدرس برای آنکه ذهن احمد شاه را به اهمیت «بنیان معیشتی ایران» جلب کند، سیاست پادشاهان قدیم در «تخته قاپو کردن ایلات» را متذکر و پس از بیان طرح برنامههای بسیار جالبی به منظور بهرهبرداری مناسب از توان عشایر، اهداف اقتصادی تغییر رژیم را اینگونه مطرح میسازد:
« رژیم آینده تصمیمی جز این ندارد که ایلات ایران را تخته قاپو کند تا گوسفند و اسب ایرانی که برای تجارت تا قلب اروپا انتقال مییابد و سرچشمه عایدات هنگفت این کشور است رو به نابودی گذارد و روزی برسد که برای شیر و پنیر و پشم و پوست هم گردن ما به جانب خارجه کج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم.»
هدف مدرس استقلال اقتصادی ایران بود
بنابر اعتقاد مدرس استقلال اقتصادی ایران با تغییر رژیم از بین میرفت. در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا در زمان قاجار این استقلال وجود داشت؟ مسلما با سیاستهای غلط اقتصادی قاجارها، استقلال اقتصادی ایران بشدت در معرض تهدید قرار گرفته بود، ولی امید مدرس و امثال او آن بود که از طریق حکومت مشروطه و مبارزات پارلمانی که نظارت بر مصوبات را برعهده پنج تن از علمای طراز اول میگذاشت، از ادامه روند غلط سابق جلوگیری کنند. این امر در صورتی امکانپذیر بود که حکومتی تابع مجلس و مجلسی برخاسته از مردم، زمام امور را به دست گیرد، نه به شیوه رضاخان که نظامیان در مجلس و دولت سلطه یافته و با ایجاد اختناق و رعب و وحشت، امیال خطرناک برخی از منورالفکران غربزده را فراهم آورد.
مدرس در ادامه تحلیل و استنباط خود از تغییر رژیم، به بیان اهداف فرهنگی این تحول میپردازد. پیشبینی او این است که:
«در رژیم نوی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کردهاند، نوعی از تجدد به ما داده میشود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه تقدیم نسلهای آینده خواهد نمود… قریبا چوپانها قریههای فراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات خودنمایی میکنند، اما در زیباترین شهرهای ایران هرگز آب لوله[کشی] و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است شماره کارخانههای نوشابهسازی روزافزون گردد، اما کوره آهنگدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیلها از رمانها و افسانههای خارجی … به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد گشت، بطوری که پایه افکار و عقاید و اندیشههای نسل جوان ما از دختر و پسر تدریجا بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت، مثل آنکه آن چیزها لازمه متمدن بودن است.»
در اینجا نیز همانند برملا کردن شعارهای ملیگرایانه منورالفکران، مدرس پایههای لرزان اندیشه تجدد طلبان را مورد حمله قرار میدهد و معتقد است لازمه تمدن، تقلید و اقتباس محض و چشم و گوش بسته از غرب نیست.
آنچه که مدرس پیش بینی میکرد، گوشههایی از سیاستهای اقتصادی و فرهنگی بود که در آینده به وقوع پیوست، با این حال ذکر این نکات نشان از دید عمیق سیاسی و منحصر به فرد مدرس میکند، تا حدی که این شائبه به ذهن میرسد که این گفتهها و حداقل بخشهایی از آن، نقطه نظرات خود رحیمزاده و یا ساخته و پرداختههای بعدی او باشد؛ لیکن شناخت دقیق رجالی از شخصیت مدرس با توجه به آشنایی کامل او به جزئیات امور سیاسی، و رابطه متقابل میان او و اقشار مختلف اجتماع چنین فرضیهای را مردود میشمارد.
تنها ماندن مدرس
در هر صورت نقشه طراحی شده توسط مدرس، با سهلانگاری احمد شاه به نتیجه نرسید. کوششهای او نیز در مبارزه پارلمانی با رضاخان مثمر ثمر واقع نشد، که این موضوع خود دارای دلایل متعددی بود که یکی از آنها یکپارچه نبودن روحانیون و تنها ماندن مدرس بود. مدرس حتی برای جلوگیری از انقراض قاجاریه به تاکتیکهای پارلمانی متوسل شد و به توصیه او رئیس مجلس (مستوفی الممالک) استعفا داد تا طبق قانون، مجلس سرگرم تعیین رئیس شود و عمر مجلس پنجم که مدت زیادی از آن باقی نمانده بود به پایان برسد، اما این طرح مدرس موفقیتی حاصل نکرد، بنابراین او با تشکیل مجلس مؤسسان مخالفت ورزید و جلسه ۹ آبان ۱۳۰۴ مجلس را در حالی که میگفت «اگر صد هزار بار رأی بدهید خلاف قانون اساسی است» ترک کرد. به نظر میرسد که مدرس بیمیل نبود در مجلس مؤسسان نیز شرکت جوید و در آنجا هم مواضع خویش را مطرح سازد، ولی به دستور رضاخان از انتخاب او جلوگیری به عمل آمد.
در ایامی که رضاخان در پی تشکیل مجلس موسسان و انتخاب نمایندگان بود، مدرس به طرق مختلف مبارزهاش را ادامه داد و این در حالی بود که برخی دشمنان دوستنما در صدد خنثی نمودن اقدامات او بودند. دوستان و همفکران سابق مدرس، وحدت نظر را از دست داده بودند. کسانی چون حائریزاده و اخگر به رضاخان گراییده و دیگران هم مرعوب شده بودند. تنها شیخ الاسلام ملایری در کنار مدرس باقی مانده بود. مدرس در این ایام چه در مجلس و چه در جلسات درس در مدرسه سپهسالار تحت نظر مأموران رضاخان قرار داشت. بنا به اظهار مهدی فرخ که صرفا برد و باخت را ملاک قضاوتهای خویش قرار داده:
« در این زمان اوضاع به گونهای بود که وقتی مدرس علیه مجلس موسسان دادِ سخن میداد، دیگر آن مدرسی نبود که به هنگام سیلی خوردنش تهران به لرزه افتاده بود. ظاهر امر نشان میداد که پیروزی مجلس موسسان که خاتمه زندگی خاندان قاجار بود ضربت مهمی بر «کاریر» سیاسی مدرس نیز وارد آورد و مدرس که روزگاری چون شیر در میدان سیاست ایران میغرید و همه کس از او پروا داشت چون دیگر سیاستمداران روزگار نتوانست سر به منزل مقصود برساند.»
به هر حال مدرس نتوانست از تغییر رژیم جلوگیری کند. روابط او با سایر روحانیون؛ حتی کسانی چون خالصیزاده که در قضیه جمهوری از مخالفان سرسخت رضاخان بود، دقیقا روشن نیست. در عدم موفقیت او مسلما دیدگاههای متعدد روحانیون نسبت به اوضاع و احوال سیاسی و نیز پیرامون شخص رضاخان، مهمترین عامل بوده است.
تحلیل امام(ره) از تنهایی مدرس
امام خمینی (ره) در تحلیلی در این باره گفتهاند:
«در همان زمان یکی از اشتباهات این بود که مردم، یا آنهایی که باید مردم را آگاه کنند، پشتیبانی از «مدرس» نکردند. مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد. و در مجلس هم بعضیها موافق با مدرس بودند، و بعضیها هم سرسخت مخالفت میکردند با مدرس. و در آن وقت، باز یک جناحهایی میتوانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانی کنند و اگر پشتیبانی کرده بودند، مدرس مردی بود که با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اینها موصوف بود و ممکن بود که در همان وقت شرّ این خانواده کنده بشود و نشد.»
ادامه دارد…
منبع: کتاب علما و روحانیون دربرابر رژیم پهلوی