-
دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۶ ق.ظ
سال ۱۳۵۷ به دلیل ویژگیهای خاص خود، از سالهای دیگر این دوره متمایز میشود، در این سال روشنفکران وابسته ایرانی با اشاره و هدایت کانونهای قدرت وابسته به محافل استکباری به تحرکات هدفداری دست زدند و به صورتی فعالتر از سالیان پیش به عرصه اجتماع و رودررویی با مردم آمدند تا به تحریف حرکت انقلاب بپردازند و از نفوذ رهبران اسلامی انقلاب جلوگیری کرده و افراد و جریانهای مورد نظر غرب و دلخواه جریان جهانی سلطه را تقویت نمایند.
بیگانگی با مردم
واقعیت این است که روشنفکران ما در عصر پهلوی فاقد پایگاه مردمی بودند و به دلیل حمایت مالی رژیم پهلوی و رفاهی که از این رهگذر به دست آورده بودند، بیشتر از اینکه در اندیشه منافع مردم محروم باشند، در جهت حفظ رژیم از رهگذر فریب گروههای فعال بودند. محمد درخشش، رییس جامعه فرهنگیان و وزیر فرهنگ کابینه علی امینی خود اذعان بر نداشتن پایگاه این طیف در میان مردم دارد و مینویسد:
« اندیشمندان و روشنفکران ما هیچگاه و در هیچ زمانی کوچکترین پایگاهی در بین تودههای مردم نداشتهاند. زیرا آنها همواره به صورت یک طبقه ممتاز و تافته جدا بافته خرج خود را از خرج تودههای مردم جدا ساختهاند. به همین دلیل آنچه میگویند و مینویسند در محدوده دید و افکار و تامین منافع طبقاتی خویش است و مشهورترین نوشتههای نویسندگان بنام، کوچکترین جاذبهای برای توده مردم ندارد. مردم حتی معروفترین نویسندگان و اهل قلم را نمیشناسند. زیرا در ایران اصولا نویسنده مردمی وجود ندارد…»
روشنفکران و اندیشمندان ما فقط در بین خودشان میلولند و به همین دلیل مستمعین سخنرانیهای آنها فقط خودشانند و هیچگاه اثری از شرکت تودههای مردم در این محافل وجود نداشته است.
درخشش در ادامه میافزاید:
« وقتی نویسندگان و روشنفکران جامعه با تودههای مردم رابطهای ندارند و از زندگی و دردها و رنجها و عادات و رسوم آنها بیاطلاعند، چطور میتوانند قلم خویش را به نفع آنها به کار گیرند؟ روشنفکران و اندیشمندان ما فقط در بین خودشان میلولند و به همین دلیل مستمعین سخنرانیهای آنها فقط خودشانند و هیچگاه اثری از شرکت تودههای مردم در این محافل وجود نداشته است. در خارج کشور هم که همه دانشمند و متخصص و مبارز در راه مردماند و از مردم عادی اثری وجود ندارد. انقلاب ۲۲ بهمن ماه سنگ محکی برای اثبات بیاعتباری روشنفکران و اندیشمندان چپ و راست و میانهرو ملی در بین تودههای مردم بود… »
وی علیرغم میل باطنیاش اعترافاتی واقعبینانه دارد، اگرچه نتایجی که از آنها میگیرد، آلوده به غرض و فریبکاری از نوعی دیگر است. درخشش در این مقاله اعتراف میکند که تنها حضرت امام خمینی (ره) طرح و برنامه مشخصی برای سرنگونی طاغوت و نیز اداره جامعه پس از فروپاشی رژیم پهلوی داشت و تمام سرکردگان روشنفکر و گروههای چپ و راست و میانهرو و ملیگرا فاقد هرگونه برنامه برای انقلاب و اداره امور بودند:
« ... راز پیروزی ملل آزاد شده در بند استبداد، پیشآمادگی آنها برای اداره امور کشور پس از سقوط رژیمهای حاکمه بوده است … در انقلاب ۲۲ بهمن ماه، تنها آقای خمینی بود که هدف مشخص و روشن برای جانشینی شاه پس از سقوط او در سر پرورانده بود… تنها آقای خمینی بود که با استفاده از افراد گروهها … مردم متفرق و ناآشنا با یکدیگر را که کوچکترین رابطه و همکاری اجتماعی نیز با هم نداشتند، به سوی هدف خود هدایت میکرد... »
در میان اعترافات ناگزیر درخشش این نکته هم قابل اعتنا و تأمل است که وی روشنفکران را به این سبب که به جای تکیه بر مردم، امید و نگاهشان به قدرتهای بیگانه است، مورد انتقاد و شماتت قرار میدهد و میافزاید:
« ... اساسیترین راز و پشتوانه ملل آزاد شده از بند استبداد، تشکل و اتحاد یکپارچه آنها و اتکاء به نیروی سرنوشتساز خود، به جای وابستگی و تسلیم… به سیاستهای خارجی بوده است. لازمه چنین اتحاد و تشکلی نیز برخورداری رهبران و هادیان جامعه از اعتماد و حمایت تودههاست و.. آقای خمینی با درک این واقعیت بود که با بیاعتنایی و پشت کردن به روشنفکران چپ وراست و میانهرو ملی، با شعار و فریاد حمایت از مستضعفان به بسیج تودهها توفیق یافت ... »
روشنفکران در آستانه انقلاب اسلامی
سال ۱۳۵۷ به دلیل ویژگیهای خاص خود، از سالهای دیگر این دوره متمایز میشود. در این سال روشنفکران وابسته ایرانی با اشاره و هدایت کانونهای قدرت وابسته به محافل استکباری به تحرکات هدفداری دست زدند و به صورتی فعالتر از سالیان پیش به عرصه اجتماع و رودررویی با مردم آمدند.
این سال مقارن با ایامی بود که مبارزات و تلاشهای آزادیخواهانه ملت ایران هر لحظه شتاب بیشتری میگرفت و مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، در حال برانداختن بنیاد جور و ستم «طاغوت» بودند و قدرتهای استکباری شرق و غرب تلاش و تکاپوی وسیعی را برای به انحراف کشاندن انقلاب و حذف پسوند «اسلامی» آن آغاز کرده بودند. «روشنفکران» و کارگزاران فرهنگی و مطبوعاتی وابسته، اصلیترین تکیهگاه و مهمترین یار و یاور این قدرتها به شمار میآمدند که هر یک به فراخور میزان وابستگی و در حد توان و مقدورات خود به تلاشهای سازمان یافتهای روی آورده بودند و میکوشیدند تا با طرح مباحث انحرافی و عمده کردن اخبار و تیترهای «جهتدار» و گفتگو با چهرههای به اصطلاح ملی و غیرمذهبی، به تحریف حرکت انقلاب بپردازند و از نفوذ رهبران اسلامی انقلاب جلوگیری کرده و افراد و جریانهای مورد نظر غرب و دلخواه جریان جهانی سلطه را تقویت نمایند.
تضعیف جنبههای اسلامی انقلاب
مطالعه عملکرد این جریانهای مدعی روشنفکری در عرصه مطبوعات، از آن رو مهم است که عدهای از این جماعت با پشتوانه محافل استکباری غرب، امروز هم پس از گذشت بیش از بیست و اندی سال از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران همان جدال و درگیری روشنفکرانه و جنگ مطبوعاتی و فرهنگی را با همان اهداف -البته با تغییر در برخی شیوهها و پیامها- شروع کردهاند.
مهمترین موردی که در دستور کار این گروه در آن ایام قرار داشت تضعیف جنبههای اسلامی انقلاب بود. به همین سبب، تلاش داشتند تا افراد و جریاناتی را در جایگاه رهبری حرکت انقلابی مردم مسلمان ایران بنشانند که خواستها و شعارهایشان تفاوت چندانی با خواستهای رژیم «شاه» نداشته باشد و با انجام برخی رفورمها، انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف سازند.
این سال در حالی آغاز شد که رژیم شاهنشاهی دچار دلهره بود و بیم و هراس را از هر جهت احساس میکرد و دولت به اصطلاح تکنوکرات جمشید آموزگار با انبوهی از مشکلات، سعی میکرد تا زیر لبخندهای مصنوعی، نگرانی خود را پنهان سازد.
قیام مردم به رهبری حضرت امام خمینی (ره) که از سال ۱۳۴۲ آغاز شده بود، شاه را واداشت تا -اگرچه با اکراه- به یک دگرگونی صوری دست زده و امیر عباس هویدا ضعیفترین نخستوزیر ایران، با طولانیترین ایام نخستوزیری را کنار بگذارد. شاه هراسان اما چشم بر حقایق بسته، با لبخندی خشکیده بر لبانش پیام نوروزی سال ۱۳۵۷ را با بلاهتهای منحصر به فرد خویش درهم آمیخت و در حالی که میکوشید تا به خود و اطرافیانش دلداری دهد، گفت:
«یکپارچگی ملی ما طوری است که هر تلاشی از این قبیل پیشاپیش محکوم به شکست است.»
اما ندایی که از شهر نجف اشرف میرسید بر همه پیشی گرفته و همچنان امیدوارکننده و قاطع بود. مرزهای مفاهمه با حکومت اگرچه در هم شکسته، اما روزنامهنگاران برای مصاحبههای مطبوعاتی با شاه دعوت میشدند با این شرط که هرگز از محدوده از پیش تعیینشده تجاوز نکنند. بعد از آخرین نشانههای جنونآمیزی که در حوزه مطبوعات رخ نمود و ملت را در مقابل توهین به اعتقادات دینی و باورهای مذهبی و مرجع تقلید خویش یکپارچه ساخت، -مقالهای که با امضای موهوم رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات مورخه 17/10/1356 به چاپ رسید – شاه دریافت که از مدار ارتباط با مردم فاصله گرفته است اما دیگر دیر شده بود.
در این میان ساواک رسانهها را مجبور کرد تا آخرین کتاب شاه یعنی «به سوی تمدن بزرگ» را هم چاپ کنند. این عنوان سرنوشت غم انگیزی را برای وی رقم زد و او که از تعریف مفهوم من درآوردی «تمدن بزرگ»! عاجز مانده بود، بالاخره «سقوط بزرگ» را برای خویش تدارک دید.
تلاش برای انحراف انقلاب
سر دادن شعار « آزادی فعالیتهای سیاسی » و ایجاد احزاب فرمایشی یکی از نخستین اقداماتی بود که در راستای اعمال سیاست حقوق بشر «کارتر» و اجرای خیمهشب بازی «فضای باز سیاسی» به منظور مهار موج توفنده انقلاب آغاز شد. کارگزاران رژیم پهلوی، در شرایطی که مبارزات قهرمانانه ملت مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) رژیم پهلوی را در آستانه اضمحلال و فروپاشی قرار داده بود، به صورتی فعالتر به سراغ روشنفکران آمدند و از آنان در این عرصه بهره گرفتند.
احسان نراقی، وفادار به رژیم پهلوی
در شمار اینگونه روشنفکران باید از احسان نراقی نام برد. او که مراتب وفاداری خود به رژیم پهلوی را در سالهای قبل از کودتای ۲۸ مرداد به اثبات رسانده بود، پس از مطالعات مقدماتی، طرح ایجاد یک تشکیلات و گروه ظاهرا مخالف را به شاه و مسؤولین رده بالای حاکمیت پهلوی ارایه کرد و پس از تصویب کلیات این طرح، دست به کار سازماندهی آن گردید. کتاب «روزشمار انقلاب اسلامی» در مورد این سازمان مینویسد:
«... عدهای از روشنفکران که [احسان] نراقی سیادتشان را داشت، در اوایل سال ۱۳۵۷ با هدف حفظ نظام شاهنشاهی سازمانی به نام «سازمان آزادگان متحد» با نام مخفف «سام» تشکیل دادند. افراد تشکیل دهنده این سازمان عبارت بودند از: احسان نراقی، علیرضا میبدی، دکتر هوشنگ افراسیاب، دکتر [عبدالکریم] لاهیجی،… دکتر شاپور زندنیا ، سیروس شرفشاهی، مسعود بهنود، منوچهر رزمآرا… غیر از حفظ نظام شاهنشاهی، حراست از قانون اساسی و مبارزه با ارتجاع داخلی نیز جزو هدفهای این سازمان بود...»
مخالفنمایی و تظاهر به مبارزه با رژیم، در شمار اصلیترین برنامههای این تشکیلات قرار داشت. قرار بود این سازمان بر اساس تحلیلهای جامعه شناختی، راهکارهایی برای فریب مردم و منحرف ساختن انقلاب و متوقف نگهداشتن خواستهای مردم در حد بسیار نازل تغییرات روبنایی و اجرای برنامههای «رفورمیستی» ارائه نماید.
سران سازمان «سام» برای دستیابی به این اهداف و برای توفیق در امر فریب و گمراه ساختن مردم، در طرح پیشنهادی خود به مسؤولین خواسته بودند تا ساواک چند نفر از سران این تشکیلات را برای مدت زمان بسیار کوتاهی به زندان بفرستد و یا نشریه ارگان آنها را چند روزی توقیف نماید. در گزارشی که ساواک درباره این سازمان به اینگونه خواستهای فریبکارانه سران سازمان «سام» اشاره شده است. در قسمتی از این گزارش میخوانیم:
« ... این گروه در نظر دارد برای جلب مردم شدیدا و بیرحمانه به افراد و سران مملکت حمله کرده و حتی راضی هستند که برای نفوذ بیشتر در بین مخالفین، نشریه گروهشان یکی دو شماره توقیف گردد ...»
منبع: نیمه پنهان/ انقلاب و روشنفکران: دفتر پژوهشهای موسسه کیهان