-
دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۳۸ ب.ظ
رهبر معظم انقلاب منظومه فکری مشخص و معینی دارند که همه عملکرد ایشان منطبق با این منظومه فکری است. این منظومه فکری در بخش های مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی، ملی، منطقهای، جهان اسلام و بینالمللی طرح و برنامه مشخص دارد که در 50 سال اخیر در قالب کتب، بیانات، پیامها، نامهها و ابلاغیههای مختلف ارائه شده است و گستردگی آن در همه موضوعات چشمگیر است.
جهانبینی رهبر معظم انقلاب
آیت الله خامنهای به عنوان رهبر انقلاب اسلامی که به همراه برخی دیگر از چهرههای شاخص، اولین حزب بعد از پیروزی انقلاب را تأسیس نمودند در مورد جریانهای سیاسی، احزاب، گروهها و مکاتب سیاسی مسائلی را مطرح نمودهاند. ایشان اصول فکری و فلسفه سیاسی خاصی دارند و چارچوب تفکریشان درباره هستیشناسی، مبانی اسلام، انقلاب و امام باعث میشود که تفکرشان در حوزه سیاست تبلور نماید.
برای فهم بهتر مطلب، قبل از ورود به تفکر رهبر معظم انقلاب به مثالهای ذیل توجه نمایید:
توماس هابز انگلیسی در هستیشناسی خویش، انسان را گرگ انسان، منفعت طلب، بیرحم، خونریز و خشن میداند. در حالی که ژان ژاک روسو انسان را آزاد میداند و هر کدام از این تفکرات باعث میشود فلسفه سیاسی متفاوتی نیز داشته باشند. طبیعتاً برای کنترل انسان خشن و بیرحم و خونریز باید حکومتی دیکتاتور روی کار باشد تا این انسان خشن را کنترل کند. به همین دلیل است که هابز کتاب «لویاتان» را نوشته و حکومت مورد پسند وی دیکتاتوری است. در حالی که ژان ژاک روسو در هستی شناسی خویش، انسان را آزاد میداند. همین تفکر باعث میشود کتاب قرارداد اجتماعی را بنویسد و از حقوق انسان دفاع کند.
تفکر اشعری انسان را بیاختیار و تحت جبر الهی میداند، در حالی که در تفکر معتزلی انسان صاحب اختیار و دارای قدرت انتخاب است.
در سیاست، طبیعتاً زمانی که انسان تحت جبر الهی باشد، به وضع موجود تسلیم میشود و هر نوع قیام و اعتراض در مقابل حاکم جائر ممنوع است بلکه باید کامل اطاعت نمود زیرا همه چیز از آن خداست و هر نوع حکومتی روی کار باشد جبر و خواست الهی است. بنابراین نوع تفکر در مورد انسان بسیار مهم و مؤثر است.
با این مقدمه، چارچوب فکری یا هستیشناسی رهبر معظم انقلاب مشخص میکند ایشان در مورد مسائل سیاسی و احزاب و جریان ها که موضوع این مقال است چگونه میاندیشند. نوع نگاه رهبری به انسان، خدا و طبیعت مشخص میکند ایشان چگونه در مورد مباحث مختلف سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی تصمیم میگیرند از این رو شناخت هستی شناسی ایشان مقدم بر دیگر موضوعات است.
با بررسی اصول فکری رهبری مشخص میشود مراد رهبری از جریانهایی مانند خودی و غیر خودی، اصلاح طلب و اصولگرا، چپی و راستی، لیبرالی و سوسیالیستی، تجدد و تحجر، اهل و نا اهل، روشنفکر و غرب زده، انقلابی و غیر انقلابی و ضد انقلابی، منتقد و معاند، دوست و دشمن، اعتدالی و تندرو، عام و خاص، روحانی و روحانینما، اسلام ناب و اسلام آمریکایی، حزب و جناح، گروه و طبقه، مکاتب غربی و غیره چیست. هر کدام از مفاهیم مذکور، مقاله مستقلی میطلبد که در شمارههای بعدی بیان خواهد شد.
جهان بینی رهبر معظم انقلاب
رهبر معظم انقلاب منظومه فکری مشخص و معینی دارند که همه عملکرد ایشان منطبق با این منظومه فکری است. این منظومه فکری در بخش های مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی، ملی، منطقهای، جهان اسلام و بینالمللی طرح و برنامه مشخص دارد که در 50 سال اخیر در قالب کتب، بیانات، پیامها، نامهها و ابلاغیههای مختلف ارائه شده است و گستردگی آن در همه موضوعات چشمگیر است. در این مقال بخش کوچکی از این منظومه فکری با عنوان اصول فکری و جهان بینی ارائه شده است.
توحید
رهبر معظم انقلاب در مورد توحید میفرمایند: «آن مجموعه معارفی که خطوط اصلی عملکرد و وظایف ما از آنها به دست میآید – یعنی جهانبینی و بینش اسلامی – فصول متعدّدی دارد؛ همه هم در عمل و اقدام فرد و دولت دارای تأثیر است [یکی از آنها توحید است] توحید، یعنی اعتقاد به اینکه این ترکیب پیچیده بسیار عجیب و شگفتآور و قانونمند کائنات و عالم آفرینش، از کهکشانها و سحابیها و حفرههای عظیم آسمانی و کرات بیشمار و میلیونها منظومه شمسی بگیرید، تا سلول کوچک جزء فلان پیکر، فلان جسم و ترکیب ریز شیمیایی ـ که آنقدر نظم در این ترکیب عظیمِ متنوّع و پیچیده وجود دارد که هزاران قانون از آن استنباط کردهاند؛ چون وقتی نظم غیرقابل تخلّف شد، از آن قوانین تکوینی و بیتخلّف استفاده میشود ـ ساخته و پرداخته یک فکر، اندیشه، تدبیر و قدرت است و تصادفاً بهوجود نیامده است. این اعتقاد امری است که هر ذهن سالم و هر انسان عاقل و صاحب تفکّر و دور از شتابزدگی در فکر یا بیحوصلگی در تصمیمگیری یا پیشداوری در قضایا این را قبول میکند.
نکته بعدی اینکه این فکر و تدبیر و اندیشه و قدرت عظیم و بینهایت و توصیفناپذیری که این ترکیب عجیب و پیچیده را بهوجود آورده، فلان بت ساخته بشر، یا فلان انسانِ محدودِ مدّعیِ خدایی، یا فلان سمبل و نمادِ افسانهای و اسطورهای نیست؛ بلکه ذات واحد مقتدر لایزالی است که ادیان به او «خدا» میگویند و او را با آثارش میشناسند. بنابراین، توحید رکن اصلی بینش و نگاه و تلقّیِ این اسلامی است که ما میخواهیم براساس آن این حکومت و این نظام و این حرکت را راه بیندازیم».(1)
ایشان در تعریفی دیگر میفرمایند: «معنا و روح توحید عبارت است از اینکه انسان از غیرخدا عبودیّت نکند و در مقابل غیرخدا، جبهه بندگی به زمین نساید. این معنای عبودیّتِ کامل و خالص است. قید و بندهایی که به بشر بسته میشود، هر یک نوعی عبودیّت برای انسان به وجود میآورد. عبودیّتِ نظامهای اجتماعیِ غلط، عبودیّتِ آداب و عاداتِ غلط، عبودیّتِ خرافات، عبودیّتِ اشخاص و قدرتهای استبدادی، عبودیّتِ هواهای نفسانی ـ که این از همه رایجتر است ـ و عبودیّتِ پول، زر و زور. اینها انواع عبودیّت است. وقتی میگوییم «لاإلهَ إلَا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ»، یعنی توحید خالص. معنایش این است که همه این عبودیتها به کنار رود که اگر چنین شود، فلاح و رستگاری، حقیقتاً حاصل خواهد شد.» (2) «هر چه امروز از سختیها و بلاها بر سر مسلمانان و ملتهای مسلمان میآید بر اثر گمکردن سررشته زندگی در زیر سایه توحید است.»(3)
انسان شناختی
رهبر معظم انقلاب در مورد انسان میفرماید: «نگاه اسلام به انسان، محور بودن انسان؛ این موضوع در اسلام خیلی معنای وسیعی دارد. خوب، پیداست انسان اسلامی با انسانی که در فلسفههای مادی غرب و پوزیتیویسم قرن نوزده و اینها مطرح است، بهکلی متفاوت است؛ این یک انسان است، آن یک انسان دیگر است؛ اصلاً تعریف این دو انسان یکی نیست. لذا محور بودن انسان هم در اسلام با محور بودن انسان در آن مکاتب مادی بهکلی متفاوت است. انسان، محور است. همه این مسائلی که ما بحث میکنیم: مسأله عدالت، مسأله امنیت، مسأله رفاه، مسأله عبادت، برای این است که فرد انسان سعادتمند شود. اینجا مسأله سعادت و مسأله عقبی متعلق به فرد است؛ نه به این معنا که انسان از حال دیگران غافل باشد، برای آنها کار نکند؛ نه، « مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً ».(هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است) در روایت هست که معنای این جمله را از امام(ره) پرسیدند، فرمود: تأویل اعظم آن این است که تو کسی را هدایت کنی. معلوم است که هدایت وظیفه همه است؛ لیکن در نهایت آن چیزی که از نگاه اسلام برای انسان مطرح است و اهم است، نجات خودش است.
ما باید خودمان را نجات دهیم. نجات ما به این است که به وظایفمان عمل کنیم؛ که البته آن وقت وظائف اجتماعی، استقرار عدالت، ایجاد حکومت حق، مبارزه با ظلم، مبارزه با فساد، اینها همه جزء مقدمات همان نجات است. بنابراین اصل این است. همه چیز مقدمه است؛ جامعه اسلامی هم مقدمه است؛ عدالت هم مقدمه است. اینکه در قرآن کریم هست که « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» ـ که بهعنوان هدف انبیاء ذکر شده ـ قطعاً عدل هدف است، منتها این هدف میانی است؛ هدف نهایی عبارت است از رستگاری انسان؛ این بایستی مورد توجه باشد. انسان موجودی است مکلف، مختار و مواجه با هدایت الهی. میتواند هدایت را انتخاب کند، میتواند ضلالت را انتخاب کند. انسان موجودی است متعهد، برای خود، برای جامعه، برای اهل. آن وقت با این نگاه، مردمسالاری علاوه بر اینکه برای مردم یک حق است، یک تکلیف هم میشود؛ یعنی همه مردم در امر حکومت جامعه مسئولند. نمیشود گفت که آقا به من مربوط نیست؛ نه، صلاح و فساد کشور، حکومت، اینها به یکایک انسانها مرتبط است؛ یعنی انسان در مقابل آن متعهد است. این هم یکی از آن عناصر اصلی است که بایستی در دیدگاه اسلام مورد ملاحظه قرار گیرد و در این الگو رعایت شود.»(4)
«دنیا بدون انسان صالح، یک پدیده بیجان و کور و تاریک است. آن چیزی که به عالم خاکی جان میبخشد، ارزش میدهد، نور میدهد و معنا و مضمون به وجود میآورد، انسان است. «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً». جانشین، عنوانی است که خدا به انسان داده است. این جانشین را کجا گذاشتهاند؟ «فیالارض». ارض بدون این جانشین، چیست و چه ارزشی دارد؟ تمام پیامبران و عباداللَّه الصّالحین، همهشان این بوده که انسان صالح را در این زمین به وجود بیاورند، حفظ کنند، رشد بدهند و تکثیر نمایند. هدف اسلام هم این است. دنیا امروز از چه مینالد؟ پاسخش روشن است. دنیا امروز از تبعیض مینالد، از محرومیتهای تحمیل شده بر انسانها مینالد، از تحقیر انسان مینالد، از پُر شدن فضا از گند غرور متکبرانهی قشری خاص در عالم مینالد. بشریت، در فشار این حوادث تلخ است(5)».
«در جهان بینی اسلامی، استعداد بیپایان انسان در دارا بودن تمام چیزهایی که برای تعالی کامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد که تا آخرین نقطهی تعالی حیاتِ ممکنات بالا برود؛ اما بقیه موجودات این امکان را ندارند. در آیه شریفه: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم»، «احسن تقویم» معنایش این نیست که ما جسم انسان را طوری آفریدهایم که مثلاً سرش با دستش با چشمش با تنش تناسب دارد؛ اینکه مخصوص انسان نیست؛ هر حیوانی نیز همینطور است. در بهترین تقویم، یعنی در بهترین اندازهگیری انسان را آفریدهایم؛ یعنی آن اندازهگیریای است که رشد او دیگر نهایت و اندازهای ندارد؛ تا آنجایی میرود که در عالم وجود، سقفی بالاتر از آن نیست؛ یعنی میتواند از فرشتگان و از موجودات عالی و از همه اینها بالاتر برود. اگر بشر بخواهد این سیر را داشته باشد، جز با استفاده از امکانات عالم ماده ممکن نیست. این هم جزو مسلّمات است؛ لذا میگوید «خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا». (همه آنچه را از نعمتها در زمین وجود دارد، برای شما آفرید) بنابراین سیر تعالی و تکاملی انسان در خلأ نیست؛ با استفاده از استعدادهای ماده است؛ بنابراین با هم سیر میکنند؛ یعنی شکوفایی انسان، همراه با شکوفایی عالمِ ماده و عالمِ طبیعت است؛ این در شکوفایی او اثر میگذارد، او در شکوفایی این اثر میگذارد و پیشرفتهای شگفتآور را به وجود میآورد. انسان میتواند با استخراج گنجینههای استعداد ـ که در نهاد اوست ـ خود را و جهان را که برای او آفریده شده به زیباترین وجهی بسازد و بیاراید، و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوی و مادی نائل آید، و میتواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها جهنمی از ظلم و فساد در جهان بیافریند.»(6)
طبیعتاً وقتی رهبر معظم انقلاب، انسان را موجودی مکلف، مختار و مواجه با هدایت الهی، دارای استعداد و خلیفهالله بداند که هدفش رستگاری است، این انسان در حوزه سیاست نیز مسؤولیتپذیر، عدالتخواه، دارای مبارزه با فساد و ظلم میشود. بنابراین با این توضیحات مشخص شد شناخت هستی شناسی رهبری بسیار مهم است و فهم منطق ایشان و شناخت سخنان و عملکرد ایشان مبتنی بر درک صحیحی از جهان بینی رهبر معظم انقلاب است.
نگارنده: سعید ابوالقاضی
1. بیانات ۱۳۷۹/۰۹/۱۲
2. بیانات ۱۳۷۳/۱۰/۱۰
3. بیانات ۱۳۷۷/۰۴/۲۱
4. بیانات ۱۳۸۹/۰۹/۱۰
5. بیانات ۱۳۶۹/۱۰/۱۰
6. بیانات 31/6/1366