-
يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۵۰ ب.ظ
خصلتهای شیطانی مانند، قدرتطلبی که نتیجه غرور و عجب بود. و خود محوری و استبداد فکری، ریا، تکبر، خود بزرگ بینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملیام در قتلها. انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگری علیه مسئولین و … از این خصلت شیطان سرچشمه گرفته.
بیوگرافی اشتباهات و انحرافات فکری و عملی قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی| بخش اول
مقدمه:
مهدی هاشمى، در اصفهان و در خانواه اى روحانى متولد شد تحصیلات ابتدایى خود را در مدرسه «جلالیه» به پایان رسانید و در مدرسه «جده بزرگ» به تحصیل علوم حوزوى مشغول شد. پس از ۶ سال به حوزه علمیه قم وارد شد و در «مدرسه حجتیه» به تحصیل خود در علوم دینیه ادامه داد. با شروع نهضت امام (ره) در سال ۴۲ ایشان در حالی که از مبانى عقیدتى و مذهبى سستى برخوردار بود، به جرگه طلابى پیوست که در سیاست، تندروى ها و کجراهه ها را برگزیده بودند.
به موازات شکلگیری نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی (ره) پس از خرداد ۴۲ جریانی به سرکردگی مهدی هاشمی در لباس روحانیت شکل گرفت که با تأثیرپذیری از مکاتب الحادی ۔ التقاطی در معرض بهرهبرداری اطلاعاتی ساواک قرار گرفت. او ضمن همکاری با ساواک و انتقال اطلاعات نهضت به دستگاه پلیس ستمشاهی، ایجاد اختلاف بین روحانیت شیعه را با ترور مرحوم شمس آبادی به اوج خود رسانید.
الف: قبل از انقلاب
«سند اول»
بخش اول : انحرافات عملی
ا- رابطه و همکاری با ساواک
به تصور خام خودم، فکر میکردم نشان دادن نرمش میتواند حساسیتها را کم کند ولی این رابطه ضعیف با ساواک تبدیل شد به رابطه با شخصی بنام میرلوحی که بعدا فهمیدم ساواک او را برای ارتباط با من تعیین کرده بود. در اثر ارتباط با میرلوحی با رضوی باز پرس معدوم ساواک رابطه پیدا کردم و چندین جلسه در منزلش و یا در منزل میرلوحی نشسته و راجع به مسائل کشور صحبت میکردیم، قبل از بازداشتم در سال ۵۳ بهمراه میرلوحی با رضوی و نادری نشستم و سعی داشتم جربان قتل آقای شمس آبادی در ذهن آنان منحرف ساخته و خودم را نجات دهم.
پس از باز داشت توسط دادسرا از زندان مکاتبه کردم با رئیس ساواک و به آنان قول همکاری دادم و نادری به زندان آمد مرا بازجوئی کرد، اسامی جعفرزاده –شفیعزاده- ابراهیمی حسین مرادی و رحیمی را به او دادم و آنان دستگیر شدند متعاقب آن مرا به ساواک بردند و در زمینه مسایل سیاسی مرا تخلیه اطلاعاتی کردند و من بخشی از اطلاعات خودم را به آنان دادم که در صفحات پرونده منعکس است. من به حمایت ساواک امیدوار شده بودم و سعی میکردم به هر نحوی که شده نظر آنان را جلب کنم. قبل از بازداشت، رضوی از من خواسته بود چنانچه از محمد منتظری سرنخی پیدا کردی و یا از رفت و آمد آیت الله منتظری اطلاعی حاصل کردی به ما اطلاع بده. که یکبار که آیت الله منتظری یک نصف روز برای استراحت به منزل آمده بودند به آنان گفتم.
(سری)
به کلیه سازمانهای اطلاعات و امنیت (به استثنای اردوگاه شمال)
از: مرکز
رمز شود
«سند دوم»
همانطوریکه از طریق جراید آگاه شدهاند، روز 18/۲/1335 آیت الله شمسآبادی که از روحانیون بیطرف و مورد احترام مردم شهرستان اصفهان و جامعه روحانیت بود، هنگامی که با همسرش برای برگزاری نماز از منزلش عازم مسجد بود، بوسیله اشخاص ناشناسی ربوده شد و به قتل رسید و جسدش در کنار جاده همایون شهر (خمینی شهر) اصفهان انداخته شد. با پیگیریهایی که بعمل آمد، روز 21/۲/1335 قاتلین توسط سازمان اطلاعات و امنیت اصفهان شناسایی و دستگیر شدند و بعمل خود اعتراف کردند. قاتلین از طرفداران کتاب شهید جاوید میباشند.
در این کتاب علم غیب امامان نفی شده و این تهمت به امام حسین (ع) وارد آمده که برای رسیدن به حکومت و کسب جاه و مقام به کربلا رفت و شهید شد. نویسنده کتاب شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی است که از طرفداران (امام) خمینی است و هم اکنون در تبعید بسر میبرد و شیخ حسینعلی منتظری نجف آبادی یکی از عوامل نزدیک (امام) خمینی نیز بر این کتاب تقریظ نوشته و مفاد آن را تأیید کرده است. وی نیز مدتی قبل به علت فعالیتهای ضد امنیتی بازداشت و به ده سال حبس محکوم شده است.
قاتلین به اسامی:
۱ – محمد حسین جعفرزاده، دانشجوی سال دوم رشته زمینشناسی دانشگاه اصفهان
۲ – اسداله شفیعزاده، نفت فروش
۳ – محمد اسماعیل ابراهیمی، مکانیک
۴ – سید مهدی هاشمی، طلبه علوم دینی از اهالی نجفآباد و تحت تأثیر مفاد کتاب مذکور و نظریات نامبردگان که مورد مخالفت شدید آیت الله شمسآبادی بوده، نامبرده را به صرف مخالفت با کتاب و نظریات آنان به قتل رسانیدهاند.
روز جاری جریان امر و دستگیری قاتلین با کیفیت و چگونگی آن در جراید درج خواهد شد و رادیو و تلویزیون نیز موضوع را پخش خواهد کرد. بفرموده مقرر است از موضوع علیه طرفداران و ایادی (امام) خمینی حداکثر بهرهبرداری تبلیغاتی بعمل آید. با فراهم کردن ترتیبات لازم، جنایت مذکور و نقش عوامل (امام) خمینی در این قتل فجیع در محافل و مجامع مذهبی که با هدایت آن سازمان ترتیب مییابد توسط وعاظ و گویندگان مذهبی تشریح و بازگو و موضوع در جراید محلی نیز درج گردد. اقدامات فوق بنحوی ترتیب و انجام پذیرد که دخالت ساواک و سایر سازمانهای دولتی در آن محسوس نباشد.
نتیجه اعلام ……………………… ثابتی
فعالیتهای باند تبهکار مهدی هاشمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان دستگیری
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آزادی مهدی هاشمی از زندان، این جریان در تلاش برای بدست گرفتن قدرت، محورهای زیر را در سرلوحه برنامههای خود قرار داد:
1-بر هم زدن معادلات سیاسی به نفع خود با کانالیزه کردن دفتر آقای منتظری، کادرسازی در حوزه، مجلس و… .
2-ترور مخالفین که از جمله ترورهای موفق آن عبارت بود از محمد جعفر کازرونی، مهندس سید عباس بحرینیان، آیت اله املشی ، عباسقلی حشمت و پسرانش و … .
3-اختلاف بین نیروهای مسلح انقلاب که در این رابطه درگیری سپاه و کمیته قهدریجان از اقدامات گروه است.
4-ارائه تحلیلهای غلط در خصوص ادامه جنگ.
5-اقدامات خشونتآمیز در خارج کشور و ترسیم چهره خشن از جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان.
بخش دوم:
انحرافات فکری پس از انقلاب
«سند سوم»
-همان اصل خشونت مطلق که قبل از انقلاب در افکارم ریشه دوانیده بود، شدت گرفت و اعتقاد داشتم در همه زمینهها باید در انقلاب اسلامی از خشونت کمک گرفت. حوادث بحرین و اروپا و انفجارات بیرویه و مسلح کردن بی ملاک گروههای افغانی و عراقی و خلیجی از این انحراف سرچشمه گرفته بود.
-اینکه هدف وسیله را توجیه میکند. با اینکه در شعار و سخنرانی بر خلاف آن حرف میزدم ولی روش عملیام درست بر خلاف آن بود و برای دستیابی به اهدافم از هر وسیلهای استفاده میکردم. مانند حوادث اختلاف سپاه و کمیته در اصفهان – لنجان و جو تشنج و خشونتی که به قتل نفوس زکیه منتهی شد.
-ضعف تعبد و معنویت و پرداختن به تعقل و تجزیه و تحلیل و اینکه همه چیز را با منطق تعقلی باید فهمید که بدنبال انحراف فکری، سخنان مقام ولایت فقیه را نیز با اندیشه و عقل خودم میسنجیدم و نتیجهگیری میکردم.
-مطلق کردن مسایل خارجی صدور انقلاب تا آنجا که به مسایل بسیار حساس مانند جنگ و اقتصاد و مشکلات داخلی کشور را یک جریان انحرافی میدانستم و اعتقاد داشتم چنانچه همه نیروها و مسئولین در راه انداختن جنبش آزادیبخش در جهان حرکت کنند، مسایل داخلی خودبخود حل خواهد شد لذا چندان اعتقادی به اهیمت جنگ نداشتم و همین امر موجب ارانه تحلیلهای انحرافی شده بود که مثلا این مسئولین کشورند که جنگ را علم کردهاند.
-خصلتهای شیطانی مانند، قدرتطلبی که نتیجه غرور و عجب بود. و خود محوری و استبداد فکری، ریا، تکبر، خود بزرگ بینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملیام در قتلها. انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگری علیه مسئولین و … از این خصلت شیطان سرچشمه گرفته.
«سند چهارم»
من در طول مدت درک میکردم که حضرت امام از دست من نگرانند و به دنبال چارهجویی بر میآمدم، یکبار آیت الله طاهری به من گفتند حضرت امام به من فرمودهاند که باید از سید مهدی فاصله بگیرید و همین امر را نیز به آیت الله منتظری گفتهام، من به آقا و اخوی مراجعه کردم که چنین صحبتی را آقای طاهری از قول حضرت امام نقل کردهاند . آقا فرمودند گوش به این حرفها نده و مشغول کارت باش.
اینها یک عده هستند میروند خدمت امام علیه تو جوسازی میکنند و به مرور زمان این حساسیتها حل خواهد شد. البته من قبول دارم که اگر آقا از لغزشها و افکار انحرافی من اطلاع داشتند چنین برخوردی را با مسئله نمیکردند ولی به هر جهت همین حمایتها نیز مرا بیشتر در عجب و غرور فرو میبرد و در راه غلطی که پیش گرفته بودم استوارتر میساخت.
از یک سال قبل از بازداشتم رفت و آمد مسئولین محترم جمهوری اسلامی خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من از قبل انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهایی را مطرح میساختند، از قبیل: رابطه با ساواک، جمع کردن نیروهای تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جریان آقای شمس آبادی و … این روند چندین ماه بطول انجامید و حضرت آیت الله منتظری همچنان در مقابل صحبتهای آنان مقاومت میکردند.
من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوی که در جلسات آنان حضور داشت مطلع میشدم و سعی نمودم با نوشتن گزارشاتی خدمت آقا تحلیلهای غلط و انحرافی را در جهت جلب نظر ایشان به خودم و انتقاد از مسئولین کشوری و اینکه منشاء این بدگوییها حسد آنان و ناراحتی ایشان از من است و … القاء کنم تا بلکه نظر حمایت معظم له از خود را تقویت کرده باشم، اخوی نیز سهم مؤثری داشت و او نیز همین تحلیلها را حضورا با آقا مطرح میساخت.