برشی ازکتاب | آشنایی با تجدیدنظرطلبان در عقائد شیعه

جریان دیگری که با تشیع اثنی‌عشری زاویه دارد و سال‌هاست در جهان تشیع به وجود آمده و معمولاً پیروانی و لو اندک دارد، جریانی است که می‌توان آن را «تجدیدنظرطلب در عقاید شیعه» عنوان داد. آنان از فهم یکسری معارف بلند شیعه قاصرند و نتوانسته‌اند آنها را درست هضم کنند و بدین جهت به انکار آن‌ها پرداخته‌اند. این جریان که از به اصطلاح، «نواندیشان» تشکیل می‌شود، مدعی اصلاح‌گری در تشیع است و به بهانه زدودن خرافات از ساحت تشیع، بسیاری از عقاید شیعه را زیر سؤال می‌برد. افراد این جریان، در مخالفت با برخی عقاید شیعه اشتراک دارند اما از نظر سطح و دایره مخالفت، همه در یک حد نیستند. برخی از این افراد، به حدی تندروی کردند که به ارتداد و خروج آنان از دین منجر شد اما برخی یا از روی تقیه تندروی نمی‌کردند و یا تنها به‌ ایجاد برخی تغییرات اعتقاد داشتند.

 

ویژگی‌های جریان‌های تجدیدنظر در عقاید شیعه

 

پیدایش این گروه به زمان مشروطه بازمی‌گردد اما از زمان رضاشاه در ایران گسترش می‌یابد؛ چرا که دوران مشروطه سرآغاز ورود افکار تجددگرایانه به ایران بود و دوران رضاشاه نیز عامل تقویت آن. تجدیدنظرطلبان در عقاید شیعه نیز تحت تأثیر‌ این تفکرات به لزوم تجدیدنظر در برخی عقاید رسیدند.این افراد به بهانه مبارزه با خرافات به نقد تشیع پرداخته‌اند اما هیچ یک از آنان تعریف روشنی از خرافه ارائه نداده‌اند.

ویژگی‌های فکری

ویژگی‌های فکری این جریان در چند امر خلاصه می‌شود که از این قرارند:

  اول: بی‌اعتنایی به حدیث

افراد این جریان، تحت عنوان توجه به قرآن، به حدیث بی‌اعتناء هستند. آنان حتی علت راه‌یابی خرافه به دین را نیز «بی‌دقتی در نقل حدیث و روایت»، بدون توجه به راستی و درستی آن می‌دانند و راه رهایی را در پناه بردن به قرآن می‌جویند که به معنای تمسک به شعار «حسبنا کتاب الله» است، شعاری که بعد از رحلت رسول خدا(ص) بهانه کنار گذاشتن عترت آن حضرت شد. اصلی‌ترین وجه اشتراک آنان با اهل‌سنت، در همین مسأله است.

  دوم: خردورزی غرب‌گونه

آنان به مانند عده‌ای از غربیان بیش از اندازه به عقل بهاء می‌دهند و هر مسأله‌ای که عقل آنان توان درک آن را ندارد، خرافه می‌پندارند.

  سوم: عدم پذیرش مرجعیت

آنان مرجعیت روحانیت را نه در بعد فکری و دین شناسانه می‌پذیرفتند و نه در بعد سیاسی. به نظر آنان، هر کسی خود توان فهم تمام ابعاد دین را دارد و نیازی به مراجعه به مرجعیت نیست.

  چهارم: تأثیرپذیری از وهابیت

همه آنان بدون استثناء، به نوعی تحت تأثیر وهابیت هستند، گرچه ممکن است به زبان آن را انکار نمایند اما در اندیشه و عمل به آن دچار هستند.

دسته‌بندی افراد جریان

افراد این جریان به لحاظ سطح و دایره مخالفت با آموزه‌های تشیع، به سه دسته تقسیم می‌شوند:

دسته اول: مدعیان شیعه‌گری

به بهانه مبارزه با خرافات بسیاری از عقاید شیعه را زیر سؤال می‌بردند اما از ‌این‌که خود را غیرشیعی بنامند، بشدت ابا می‌کردند. مهم‌ترین چهره‌های این دسته عبارتند از:

شیخ ‌هادی نجم‌آبادی

شیخ‌ هادی نجم‌آبادی (۱۲۵۰-۱۳۲۰ق)، از ارکان مدعیان فکر اصلاح دینی دوره قاجار است. از نظر وی، یکی از مهمترین اعتقادات باطلی که شیعیان را از اصل اسلام دور کرده، بزرگداشت بیش از اندازه اولیای خداست. او معتقدان به شفاعت را «غافلان از حقیقت توحید» میخواند. «تحریر‌العقلاء» کتاب باقیمانده از وی می‌باشد. برخی او را متهم به عضویت در فراماسونری و برخی دیگر او را متهم به بابیت کرده‌اند اما سند قابل اعتمادی بر این حرف ارائه نداده‌اند.

سیداسدالله خرقانی

سیداسدالله میرسلامی‌ خرقانی (۱۲۵۴-۱۳۵۵ق). وی اهل روستایی در اطراف قزوین به نام «خرقان» یا «خارقان» است. او از شاگردان شیخ‌ هادی نجم‌آبادی و مرتبط با سید جمال‌الدین اسدآبادی و آخوند خراسانی بود.

شریعت سنگلجی

محمدحسن [غلامرضا] شریعت سنگلجی(۱۲۷۱-۱۳۲۲ش)، دارای نگرش عقل‌گرایانه بود و به اعتقاد خود، با خرافات مبارزه می‌کرد و به همین بهانه شعائر شیعی را مورد حمله قرار می‌داد.

آن‌چه را که وی خرافه می‌خواند، همان چیزهایی است که وهابی‌ها آن را خرافه می‌دانند. گفته شده، در سفر حج، با مطالعه آثار وهابی‌ها به این روش مذهبی گرایش پیدا کرد. بیشتر بر قرآن تکیه می‌کرد و به روایات اهمیت چندانی نمی‌داد. شرکت‌کنندگان در محفل او، بیشتر تحصیل‌کرده‌های جدید بودند که علاقه به شنیدن مطالب او، در نقد مظاهر مذهبی و غربی کردن دین داشتند. بحث از توحید و شرک و تبلیغ بر ضد شفاعت، بناهای روی مقابر و شَدّ رحال برای زیارت قبور، از مباحث مورد علاقه این گروه بود. شریعت سنگلجی با رضاخان ارتباطی آشکار داشت.

مکرم اصفهانی

محمدعلی مکرم اصفهانی(۱۳۰۴-۱۳۸۵ق)، ابتدا روحانی بود که از کسوت روحانیت بیرون رفت. وی که سال‌ها روزنامه «صدای اصفهان» را منتشر کرد، شاعری طنزنویس بود که برخی آداب و رسوم و شعائر شیعه، مانند زیارت قبور، توسل و گریه بر امام حسین(ع) را مسخره می‌کرد.[۱] وی از طرفداران شاه و ضد مصدق نیز بود.

محمد خالصی‌‌زاده

شیخ محمد خالصی‌زاده (۱۲۷۰-۱۳۴۲ش)، متولد کاظمین است که چند سالی به ایران؛ شهرهای مشهد، کاشان، یزد و تویسرکان تبعید شده بود. وی به برخی دعاها ‌ایراد می‌گرفت، وبرخی رسوم شیعه؛ چون زنجیر زدن و گل مالیدن در عزاداری سیدالشهداء را تقبیح می‌کرد. او بسیار تند بود و حتی در یک سخنرانی در یزد، ‌آیت‌الله بروجردی را به بدعت متهم کرد؛ چون پوشیدن صورت زن را احتیاطاً واجب می‌دانست.

صالحی نجف‌آبادی

شیخ نعمت‌‌الله صالحی نجف‌آبادی، سال ۱۳۰۲ در نجف‌آباد اصفهان، متولد شد و سال ۱۳۸۵ در تهران از دنیا رفت. عنوان کتاب وی در مورد قیام امام حسین(ع)، «شهید جاوید» است که در آن علم غیب امام را انکار می‌کند.‌ این کتاب وی سر و صدای زیادی را میان جامعه مذهبی قبل از انقلاب ایران به وجود آورد. عده زیادی از علماء و فضلاء ردیه‌هایی بر این کتاب نوشتند که می‌توان گفت عالمانه‌ترین آن‌ها کتاب «شهید آگاه» است که توسط حضرت ‌آیت‌الله صافی گلپایگانی نوشته شده است.

سیدحسین مدرسی

سیدحسین مدرسی طباطبایی، در سال ۱۳۲۰ در قم تولد یافت. در حوزه علمیه قم به تحصیل پرداخت، سپس در سال ۱۳۶۱ش، موفق به اخذ درجه دکتری از دانشگاه آکسفورد شد. در دانشگاه‌های «پرینستون» و «کلمبیا» در آمریکا، «آکسفورد»، «ییل» و «هاروارد»، تدریس می‌کند.

وی سابقاً در مجلات «مکتب اسلام»، ماهنامه «وحید» و «بررسی‌های اسلامی»، مطلب می‌نوشت. از این نویسنده کتابی منتشر شده، به نام «مکتب در فرایند تکامل» که در آن عصمت و علم امام معصوم مورد انکار قرار گرفته است.

ابراهیم منهاج دشتی

ابراهیم منهاج در سال ۱۳۱۸ در یکی از شهرهای استان بوشهر به نام «خورموج» متولد شد. تحصیلات خود را ابتدا در نجف و سپس در قم گذراند. وی قبل از انقلاب مدرسه رسالت را بنیان گذاشت و مدتی نیز با جامعه مدرسین همکاری داشت.

محیی‌الدین بنابی

علی‌اصغر محیی‌الدین فرزند ملا محمدعلی‌بن ملا عبدالمحمدبن ملاتقی بنابی (۱۲۸۵-۱۳۶۴ش) است. وی منکر برخی مقامات معصومین(علیهم‌السلام) و مخالف دسته‌های سینه‌زنی بود.

افراد دیگر

افرادی دیگری نیز در این دسته قرار می‌گیرند که در این حد انحراف ندارند اما با برخی معارف شیعه مخالفت دارند. برای نمونه، دکتر شیخ‌مهدی حائری‌یزدی (۱۳۰۲-۱۳۷۸)، فرزند مرحوم ‌آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، در کتاب «حکمت و حکومت» ولایت سیاسی پیامبر و امامان(علیهم‌السلام) را منکر و معتقد است کـه:

آیـین کشورداری نه جزئی از اجزای نبوت است ونه در ماهیت امامت که همه دانایی است، مدخلیت دارد.[۲]

نعمت‌الله صفری‌فروشانی، نیز برخی عقاید شیعه مانند اعتقاد به علوم فراوان امامان معصوم(علیهم‌السلام) را غلو می‌داند.[۳]

دسته دوم: مدعیان مسلمانانی

کسانی هستند که معمولاً از این که خود را شیعه بنامند ابا داشتند و خود را تنها مسلمان معرفی می‌کردند. مشهورترین چهره‌های این دسته عبارتند از:

سیدجواد موسوی غروی

سید محمدجواد موسوی غروی(۱۲۸۲-۱۳۸۴ش). در دهستان «الون آباد» از توابع کوهپایه، واقع در یکصد کیلومتری شمال شرق اصفهان متولد شد. وی در توصیف روش خود می‌گوید:

روش من در تبلیغ از ابتداء ‌چنین بود که از راه استدلال به کتاب و سنت و ادله عقلیه، با بدعت‌ها و غلو و اغراق و دروغ، که بسیاری از احکام اسلام آلوده به آن بود،‏ مخالفت نمایم. بنابراین اخبار مخالف قرآن و متضاد با مذهب شیعه را جداً رد می‌کردم و تفسیرهای غلطی را که از بعضی آیات شده بود مردود می‌شمردم. که گوهر منور دین مبین اسلام و مذهب تشیع که از متن کتاب الهی و احادیث متواتره نبوی منبعث شده، از آلایش بدعت و اشتباه و خلل و خطاء پیراسته و پاک گردد[۴]

اما در نهایت کارش به انکار وصایت امیرمؤمنان(ع)، جهاد ابتدایی، حکم رجم، حکم قتل مرتد، قطع ید سارق و تقیه کشید. غروی هم‌چنین معتقد به وجوب عینی نماز جمعه و نیز برابری حقوق زن و مرد بود.

قلمداران

حیدرعلی قلمداران(۱۲۹۲-۱۳۶۸ش)، در روستای دیزیجان از توابع قم، متولد شد. او کارمند اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) قم بود. قبل از انقلاب، در روزنامه‌های «استوار» و «سرچشمه» در قم و «وظیفه» در تهران، مقاله می‌نوشت. مجله یغما نیز مقالات وی را چاپ می‌کرد. مقالات وی، همچنین در مجله‌ی «حکمت» که سیدمحمود طالقانی و مهدی بازرگان نیز در آن قلم می‌زدند به چاپ می‌رسید.

قلمداران از علاقه‌مندان به شیخ‌محمد خالصی‌زاده و مرتبط با وی بود. حتی نگارنده از کسانی‌که با هر دو ارتباط داشتند، شنیده است که برخی کتاب‌های قلمداران، در اصل از کتب خالصی‌زاده بوده که وی به نام خود چاپ کرده است. وی هم‌چنین با مهدی بازرگان ارتباط داشت. دکتر شریعتی هم از علاقه‌مندان به وی بود.

قلمداران در کتاب «راه نجات از شرّغُلات»، به رد شفاعت و زیارت پرداخته و آن‌ها را غلو خوانده است. وی هم‌چنین اعتقاد شیعه به وجوب خمس را زیر سوال برده و در کتاب «شاهراه اتحاد» امامت را به نقد کشید.

ابوالفضل برقعی

سیدابوالفضل ابن‌الرضا برقعی قمی (۱۲۸۷-۱۳۷۰ش)، منکر امامت، مقام و کرامات ائمه است. توسل را زیر سؤال می‌برد. خمس را در غیر غنائم جنگی منکر است. معتقد است قرآن نیاز به تفسیر ندارد. او بیش از ۴۰ کتاب در ردّ شیعه نوشته است.

آل‌اسحاق

اسماعیل آل‌اسحاق خوئینی زنجانی (۱۳۱۶-۱۳۷۹ش) منکر امامت، تشیع، حادثه غدیر، خمس، نهج‌البلاغه، کتاب‌های حدیثی و دعاهای شیعه است.

آل‌اسحاق بعد از انقلاب برای نشر افکار و عقاید خود، مرکز «حماة القدس» را در قم و شعبه‌ای از آن را در تهران تأسیس کرد. وی در تهران، دفتر ازدواج و طلاق داشت و جلساتی را برگزار می‌کرد و در آن به ترویج اندیشه‌های ضدشیعی خود می‌پرداخت. یکی از تأثیرپذیرفتگان از آل‌اسحاق، دکتر یوسف فضایی است که در دانشگاه آزاد کرج مشغول تدریس است. وی نامه مرحوم امام خمینی(ره) به گورباچف را به شدت زیر سؤال برد و بدان اعتراض کرد.

در نهایت وی و تعدای از شاگردانش به دلیل نگهداری سلاح غیرمجاز دستگیر شدند. در دوران حبس با دو نفر سنی، هم بند بود و موجب انحراف بیشتر او از تشیع گردید.

صادق تقوی

دکتر سیدصادق تقوی سال ۱۲۹۲ در تجریش متولد شد. دوره دندان‌پزشکی را طی کرد و سال ۱۳۲۰ به استخدام وزارت بهداری درآمد و در سال ۱۳۴۷ بازنشسته شد. از نوجوانی تحت تأثیر افکار سید اسدالله خرقانی قرار گرفت. او پای ثابت جلسات آل‌اسحاق خوئینی زنجانی بود؛ در نهایت گرایش وهابی پیدا کرد و سپس یک سنی وهابی شد. مدتی نیز با حزب توده همکاری کرد و مسئول تشکیلات این حزب در شهسوار (تنکابن) بود. قبل از انقلاب، چند بار ادعای نبوت کرد و توسط ساواک بازداشت و بازجویی شد اما به دلیل اختلال روانی آزاد شد. مدتی نشریه‌ای را به نام «نهضت اسلام» منتشر می‌کرد. بعد از انقلاب، مدتی خود را به عنوان مسئول جمعیت‌هایی به نام «جمعیت نهضت اسلام»، «جمعیت هدایت ملی» و «گروه مهتدیان» معرفی می‌کرد. برای مجلس خبرگان و ریاست جمهوری نیز کاندیدا شد. در سال ۱۳۶۸ از سوی دادگاه انقلاب محکوم شد. از تقوی بیش از ۱۰ کتاب متشر شده است.

یوسف شعار

میرزایوسف شعار تبریزی سال ۱۲۸۱ شمسی متولد شد و سال ۱۳۵۱ درگذشت. مدتی در مدرسه طالبیه و جعفریه تبریز درس طلبگی خواند. در تبریز کانونی را به نام «مکتب قرآن» حول اندیشه‌های خود بنیان گذاشت و از سال ۱۳۰۴ درس تفسیری را نیز شروع کرد و کسانی را دور خود جمع کرد که به «شعاری‌ها» مشهور شدند. سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و کار خود را در تهران ادامه داد. چند کتاب نیز از وی منتشر شده که همه در زمینه قرآن است. حاج یوسف شعار، از انشعابیون «جریان کسروی‌گری» بود. بعد از وی پسرش دکتر جعفر شعار راهش را ادامه داد.

  حسینی طباطبائی

سیدمصطفی حسینی طباطبائی (متولد ۱۳۱۴شمسی و از نوادگان سیدمحمد طباطبایی و نوه دختری میرزا احمد آشتیانی است. طباطبایی سابقه تحصیل حوزوی نیز دارد و مدت کوتاهی در درس حضرت آیت‌الله گلپایگانی نیز شرکت کرده است. او مدعی است از مرحوم آشتیانی، پدر بزرگ مادریش، اجازه اجتهاد دارد.

طباطبایی مدت هفت سال در دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی مشغول به کار بود و مسئولیت نگاشتن مدخل «باب» و «بها» را بر عهده داشت. برخی مقالات طباطبایی در مجله مکتب اسلام و مجله نور علم نیز منتشر شده است.

وی منکر عصمت امام است و تمسک به احادیث را قبول ندارد. به وجوب نماز جمعه قائل است. در تفسیر آیاتی با موضوعاتی چون: عصمت، امامت، ازدواج موقت، شیوه وضو تحت تأثیر اهل سنت است. مدتی است که لقب سید را نیز از ابتدای نام خود برداشته است. طباطبایی موفق به جذب تعداد زیادی از مردان و زنان تحصیل‌کرده شده است.

  محمد صادقی تهرانی

محمد صادقی اصفهانی معروف به تهرانی (۱۳۰۵-۱۳۹۰ش) متولد تهران است. به حدیث توجه ندارد. وی مدتی در مسجد امام رضا(ع) واقع در گذرخان قم، درس تفسیر داشت. بنده بارها از ‌ایشان شنیدم که می‌گفت: «انا لاشیعی و لاسنی، بل مسلم قرآنی محمد».

وی در فقه نیز فتاوای شاذی داشت. معتقد به فقه گویا بوده که در آن تنها قرآن، محور استنباط است و سنت قطعیه از عرضه احادیث بر قرآن بدست می‌آید.

 احمد الکاتب

احمد الکاتب یا عبدالرسول لاری که نام اصلیش «عبدالرسول عبد الزهره عبدالأمیربن الحاج حبیب الأسدی» است سال ۱۳۵۳ در کربلا متولد شد. پس از مقداری تحصیلات حوزوی، وارد حلقه درسی سیدمحمد حسینی شیرازی شد. شیرازی در سال ۱۳۵۳، به کویت رفت و مدتی بعد الکاتب نیز به او پیوست. مدتی را نیز در سوریه، تونس و لبنان گذراند. پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد. مدتی در قم بود و سپس در حوزه مدرسی عراقی در مامازند به تدریس پرداخت. در همین‌ ایام، به مطالعه در غیبت امام عصر(عجل‌الله‌فرجه) روی آورد اما سؤالاتی برایش پیش آمد که او را از راه راست منحرف کرد و به انکار وجود حضرت حجت کشاند و در نهایت از تشیع خارج شد. وی حتی انتصاب امام علی و شهادت حضرت زهرا(علیهما السلام) را افسانه می‌خواند.[۵] هم‌چنان که مصحف فاطمه و تمام احادیث مربوط به آن را افسانه می‌داند.[۶] الکاتب مدتی پای ثابت «رادیو الجزیرة» در تبلیغ علیه تشیع بود. او فعلاً‌ در لندن سکونت دارد.

   حسین المؤید

وی در سال ۱۳۸۴ هجری قمری، در کاظمین متولد شد. تحصیلاتش را در بغداد شروع کرد. مدتی در دمشق به سر برد و بعد از آن برای ادامه تحصیل، به قم آمد. وی در سال ۲۰۰۵ میلادی رسماً‌ خود را سنی معرفی کرد. شاهزاده سعودی ترکی بن بندر آل سعود، وی را جاسوس آل سعود خوانده است. در حال حاضر، وی در اردن سکونت دارد.

دسته سوم: مرتدین

این دسته کسانی هستند که ابتدا به برخی از عقاید شیعه انتقاداتی داشتند اما در نهایت از دین خارج شدند. مشهورترین افراد‌ این دسته عبارتند از:

  احمد کسروی

سیداحمد حکم‌آبادی که بعدها نام خانوادگی کَسروی را برگزید، در سال ۱۲۶۹شمسی در حکم آباد، از توابع تبریز، به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۴به دست فدائیان اسلام کشته شد.

کسروی مدتی با عدلیه و سپس دادگستری همکاری کرد و مدتی نیز در دوران وزارت داور، دادستان تهران شد اما چون نتوانست با وی همکاری کند، کناره‌گیری کرد و بیشتر به کارهای مطالعاتی روی آورد.

کسروی نام مرام خود را «پاکدینی» گذاشته بود و از طریق تبلیغ آن به دنبال ساختن جامعه‌ای سکولار بود. مرحوم نواب صفوی در نجف با مطالعه برخی آثار کسروی با افکار او آشنا شد. با اینکه بزرگانی مانند آیت‌الله شیخ عبدالحسین امینی و آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری فتوی به جواز قتل کسروی داده بودند اما نواب به تهران آمد و ابتدا به بحث و مناظره با کسروی پرداخت تا شاید او را از گمراهی نجات دهد، پس از ناامیدی از هدایت وی، در ۱۸ تیر ۱۳۲۴ او را هدف گرفت اما حمله کاری نبود و نواب زندانی شد. اما سرانجام در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ هنگامی که کسروی برای پاره‌ای توضیحات عزم دادگستری داشت، توسط دو نفر از یاران نواب صفوی به نام‌های سیدحسین و سید محمدعلی امامی به قتل رسید.

 علی دشتی

علی دشتی (۱۲۷۶ -۱۳۶۰ش)، وی در کربلا به دنیا آمد. پدرش شیخ عبدالحسین دشتی، روحانی خوش‌نام و مورد احترام و از مردم روستای تلخو در بخش کاکی شهرستان دشتی، استان بوشهر بود. علی دشتی مدتی در حوزه‌های علمیه نجف، به تحصیل علوم دینی پرداخت. در سن ۲۴ سالگی به ایران آمد و وارد دنیای روزنامه‌نگاری شد. از سال ۱۳۰۶ تا ۱۳۲۵ به نمایندگی از مردم بوشهر، ساوه، دماوند و تهران به مجلس شورای ملی دوره‌های ششم، هفتم، هشتم، نهم، دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم راه یافت. درخلال این سال‌ها، اعتقادات مذهبی وی، کمرنگ‌تر شد و لباس روحانیت را به کناری نهاد و از شغل حرفه‌ای روزنامه‌نگاری، نیز برای همیشه کناره‌گیری کرد. در سال ۱۳۳۲ وارد مجلس سنا شد و این سمت را تا پایان حکومت پهلوی به مدت ۲۶ سال برعهده داشت. در آذرماه ۱۳۲۷ او به عنوان سفیر ایران وارد قاهره شد و تا اسفند ۱۳۲۹ در مصر ماند. هم‌چنین او در ۱۲ آبان ۱۳۴۱ به عنوان سفیر به بیروت اعزام شد. دو دوره کوتاه در زمان رضاخان و پسرش زندانی شد ولی همواره طرفدار پهلوی‌ها بود. کتابی به نام «بیست و سه سال» نوشت، ابتدا با نام مستعار و سپس به نام خود منتشر نمود. این کتاب، ۲۳ رسالت پیامبر اعظم(ص) را زیر سؤال برده است.

 

برگرفته از کتاب جریان‌شناسی احزاب و گروه‌های زاویه دار در ایران به قلم مصطفی اسکندری

 

پی نوشت:

[۱]. ر. ک: محمدعلی مکرم اصفهانی، دیوان مکرم اصفهانی، اصفهان، ضمیمه‌ی روزنامه ی صدای اصفهان، چاپ دوم، ۱۳۴۰ش.

[۲]. حکمت و حکومت، ص۲۱۴٫

[۳]. دانشنامه امام علی(ع)، جلد۳، ص۳۷۵ تا ۴۲۴، ذیل واژه غلو.

[۴]. «زندگانی خودنوشت آیت‌الله سید محمدجواد موسوی غروی»،

http://www.ahl-ul-bayt.org/fa.php/page,29392A63716.html

[۵]. ر. ک: التقارب السنی ـ الشیعی بین حق الاختلاف و دعوی امتلاک الحقیقة، حوارات: وحید تاجا، ط ۱، دمشق، دارالفکر، ۲۰۰۸، ص۱۷۳٫

[۶]. همان، ص۲۳۱٫

 

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی