-
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۰۶ ب.ظ
در میان چهرههای برجستهی حوزههای علمیه در دهههای اخیر مرحوم آیتالله شهید سید محمدباقر صدر (قدس الله روحه) یکی از ممتازترین و شگفت انگیزترین آنهاست. هر مجمع علمی حق دارد که به فرآوردهی انسانی بزرگی چون این عالم بزرگوار به خود ببالد. او بیشک یک نابغه و یک ستاره درخشان بود. از جنبه علمی، جامعیت و تحقیق و نوآوری و شجاعت علمی را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه و در هر آنچه با این دانشها ارتباط مییابد در زمره بنیانگذاران و صاحبان مکتب محسوب میشد.
عالمی ممتاز و نخبه
استعداد خارقالعاده و پشتکار کمنظیر او از وی عامل ذوفنون و ژرفنگری پدید آورده بود که دید نافذ و ذهن جستجوگرش در آفاق علوم متداول حوزهها محصور نمانده و هر آنچه را که برای یک مرجع بزرگ دینی در دنیای متنوع امروز سزاوار است به حیطه تحقیق و مطالعه کشیده بود و سخنی نو و فکری بکر و اثری ماندگار در آن میآفرید.
بیشک اگر این جوهره علم و تحقیق و این ذخیره تمام نشدنی انسانی، با دست پلید جنایتکاران از حوزه علمیه ربوده نمیشد، جامعه شیعی و اسلامی میتوانست در آینده نزدیکی شاهد اوج دیگری در قلمرو مرجعیت و ریاست علمی و دینی باشد.
شهادت پاداش جهادهای فی سبیل الله
توفیق و مدد الهی، آمیختگی این فضیلتهای بزرگ را با رتبهی والای جهاد فیسبیلالله رقم زد. در هنگامی که حوزه کهن نجف، در بوته آزمایش مواجهه با امواج بیداری اسلامی و انقلابی قرار گرفت، این شخصیت بیدار و آگاه قدم در راه مجاهدتی علمی و سیاسی نهاد و درخشش معنوی خود را مضاعف ساخت. بینش عمیق او نیاز زمان را حس کرد و در راهی که اجداد طاهرینش به روی پیروان و جانشینان خود گشوده بودند، گامی استوار نهاد. و چه زود پاداش این فداکاری عظیم، یعنی محنت و سپس شهادت در راه خدا را دریافت کرد.
اسوه و الگو برای طلاب جوان
شهید آیتالله صدر برای طلاب و فضلای جوان، بیشک یک اسوه و نمونه است.
درس انسان پروری او با شهادت جانگدازش خاتمه نیافته است. آثار علمی و شیوه تحقیق او اکنون پیش روی فضلای جوان حوزههای علمیه قرار دارد و انگشت اشاره او آنان را به راه عظمت و مجد علمی، همراه با روشنبینی و جهان نگری هدایت میکند.
حوزههای علمیه امروز نیز محتاج شهید صدر و هر عنصر با همت و پرتوانی هستند، که راه علمی و اسلامشناسی و جهان نگری او را دنبال کند.
صلوات و درودی از اعماق جان بر آن روح مطهر و خواهر شهیدهی مظلومهاش بنت الهدی میفرستم و رحمت و علو درجات برای آنان و توفیق رشد و تربیت فضلای جوان حوزهها بدان سان را از خداوند متعال مسألت میکنم. همچنین از خداوند متعال میخواهم که شما فراهمآورندگان این مجمع علمی و انقلابی را پاداش نیک دهد و این اقدام را مبارک و پر اثر فرماید.(1)
مهربان چون جدش رسول خدا
اگر از خانواده، شاگردان و اطرافیان شهید صدر بخواهیم او را در چند کلمه معرفی کنند، حتما یکی از آنها مهربانی یا محبت است.
شهید صدر آنقدر مهربان بود که برخی بددلان وقتی میخواستند بر مرجعیت او خرده بگیرند، غیر از سن کم (کمتر از چهل سال) بر محبت خارقالعاده او اشکال میگرفتند و میگفتند: مرجع نباید اینقدر عاطفی باشد ـ یعنی مثلاً باید مقتدر باشدـ ! شهید صدر وقتی این انتقادات را میشنید، پاسخ میداد:
«اینها از من چه توقعی دارند؟ میخواهند که با مردم با بیمهری و خشونت رفتار کنم؟ توقع دارند محبتم را نثار مردم نکنم؟ یک پدر چطور میتواند با قلبی بی مهرِ فرزندانش، آنها را تربیت کند؟ این مردم امروز پرچم اسلام را به دوش میکشند و از کرامت قرآن دفاع میکنند؛ اگر نمیتوانیم با اموالمان به همه مردم خدمت کنیم، چرا با اخلاق و دلها و عواطفمان آنها را در بر نگیریم؟»
نامههای شهید صدر به شاگردان و دوستانش، آینه روح لطیف و دل مهربان اوست. یکیک شاگردان را با عباراتی مثل: عزیزم و نور چشمم صدا میکرد و بیدریغ و بیریا در نامهها برای آنها مینوشت: بنفسی أنت؛ یعنی فدایت شوم.
وقتی حزب بعث، طلاب ایرانی را اخراج کرد، گویی جان محمدباقر صدر را گرفت؛ از بس که او داغدار فراق شاگردانش شد. در وداع هر یک از آنان که برای خداحافظی میآمدند، میگریست و تا آخرین لحظه ممکن قدوقامت "پارههای تنش" را مینگریست.
پس از مدتی دوری در پاسخ نامه یکی از شاگردان نوشت:
«نور چشمم! خدا تو را از من نگیرد و از وجودت محرومم نکند! فدای دلت و محبتت! با دل و دستم نامه عزیزت را دریافت کردم و بارها خواندم؛ آنقدر که دوات نامه با اشک چشم پدرت آمیخت و حرفحرف نامهات به اعماق قلب او رخنه کرد؛ پدری که از فرزندش و عزیزش و آرزویی از آرزوهایش چنان دور افتاده که امکان ندارد ذرهای از غصههایش و سوز فراقش را بکاهد...» و مانند این عبارات به راحتی صدها نمونه در نامههای او یافت میشود.
دلش حتی برای کسانی که ماهها او را در خانهاش محصور کرده بودند و گاهی حتی روزها نمیگذاشتند آب و غذا به آنها برسد میسوخت. یک بار که از پنجره خانه، تشنگی و عرق ریختن سربازان بعثی را میبیند، واقعاً بیتاب میشود که چرا اینها باید اینطور اذیت شوند. از شیخ محمدرضا نعمانی که در ایام حصر در کنار ایشان بوده درخواست میکند که آب مهیا کنند و به سربازان بدهند. همین محبتها روی آن افراد اثر گذاشت. تا آنجا که یکی از فرماندهان آن گروه در ایام محاصره و بهرغم شرایط بسیار دشوار امنیتی بارها به شهید صدر کمک کرد و مثلاً برای خروج بنتالهدی از منزل که برای مدیریت کارهای مبارزه بیرون میرفت، شرایط را مهیا میساخت تا کسی او را تعقیب نکند.
اینها نمونهای از محبت سید محمدباقر صدر است؛
محبت ها برای خدا بود
اما همه این محبت، برای خدا بود. وقتی صدام برخی از مجاهدان عراق را اعدام کرد، شهید صدر با اعتقاد میگفت: کاش هر پنج فرزندم را به جای یکی از آنها میکشت؛ چون آنها بیشتر به درد اسلام میخورند. محبت بیدریغ و وصفناشدنی او به فرزندانش حتی سبب نمیشد که او در کوچکترین مسائل پا از مرز تکلیف دینی فراتر بگذارد. نمونهوار، وقتی دخترکانش از او میخواهند که پولی بدهد تا میوهای نوبرانه بخرند، قبول نمیکند ـ و البته با همان مهر شگفت پدرانه ـ به آنها توضیح میدهد که من مشکلی ندارم که به شما پول بدهم اما تا وقتی همه نمیتوانند میوهای را بخورند، ما هم نباید از آن استفاده کنیم.(2)
1-سید علی خامنهای/۲۹ دی ماه ۱۳۷۹
2-محمدباقر الصدر؛ السیرة والمسیرة فی حقائق ووثائق.