-
دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۱۴ ب.ظ
سازمان مجاهدین خلق یا به اصطلاح منافقین،در دهه شصت یکی از فعالترین جریانها در ایران به شمار میرفت که شکلگیری آن به دهه ۴۰میلادی و ۱۳۴۴شمسی برمیگردد.
جریانشناسی سازمان مجاهدین خلق / بخش اول
بنیانگذاران
سازمان مجاهدین خلق یا به اصطلاح امروز مردم ایران منافقین، در دهه شصت هجری شمسی یکی از فعالترین جریانها در ایران به شمار میرفت که شکلگیری آن به دهه ۴۰میلادی و ۱۳۴۴ شمسی برمیگردد.
محمد حنیفنژاد ۲۶ساله مهندس کشاورزی، علی اصغر بدی زادگان ۲۵ ساله مهندس شیمی و سعید محسن ۲۶ساله مهندس راه و ساختمان از دانشگاه تهران و عبدالرضا نیکبین رودسری ۲۳ساله دانشجوی ریاضی، همگی از شاگردان مهندس بازرگان و بنیانگذاران اصلی جنبش مجاهدین بودند که ابتدا در نهضت مقاومت ملی وسپس در نهضت آزادی تجربه سیاسی داشتند.
مدتی نگذشت که افراد دیگری مثل بدیعزادگان، باکری، علی مشکینخواه، ناصر صادق، علی میهندوست، حسین روحانی به جمع این چهار نفر اضافه شدند و مرکزیت سازمان توسعه یافت. قابل ذکر است که اعضای جدید نیز از اعضا یا سمپاتهای نهضت آزادی به شمار میرفتند.
علل تشکیل سازمان
علل تشکیل سازمان مجاهدین خلق را میتوان در دو مورد خلاصه کرد:
۱ـ برخورد های خشن از طرف حکومت شاه با مخالفان در جریان رویداد های نهضت اسلامی.
از دید تشکیل دهندگان سازمان، پاسخ نهضت آزادی جواب معقولی نسبت به برخوردهای خشن حکومت نبود و خود در صدد پاسخ به این خشونتها برآمدند و راه آن را در مبارزه مسلحانه دیدند.
۲ـ تأثیرپذیری بنیانگذاران و اعضاء از جنبش های انقلابی که رنگ مارکسیستی داشتند.
در آن دوران، در دنیا و مخصوصاً در جهان اسلام، سازمانها و گروههایی متأثر از مارکسیست شکل گرفت و مبارزات مسلحانه با اتکا بر اندیشه مارکسیستی در بین برخی از جوانان مد شده بود و جوانان به دنبال چنین افکار و الگویی بودند.
شکلگیری سازمان در دو مرحله انجام گرفت:
مرحله اول، دوره مطالعات ایدئولوژیک
بنیانگذاران سازمان در مرحله اول به یک سری مطالعات روی آوردند تا با اصطلاح خود سطح مطالعات ایدئولوژیک خود ارتقاء بخشند. اما مشکل اساسی این گروه ناشی از انحرافات نظری طبقاتی و بورژوازی بود که نسبت به روحانیت داشتند، در حالیکه روحانیون نقش هدایتگری و مذهبی خودرا در آن زمان به خوبی ایفا میکردند، نظر سازمان در رابطه با این قشر اینگونه بود که تفسیر روحانیت از دین یک تفسیر رسمی است و با مناسبات سیاسی و اجتماعی امروز جامعه سازگاری ندارد.
با همین رویکرد ابتدا مطالعاتی انجام داده و متونی برای آموزش سازمان مجاهدین تدوین کردند.
منابع مطالعاتی سازمان
منابع مطالعاتی سازمان، بعد از قرآن و نهجالبلاغه، عمدتاً کتابهایی است که توسط نهضت آزادی نوشته شده بود، کتابهایی مانند:
«راه طی شده»، «خدا در اجتماع»، «بینهایت کوچکها»، «ذره بیانتها»، «کار در اسلام»، «عشق و پرستش»، «مسأله وحی»، «اسلام مکتب مبارز و مولد»، که همگی نوشته مهندس بازرگان است. «جهاد و شهادت» و «تفسیر پرتوی از قرآن» نوشتهآیتالله طالقانی، «خلقت انسان» و «قرآن و تکامل» نوشته یدالله سحابی، «آیا انسانزاده میمون است» نوشته محمود بهزاد، «انسان و کهکشانها» از جانففر، «منشأ تکامل و حیات»، از اپارین، «علم به کجا میرود»، تألیف ماکس پلانک، «چهار مقاله فلسفی»، از استالین، «دوزخیان روی زمین»، «مبارزات مردم الجزایر»، «سرگذشت ویتنام»، «تاریخ مشروطه ایران» نوشته کسروی، «چه باید کرد»، از لنین، و کتابهای مائو از قبیل:
«علیه لیبرالیسم»، «اصلاح سبک کار حزبی»، «آموزش خود را از نو بسازیم» و کتابهایی مانند: «چگونه میتوان یک کمونیست خوب بود» از شائوچی، کتاب «سیر تحولات اجتماعی» و یک سری کتابهای دیگر.
منابع یاد شده عمدتاً منابعی هستند که حالت روشن فکری داشتند، یعنی از دیدگاه روشن فکرانه به مسائل میپرداختند، نتیجه چنین مطالعاتی، برداشت نوینی از مفاهیم اسلامی است که معمولاً با تفسیری که روحانیت از اسلام داشت ناسازگار بود.( شایان ذکر است در اینجا مقصود از روحانیت عمدتاً مراجع، محققان و بزرگان روحانیت است.)
در این مرحله هسته مرکزی و فکری مجاهدین خلق برای اینکه بتواند کادر سازی کند، از مجموع مطالعات ذکر شده شروع به تدوین ایدئولوژیهای سازمان و کتابهایی در این زمینه برای مطالعه اعضاء کرد و بعداز مدتی این کتب تازه تدوین شده ملاک و معیاری برای عمل اعضای جدید هم بهشمار میرفت.
این مطالعات بهصورت دستجمعی و گروهی انجام و در ادامه هر یک ازاعضاء تدوین یک بخش را برعهده گرفت. برای مثال حسین روحانی کتاب «متدولوژی یا روششناختی» را نوشت که در حقیقت معرفت شناسی سازمان در قالب این کتاب منعکس شده بود؛ لیکن دیدگاهی که حسین روحانی در این کتاب مطرح میکند عمدتاً همان دیدگاه مارکسیستی است.
محمد حنیفنژاد کتاب «راه انبیاء راه بشر» را براساس تئوریهای بازرگان و پوشاندن یک لباس مارکسیستی برآن نوشت؛ در لابهلای این کتاب آشکارا خوانندگان به مطالعه کتابهای مائو توصیه میشوند.
کتاب بعد که نوعی تاثیر پذیری از اندیشههای مارکسیستی در آن هویداست کتاب «راه تکامل» تألیف علی میهندوست است، به عنوان مثال در تفسیر آیه ۸۵ از سوره مبارکه آل عمران که خداوند متعال میفرمایند:
«وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» دین اسلام به عنوان راه کمال معرفی شده است؛ اما مقصود میهندوست از تکامل، همان تکامل اجتماعی است که در ماتریالیسم تاریخی مورد بحث قرار میگیرد، پس به وضوح در آثار و تألیفات سازمان غلبه تفکر مارکسیستی قابل لمس و مشاهده است.
منافقین قبل از وارد شدن به فاز نظامی این سه کتاب یاد شده را توسط حنیف نژاد خلاصه و در یک کتاب منتشر کردند، همچنین کتابی بهنام «اقتصاد به زبان ساده» توسط محمود عسگریزاده به رشته تحریر در آمد و خواننده این کتاب هم به راحتی در خواهد یافت که این کتاب چیزی جزء اندیشههای مارکسیستی نیست.
کتابی با نام «امام حسین(ع)» تحت سرپرستی احمد رضایی نوشته شد. سعید محسن جزوه «مقدمهای بر مطالعات مارکسیستی» را نوشت و در آن ضرورت مطالعات مارکسیستی را به اعضاء گوشزد نمود. همین جزوه بود که زمینه را برای تألیف کتاب «چگونه قرآن را بیاموزیم (دینامیزم قرآن)» در سال ۱۳۵۸ آماده کرد. حسن نیک بین معروف به عبدی که در سال ۱۳۴۷ رسماً کمونیست شد، جزوه «مبارزه چیست» را نوشت و در آن مارکسیسم را به عنوان راه مبارزه معرفی نمود.
در همه آثار یاد شده که بیانگر دینشناسی مجاهدین خلق است، مارکسیسم به عنوان هسته و اسلام به عنوان پوسته پذیرفته شده است. و از اینجا بود تفکر التقاطی بین اسلام و مارکسیسم در این سازمان شکل گرفت، و اعضاء سازمان را به جایی رساند که در عین حال که مدعی اسلام هستند و اصول پنجگانه دین و مذهب را قبول دارند، اما مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه و علم اداره جامعه بپذیرند که نتیجهاش به نقص دین اسلام و حتی انکار عصمت پیامبر و ائمه علیهم السلام میکشید.
به طور خلاصه مرحله اول یا مرحله مطالعاتی مرحله ای است که آنها را به التقاط اسلام با مارکسیست کشاند و این میتواند نقطه اصلی انحراف سازمان به شمار آید بهطوریکه از ابتدا شکلگیری مطالعاتیشان نه براساس تفکرات خالص اسلامی بلکه براساس تفکر وارداتی که با اسلام سازگاری نداشت، شکل گرفت.
ریشه تفکر مارکسیستی
شاید این سؤال در ذهن مخاطبان ایجاد شود که چگونه مارکسیسم در تفکرات سازمان مجاهدین وارد شد؟ دقت در نوشتهها و تفکرات اعضای سازمان ما را به این نتیجه میرساند که ریشه این مسأله به دو چیز بر میگردد:
الف: علم زدگی
مقصود از علم زدگی یا علم گرایی این است که کسی علوم تجربی را حلال همه مشکلات بشر بداند و دین خدا را نیز بر اساس دادههای علوم تجربی تفسیر کند. در حالی که همه متون، احکام و آموزههای دین قابل تفسیر با علوم تجربی نیست، زیرا تئوریها و نظریات علوم تجربی قطعیت ندارند و علوم تجربی نمیتوانند سخن قطعی بگویند، چون روش آنها استقراء است که هیچگاه تام نخواهد بود و لذا به نتیجه قطعی نخواهد رسید.
بر همین اساس در هیچ یک از تئوریهایی که علوم تجربی بیان میکنند، قطعیت وجود ندارد. آری، ممکن است در طول تحولات تاریخی و گذشت سالیان متمادی بشر به این نتیجه رسد که این قوانین قطعی هستند؛ اما در حال حاضر علوم تجربی قادر به ارائه قوانین قطعی نبوده و تنها چیزی که علوم تجربی میتواند بیان کند این است که بگویدآنچه که من تا به حال دیدهام این است و قادر به ارائه قوانین علمی قطعی برای بشر نیست.
از آن طرف دین حرفهایی دارد که گزارههایی قطعی هستند و اگر بنا به مطالعه دین با علوم تجربی بود در بسیاری از موارد بشر با مشکل روبهرو میشد.
برای بهتر روشن شدن موضوع به این مثال توجه کنید: در چندین آیه قرآن کریم تعبیر «سماوات سبع» یا «آسمانهای هفتگانه» آمده است. هنگامیکه منجمان منظومه شمسی را کشف کردند، دریافتند منظومه شمسی شامل هفت سیاره است، بلافاصله علمگرایان، سماوات و سبع آن را به هفت سیاره منظومه شمسی معنا کردند، بعد از مدتی تعداد سیارات منظومه شمسی هشت و مدتی بعد نه سیاره شد. مجدداً همین سالهای اخیر اعلام کردند تعداد سیارات منظومه همان هشت است، اگر کسی بخواهد سماوات سبع را که یک نمونه بود براساس فرآوردههای علوم تجربی معنا کند وقتی تعداد این سیارات به هشت رسید چه میکند؟
یا باید بگوید قرآن اشتباه کرده که چنین حرفی قطعاً صحیح نیست و یا باید چاره دیگری بجوید، چارهاش این است که بگوید علوم تجربی اشتباه کرده و مطالعه دین را از طریق علوم تجربی پیگیری نکند؛ لذا یکی از مشکلات اساسی مجاهدین خلق علم زدگی بود که ریشه در تفکرات نهضت آزادی، به خصوص مرحوم بازرگان و یدالله سحابی داشت.
دوم: عدم پذیرش تفسیر روحانیت از اسلام
عدم پذیرش تفسیر روحانیت از اسلام یکی دیگر از علل گرایش سازمان به سمت مارکسیست بود البته همانطور که قبلاً نیز اشاره شد در اینجا منظور از روحانیت همان مرجعیت دینی است که در ادامه این عدم پذیرش را بیشتر توضیح خواهیم داد.
سازمان به بهانه اینکه تنها جایی است که مجهز به علم مبارزه است و فقط آنها در شرایط پیچیده امروز قادر به ارائه تفسیر صحیح از شرایط خواهند بود، دست به یک تفسیرات جدیدی از دین زد که با اصل آن سازگار نبود.
روی آوردن بنیانگذارن سازمان مطالعات به یک سری مطالعات در زمینه اسلام و دیگر زمینهها، امری غیرقابل انکار است؛ اما مجاهدین اطلاعاتی ابتدائی و بسیار ضعیف از اسلام داشتند، کسانیکه در زندان با آنان بودهاند، میگویند سران آنان به ظاهر بچههای خوبی بودند، ولی حتی وضو گرفتن صحیح را هم نمیدانستند،[۱] اما به چیزی به نام تقلید معتقد نبودند و با اینکه هیچگونه تخصصی در علوم اسلامی نداشتند خود را صالحترین افراد برای فهم دین میدانستند.
با توجه به موارد مطرح شده مشخص گردید که نباید ورود انحراف به سازمان را امری دانست که در ادامه حیات سازمان پیدا شده است، بلکه از همان اول، شکلگیری مجاهدین همراه با انحراف بود. منتها این انحراف در ابتدا خودش را نشان نداد و با گذشت زمان ظهور و بروز پیدا کرد.
باگفتار: مصطفی اسکندری
1. مصاحبه مرحومآیتالله ربانی شیرازی با مجله پیام انقلاب، ش ۷ ۱۲ مرداد ۱۳۵۹، ص۱۲ و ۱۳٫