-
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۷ ب.ظ
کجفهمان نسبت به حکومت اسلامی
طرفدارن این جریان، کسانی هستند که مسأله حکومت اسلامی را درست فهم نکردهاند و تشکیل آن را از مختصات معصوم میدانند اما در زمان غیبت، معتقد به جواز تشکیل حکومت نیستند و به همین جهت، با انقلاب اسلامی سر ناسازگاری دارند. این گروه که میتوان از آنها به سکولارهای سنتی نیز تعبیر کرد، کسانی هستند که نه معتقد به جدایی دین از سیاست هستند و نه معتقد به پذیرش ظلم اما معتقدند هر قیامی قبل از قیام حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجه) و تشکیل حکومت در زمان غیبت جایز نیست و بدین جهت، نهتنها اهل مبارزه با رژیم پهلوی هم نبودند، بلکه انقلاب را محکوم میکردند و با آن ناسازگار بودهاند. اما عجیب این است که اگر هر قیامی قبل از قیام آن حضرت جایز نیست و فعالیت بر ضد رژیم طاغوتی پهلوی جایز نبود، پس چگونه به خود اجازه میدهند بر ضد حکومت جمهوری اسلامی تبلیغ کنند؟ این جریان متأسفانه در میان برخی از روحانیون و حوزههای علمیه تا حدوی نفوذ دارد.
در دو سه سال اخیر، افرادی مشاهده شدهاند که به دنبال کسانی که سابقه انقلابی داشتهاند، افتادهاند و درصدد هستند تا به نوعی از آنان اعتراف بگیرند که از انقلاب توبه کردهاند. متأسفانه بر اساس نقل برخی از این افراد، کسانی نیز پیدا شده و گفتهاند که اگر امکان برگشت به سالهای قبل از انقلاب را داشتیم، به جای انقلاب، به اصلاح رژیم شاه اقدام میکردیم. زهی خیال باطل! اما این تفکر به صورت متشکل، در قالب انجمن حجتیه فعال است.
انجمن حجتیه
این انجمن که نام کامل آن «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» است مقارن با کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی تأسیس شد. هدف انجمن در دوره قبل از انقلاب، مبارزه با بهائیت بود ولی بعد از انقلاب، هدف خود را مبارزه با اهلسنت قرار دادند.
مؤسس انجمن، شیخ محمود ذاکرزاده تولایی، مشهور به شیخ محمود حلبی بود که در سال ۱۲۸۰ شمسی در مشهد متولد شد. اعضاء هیأت مدیره انجمن را نیز آقایان حاج سیدرضا رسول، سیدحسن سجادی، محمدحسین غلامحسین و حاج محمدتقی تاجر تشکیل میدادند.
عملکرد قبل از انقلاب
در دوره قبل از انقلاب، مهمترین و آشکارترین فعالیت انجمن، مبارزه با بهائیت بود. البته این مبارزه، تنها در بعد فکری انجام میگرفت و انجمن وارد فاز سیاسی و اقتصادی نمیشد. لذا یک بار هم به نخستوزیری هویدا که یک بهائی بود اعتراض نکردند.
انجمن حجتیه با انقلاب همراهی نکرد، بلکه میتوان گفت در جهت مقابله با انقلاب حرکت میکرد.
کارهای انجمن، چه در آنچه مبارزه ایدئولوژیک با بهائیت نامیده میشد و چه موضعگیری در برابر انقلاب، هر دو در خدمت اهداف رژیم شاه بود. حتی موضع انجمن بعد از انقلاب نیز که بر محور مبارزه با اهل سنت قرار گرفته بود، در راستای اهداف استکباری قرار داشت.
عملکرد بعد از انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی، انجمن حجتیه که در حیرت پیروزی انقلاب اسلامی بود، تضعیف شد؛ زیرا آنها اعتقادی به پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند، لذا پنج شش ماه اول انقلاب، انجمن در حالت تردید بود. بعد از چند ماه، مرحوم حلبی به ظاهر با انقلاب همراه شد و تأییداتی هم نسبت به رهبری انقلاب داشت و نسبت به ایشان از تعابیری همچون «رهبر عظیمالشأن» و «رهبر کبیر انقلاب» استفاده میکرد اما این ظاهر کار بود و در باطن، انجمن با انقلاب همراهی نداشت و لذا در سال ۱۳۶۲ به ظاهر فعایتهای خود را تعطیل کرد اما در خفا به تلاشهای خود ادامه میداد. همین مسائل موجب اختلاف بین نیروهای انجمن شد و در نتیجه نیروهای انجمن سه دسته شدند:
گروهی مانند آقای پرورش، دکتر صادقی(استاد دانشکده الهیات مشهد)، عبدالکریمی (استاد دانشگاه مشهد)، مهندس مصحف و بسیاری دیگر به انقلاب پیوستند.
دسته دوم در برابر انقلاب بیتفاوت ماندند.
دسته سوم به انتقاد از انقلاب پرداخته و به صف مخالفان ـ از نوع دیندار ـ پیوستند.
دسته سوم، مدتی هم مجله «خورشید مکه» را توسط علیرضا نعمتی که از نزدیکان سیدحسن ابطحی بود منتشر کردند.
شیخ محمد حلبی در سال ۱۳۷۶ در تهران درگذشت و بعد از مرگ وی مدتی سیدحسن ابطحی (متولد ۱۳۱۴ شمسی در مشهد و پدر سید محمدعلی ابطحی)، مدعی رهبری انجمن بود ولی بعداً از سیدحسین سجادی به عنوان رهبر انجمن یاد میشد.
در دوره بعد از انقلاب، مدتی مسئولیت مرکز اسناد ساواک منحله، در دست آقای جواد مادرشاهی، از اعضای انجمن حجتیه بود، مدیریت نامبرده باعث شد که اسناد ساواک در مورد انجمن حجتیه مفقود گردد.
ضدانقلاب
جریان دیگری که در کشور ایران وجود دارد، جریان انقلابستیز یا همان ضدانقلاب است. این جریان از چند گروه تشکیل میشود:
آسیبدیدگان از انقلاب
این گروه از کسانی تشکیل میشود که انقلاب، منافع آنان را به خطر انداخته است وگرنه قاطبه ملت ایران طرفدار انقلابند و از آن حمایت میکنند. شرکت مردم در جنگ تحمیلی هشتساله و حمایت جانی و مالی از انقلاب، شرکت در راهپیماییهای ۲۲ بهمن و روز قدس، حتی در زمانی که دشمن آنها را تهدید میکند، تحمل سختیهای اقتصادی و…، همگی نمونهای از حمایت مردم از انقلاب اسلامی ایران است. بر این اساس، کسانی که با انقلاب سر ستیز دارند، از مردم عادی ایران نیستند. در رأس این جریان، خانواده سلطنتی و سلطنتطلبان وجود دارند.
این جریان، در اوائل پیروزی انقلاب، به شدت علیه انقلاب فعال بودند و با حمایت بیگانگان، اقداماتی را انجام میدادند که یکی از آنها، طراحی کودتا بر ضد جمهوری اسلامی ایران بود. بر اساس اظهارات برخی مقامات امنیتی، از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ مجموعاً ۲۷ کودتا بر ضد جمهوری اسلامی کشف و خنثی شده است که عوامل سلطنت طلب در بیشتر آنها شرکت داشتهاند.
در زمان حاضر، از جانب هیچ جریانی زمینه اقدام سخت علیه جمهوری اسلامی نیست و از جانب طرفداران سلطنت هم چنین امکانی وجود ندارد اما به معنای آن نیست که آنها دست از اقدام علیه نظام دست برداشتهاند، بلکه شیوه کار را تغییر داده و جنگ نرم را دنبال میکنند.
بریدگان از انقلاب
عدهای هستند که قبلاً نانخور انقلاب اسلامی بودهاند اما نمک را خورده و نمکدان شکستهاند و امروز در برابر انقلاب، موضع گرفتهاند. البته نوع این افراد، در برخی از جریانات گذشته نیز جای میگیرند اما چون در این زمینه، بیش از دیگران فعال هستند، لذا تحت عنوان این جریان نیز از آنان نام میبریم.
بخشی از این افراد، سابقه حوزوی دارند، برخی نیز از اقشار دیگر هستند. در رأس کسانی که سابقه حوزوی داشتهاند میتوان از افراد زیر نام برد:
مهدی خلجی؛ فرزند محمدتقی خلجی، از منبریان نسبتاً مشهوری که در حال حاضر، همکار «مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک» است که مؤسسهای صهیونیستی است.
محسن کدیور؛ به گفته خلجی، در راستای اهداف خود، به دنبال ایجاد تغییر در حوزه علمیه بود. وی امروز تطهیر جریان شریعتمداری و زیر سؤال بردن مرجعیت مقام معظم رهبری را در دستور کار خود قرار داده است.
محمدجواد اکبرین؛ فعلاً خارج از کشور است و کارش به دفاع از بهائیت و رژیم صهیونیستی کشیده شده است.
حسن یوسفی اشکوری؛ که نماینده دور اول مجلس بود و امروز ضدانقلاب خارجنشین است.
آرش (محمدتقی) هنرور شجاعی؛ متولد سال ۶۱ است و تا ۱۱ سالگی در آلمان بوده است ولی مدعی شاگردی شریعتمداری است و کتاب «مدار شریعت» را در دفاع از او نوشته است. فعلاً در زندان اوین است و توسط آقایان سیدصادق روحانی و سیدصادق شیرازی برای او، اجازه تصدی امور حسبیه صادر شده است.
سیدمحسن سعیدزاده؛ او به انکار بسیاری از قوانین اسلام پرداخت و به همین جهت خلع لباس شد اما امروزه در مسجدی در قاین، امام جماعت است.
تعداد افراد غیر روحانی این دسته، بهمراتب بیشتر از دسته اول است که برشمردن آنها به درازا میکشد. نمونهای از این افراد عبارتند از:
عبدالکریم سروش (حسین حاج فرج دباغ)؛ چندین سال عضو ستاد انقلاب فرهنگی و استاد دانشگاه بود و صدا و سیما به پخش سخنرانیهای وی مبادرت میکرد. سروش چند سال پیش، در جلسه پرسش و پاسخی که در دانشگاه تورنتو برگزار شد و فیلم آن در شبکه یوتیوب موجود است، از زنای با محارم به عنوان یک حق نام برد و نه یک کار غیر اخلاقی.
محسن سازگارا؛ در دولت شهید رجایی، معاون سیاسیـ اجتماعی وزیر، مشاور در امور اجرایی بود، سپس به ریاست سازمان گسترش صنایع سنگین منصوب شد.
فریبا داودی مهاجر؛ دانشآموخته علوم سیاسی در دانشگاه تهران، سردبیر انجمن روزنامهنگاران جوان، عضو مرکزی کمیته سازمان مدافعان آزادی مطبوعات ایران، همچنین عضو شورای عالی سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی (ادوار دفتر تحکیم وحدت)
عطاءالله مهاجرانی؛ نماینده شیراز در دوره اول مجلس شورای اسلامی، معاون پارلمانی نخستوزیر در دوران نخستوزیری میرحسین موسوی، معاون پارلمانی رئیسجمهور در دوران ریاست جمهوری هاشمیرفسنجانی، عضو شورای سیاستگذاری صدا و سیما و همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره اول ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی.
نورالدین پیر مؤذن؛ نماینده سابق اردبیل در مجلس شورای اسلامی.
عبدالرضا اسدینیا؛ معروف به عادل اسدینیا که دوره اول و دوم نماینده مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه اهواز بود و امروز به یکی از پانعربیستهای وهابی تبدیل شده است.
عوامل ناتوی فرهنگی
ناتوی فرهنگی، تشکیلاتی است که در سال ۱۹۴۹ توسط ناتو تأسیس شد و اهداف اصلی آن، یکی مبارزه با ایدئولوژی سوسیالیستی اردوگاه بلوک شرق و دیگری مبارزه با هر نوع آرمانگرایی انقلابی بود.
در کشور ایران نیز، از اوائل دهه ۶۰ جریانی شکل میگیرد که به دنبال القاء نوعی پشیمانی از انقلاب در بین نخبگان و تحصیلکردگان است. این جریان مدعی است که انقلاب و تفکر انقلابی، جز استبداد و در نهایت پشیمانی، نتیجه دیگری ندارد و لذا باید از تفکر انقلابی فاصله گرفت. اما چون القاء این نحوه تفکر، به صورت مستقیم توسط این جریان امکان پذیر نبود، لذا راه چاره را در ترجمه آثاری که توسط بیگانگان نوشته شده است، یافتند اما هدف اصلی آنها، جز القاء پشیمانی از انقلاب، چیز دیگری نیست. به همین جهت، از اوائل دهه ۶۰، موج ترجمه در کشور به راه میافتد و آثار همکاران ناتوی فرهنگی و نویسندگانی، مانند «هانا آرنت»، «مأنس اشپربر»، «آرتور کستلر»، «جورج اوروِل»، «کارلوس کاستاندا»، «اریش فروم»، «کارل پوپر»، «آلبر کامو»، «فردریش فون هایک»، «آیزایا برلین» و افرادی اینچنین ترجمه شده و وارد بازار نشر ایران میشود.
کسانی مانند خشایار دیهیمی با ترجمه ۱۲۰ اثر از این نوع و ویراستاری ۹۰ عنوان کتاب، عزتالله فولادوند با ترجمه بیش از ۴۰ عنوان، محسن ثلاثی با حدود ۳۰ عنوان، باقر پرهام با بیش از ۱۴ عنوان کتاب در حوزه علوم انسانی و فلسفه سکولار و نجف دریابندری با ۲۵ اثر ادبی، در رأس مترجمان این آثار قرار دارند. جالب است بدانید، علاوه بر آنکه افراد نامبرده در دولتهای مختلف مورد حمایت سازمانهای دولتی بودهاند، برخی از کارهایشان نیز به عنوان آثار برتر، مورد تقدیر قرار گرفته است.
برگرفته از کتاب جریانشناسی احزاب و گروههای زاویه دار در ایران به قلم مصطفی اسکندری