-
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۵۳ ب.ظ
درآمد:
نواندیشی دینی یکی از سرفصلهای مهم و کاربردی در حوزههای علمیه است. امروزه تقریبا در بسیاری از نشستهای علمی، ابعادی از این سرفصل مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. شناخت نواندیشیدینی و مبانی آن و آشنایی با نظر امام و رهبری پیرامون این سرفصل، از مهمترین مباحث موجود است؛ لذا برآن شدیم تا با مصاحبهای با حجت الاسلام صبوری به بررسی ابعاد مختلف این سرفصل بپردازیم. حجت الاسلام صبوری از جمله پژوهشگران جوان حوزه هستند که چندین سال به عنوان مدرس سطوح عالی مشغول به تدریس بودهاند؛ کتابهای «الأصول فی الفقه، تطبیق القواعد و احکام غیبت و دروغ» تاکنون از ایشان به چاپ رسیده است. وی علاوه بر «قواعد فقه حکومتی»، «حلقات» شهید صدر را نیز تدریس میکند. اخیرا ایشان در زمینه فقه نظام ورود بسیار جدی داشتهاند و از طرف آیت الله اعرافی به دبیری شورای سیاست گذاری فقه معاصر منصوب شدهاند. در ادامه توجه شما مخاطبین عزیز را به متن مصاحبه جلب میکنیم:
اسباط:با عرض سلام خدمت حضرتعالی، در فضای حوزههای علمیه بحث روشنفکری یا جریان نواندیش دینی یکی از مهمترین مباحث است؛ این جریان نواندیش دینی دقیقاً چیست و مروجان این نواندیشی دینی در دوران ما چه کسانی هستند؟
بنده هم خدمت حضرتعالی و همکاران شما عرض سلام و ادب دارم. قبل از ارائه تعریفی از نواندیشی دینی و روشنفکری دینی باید به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه به خاطر نوپدید بودن این واژهها در ادبیات اجتماعی و سیاسی و به خاطر اغراض مختلفی که حول اینها بوده است و اختلافات عملی که طرفداران این واژهها و مفاهیم داشتهاند، نمیتوان یک تعریف واحد از آنها ارائه داد، اما میتوانیم نواندیشی دینی مطلوب یا نامطلوب را تعریف کنیم و به این نحو وارد موضوع شویم.
تعریف شرح الاسمی مناسب از نواندیشی دینی، نوعی نگرش به دین با پایبندی به چارچوبهای شناخته شده آن است که ظرفیت حداکثری دین را دنبال میکند؛ البته نخست پایبندی به چارچوبهای شناخته شده دین و دوم توجه به قلمرو دین و نیازهای اجتماعی و مسائلی که اجتماع و جامعه از دین میطلبد، مؤلفههای اصلی و اساسی در این تعریف هستند.
برای مشخص شدن کامل معنای روشنفکری دینی، ابتدا باید به سراغ معنای روشنفکری برویم که با توجه به اینکه زاییده غرب بوده است، مشخصههای غربی را به خود گرفته است که به این خاطر برخی معتقدند که این واژه صحیح نیست و خودش دچار تناقض درونی است؛ به عبارت دیگر متنافی الأجزا است؛ یعنی روشنفکری با دینی بودن هماهنگ نیست؛ این نظریه و طرفداران آن در حوزه موجود و زیاد هستند؛ ازاینرو بسیاری از حوزویان با واژه روشنفکری دینی میانه خوبی ندارند.
اما حقیقت این است که اگر روشنفکری از معنای اصلی و از خاستگاه خود فاصله بگیرد و بخواهیم معانی کنونی را برای آن در نظر بگیریم، معنای مثبتی دارد؛ اگر روشنگرایی به معنای مثبت خردگرایی یا به معنای نواندیشی باشد و روشنفکری را اینطور عام معنا کنیم، روشنفکری دینی میتواند معنای مثبتی داشته باشد و بلکه میتواند متقارب و یا حتی مترادف با روشنفکری دینی باشد.
اسباط: شما روشنفکری را به مطلوب و نامطلوب تقسیم کردید؛ برای ترسیم یک نظامواره جامع برای جریانهای فکری درون حوزه، یعنی جریان سنتی که لقب تحجر به آن میدهند یا جریان نواندیش دینی که با مبانی غربی درگیر شده است، چه تقسیمبندی را پیشنهاد میدهید؟
اگر ما نواندیشی دینی را تعریف کردیم و مؤلفههای آن را معلوم نمودیم، تقسیم مورد نظر شما از آن خارج میشود؛ در مطالب قبلی عرض کردم که اگر روشنفکری دینی به معنای مثبت با نواندیشی دینی به معنای مثبت، مترادف باشند، و اگر مؤلفههای اصلی اینها، نخست، توجه به تراث و پایبندی به چارچوبهای شناخته شده و دوم توجه به قلمرو دین که شامل تمام عرصههای حیات بشر میشود و لازم است که دین در این عرصهها پاسخگو باشد و این دو مؤلفه را پذیرفتیم، تقسیمات از دل اینها پدید میآید.
از اینرو اگر تنها ناظر به حوزه صحبت کنیم، در حوزه علمیه میتوانیم بر همین اساس یک دسته افراد را به هر دو مؤلفه ذکر شده ملتزم بدانیم، یعنی هم ملتزم به پایبندی به چارچوبها هستند و هم به مسائل زمان، ظرفیتهای موجود، نیازهای زمان و قلمرو دین توجه دارند؛ این دسته همان نواندیشی مطلوب است اما ممکن است که بعضی نسبت به این دو مؤلفه دچار زاویه شوند؛ مثلاً مؤلفه اول را نپذیرند و به آن پایبند نباشند که این همان روشنفکری دینی به معنای منفی آن است؛ تعریف عالمان علوم اجتماعی از روشنفکر، کسی است که دو دغدغه اساسی دارد، نخست بیان واقعیتهایی که درک میکند و دوم رسیدگی به آلام جامعه؛ حال وقتی وارد حوزه میشویم، میبینیم بعضی بیشتر این دغدغههای روشنفکری را محور قرار دادهاند که البته این دو را میتوانیم در آن مؤلفه دوم جستجو کنیم. اینها تا حدودی به این مسأله توجه دارند، اما نسبت به مؤلفه اول بیتوجه هستند؛ یعنی به چارچوبها پایبند نیستند و این همان روشنفکری دینی با معنای منفی آن است؛ اینها دارای پارادوکس درونی هستند.
اسباط: پس میتوان برای نواندیشی دینی دو تقسیمبندی ارائه کرد؟
بله، ما به دو دسته اشاره کردیم: دسته اول که به هر دو مؤلفه ملتزم هستند، جریان مطلوب در حوزه محسوب میشوند و میتوانند حوزه را به اهداف مطلوب خود برسانند؛ دسته دوم، به مؤلفه اول پایبند نیستند، اینها معنای منفی همان روشنفکری دینی هستند؛ دستهای دیگر نیز وجود دارند که از مقوله روشنفکری دینی خارج هستند، اینان در مؤلفه اول ایستادگی دارند اما به مؤلفه دوم که توجه به قلمرو دین و نیازهای زمان است، یا کم توجه هستند و یا به لوازم توجه به این مؤلفه در عمل ملتزم نیستند؛ این دسته همان حوزه سنتی هستند؛ نقطه قوت حوزه سنتی توجه و پایبندی زیاد به تراث است که بسیار عالی است اما نقطه ضعف آن، بیتوجهی به قلمرو دین با توجه به نیازهای زمان است. البته در مؤلفه دوم دو مورد وجود دارد، هم توجه به قلمرو دین که آیا دین تنها در احکام فردی تعریف میشود؟ آیا دین تنها به دنبال نظام فردی و تعبدات است؟ آیا دین تنها به دنبال آخرت است؟ یا دین به دنبال تأمین زندگی دنیایی انسان هم هست؟ آیا دین حیات و زندگی دنیوی ما را هم تأمین و جهتدهی میکند؟
اگر پذیرفتیم که دین به دنبال تأمین و جهتدهی زندگی دنیوی انسانها هم هست، و لوازم ورود دین به این عرصه را هم پذیرفتیم، یعنی باور کردیم که دین اگر میخواهد این کار را انجام دهد ورود ناقصی به این عرصه نخواهد داشت و در صورتی که قصد ورود داشته باشد تمام بخشهای زندگی ما را سامان میدهد، پس در صورت ورود باید اقتصاد، فرهنگ و موارد از این دست را به صورت نظاممند سامان دهد؛ اگر اینگونه شد دیگر نمیتوانیم در نظام سنتی موجود باقی بمانیم.
اسباط: آیا برای تقسیمبندیهای ذکر شده نیز شقوقی مفروض است؟
در قسم اول که نواندیشی دینی به معنای مطلوب آن است، دستهبندی وجود دارد؛ همین بزرگواران حوزه که هر دو مؤلفه ذکر شده را میپذیرند، با هم اختلاف نظرهایی در میزان پایبندی و توجه به این دو مؤلفه دارند؛ مثلاً برخی افراد با وجود اینکه مؤلفه دوم را پذیرفتهاند و قلمرو دین و نیازهای زمان را مورد توجه قرار دادهاند، نسبت به چارچوبهای تعریف شده هم تعریفشان را گسترده میکنند و این چارچوب را خیلی محدود میکنند. یعنی درباره آن چارچوبها و روشهای دینشناسی دچار یک تشتت هستند؛ برای مثال وقتی با بحثهایی از قبیل لزوم تغییر یا تحول در متد اجتهاد و فهم دین مواجه میشوند، به طور کامل ایستادگی و با آن مخالفت میکنند، هر چند این متدی است که تا این زمان بوده است؛ در مثال دیگر وقتی در بحث محتوا با بسط در ادله، مقاصد شریعت و مانند آن مواجه میشوند، در مقابل آنها ایستادگی میکنند؛ اینها یک دسته از قسم اولی هستند که هر دو مؤلفه را پذیرفتهاند.
در مقابل، دسته دیگری وجود دارد که معتقدند اگر بخواهیم به معنای واقعی کلمه در این عرصه وارد شویم، باید در متد اجتهاد تجدیدنظر و به روز رسانی کنیم، این افراد عقیده دارند که ما شاید با روش موجود میتوانستیم فقه فردی را استخراج کنیم و واقعاً هم همینطور است، یعنی فقهای ما در طول اعصار گذشته با توجه به اینکه فقط با ابعاد فردی دین مواجه بودند و ورودشان در اجتماعیات کم بوده است، به معنای واقعی کلمه پاسخگو، بلکه جلوتر از زمان خود بودند؛ اگر ما بخواهیم پیرو سلف و گذشتگان خودمان باشیم، باید جلوتر از زمان خود حرکت کنیم و بخشی از ایستادگی بر تراث و سیره علما، حرکت در این مسیر است. شیخ مفید و سید مرتضی از زمان خود جلوتر بودند و نیازهای زمانهای جلوتر از خود را پاسخ میدادند؛ گاهی ایستادگی بر تراث را در این میبینیم که بر همان تراثی که آنها داشتند اکتفا کنیم که این به نظر من اشتباهی راهبردی است.
در هر حال برخی معتقد هستند که ما باید در متد اجتهاد تجدیدنظر یا حداقل بازنگری کنیم؛ ممکن است که در بازنگری به تجدیدنظرهایی اساسی برسیم یا برخی معتقد هستند که با ادله موجود، به نحوی که هست نمیتوانیم تأسیس نظامات را داشته باشیم، بنابراین مقاصد شریعت و تأثیرگذاری بعضی از مبانی مثل فلسفه، علوم عقلی و عرفان را مطرح میکنند؛ عرض نمیکنم که قطعاً اینگونه است اما جای بحث دارد؛ یعنی ما در اینجا دچار یک دستهبندی میشویم که در نتیجه سه دستهبندی اساسی داریم که دسته اول دارای دو شاخه است.
اسباط: امام خمینی (ره) و جریان فکری ایشان در کدام دسته قرار میگیرند؟
مهم این است که سئوال شما درباره نظریه امام خمینی (ره) است یا سیره عملی ایشان و آنچه ایشان توانست در ابتدای کار پیاده کند.
اسباط: یعنی نظریه و سیره عملی ایشان متفاوت است؟
سیره عملی به این معنا که، ممکن است کسی به تأسیس تمدن اسلامی به وسیله فقیه قائل باشد، حال سئوال این است که آیا در مرحله اول توانستیم این کار را انجام دهیم؟ پاسخ منفی است؛ مقام معظم رهبری فرمودند، ما چند مرحله داریم که مرحله اول آن انقلاب اسلامی است؛ از این رو افق نگاه امام خمینی (ره) تأسیس نظام اسلامی است و وقتی سخنان ایشان را کلمه به کلمه بررسی میکنیم متوجه میشویم این بزرگوار در همان دسته اول و از جمله کسانی هستند که معتقدند ما باید یک بازنگریهایی داشته باشیم؛ البته ممکن است شخص مرحوم امام در نوع این بازنگریها تفکری متفاوت داشته باشند.
برای مثال همان زمان که بحث اجتهاد پویا یا سنتی مطرح بود، مرحوم امام خمینی (ره) ایستادگی کردند و فرمودند، فقه و روش آن باید جواهری باشد که این بحثی فراوان دارد. برخی این سخن را به معنی ایستادگی کامل بر تمام آنچه که گذشتگان گفتهاند و عدم پذیرش هیچ نوع تحولی معنی کردند، اما در عمل میبینیم که اینگونه نیست؛ با بررسی کلماتی که ایشان در سخنان خود به کار بردهاند متوجه میشویم که نگاه امام خمینی (ره) به فقه متفاوت است؛ عبارت امام خمینی (ره) « الإسلام هو الحکومة بشؤونها » در فلسفه فقه نشان میدهد نوع نگرش این بزرگوار به فقه به هیچ وجه سنتی نیست؛ اسلام را در قالب حکومت میبینند.
توجه امام خمینی (ره) به عناصر زمان و مکان نیز بر این نکته دلالت دارد؛ با توجه به عرایضی که داشتم، ریشه اینها در کلمات گذشتگان است و نظرات امام خمینی (ره) با گذشتگان خود همپوشانی و همبستگی دارد و از حیث محتوا قابل تفکیک نیستند؛ هر چند از نظر طولی و تکامل بحثها به صورت منطقی با هم تفاوتهایی دارند.
ازاینرو، مرحوم امام را باید در قسم اول و از آن دسته دانست که قائل به تجدیدنظر با رعایت چارچوبها هستند؛ امام خمینی (ره) نخستین نواندیش دینی در عصر ما هستند؛ اگر گفتیم که نواندیشی دینی دو مؤلفه اساسی، ایستادگی بر چارچوبهای دین و توجه به قلمرو دین است، با انطباق آن بر مرحوم امام متوجه میشویم که ایشان بیشترین توجه را به این دو مقوله دارند؛ ورود این بزرگوار به عرصه انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی یا طرح نظریه ولایت فقیه، بر اساس همین دیدگاه است؛ طرح ولایت مطلقه فقه، ورود فقه به تمام عرصهها است؛ مطلقه بودن ولایت فقیه یعنی مطلقه بودن فقه، یعنی ورود فقه به تمام عرصهها و این توجه به قلمرو دین است.
دیدگاه تمام بزرگواران را با توجه به تعریفی که از فقه ارائه کردهاند میتوان متوجه شد؛ مرحوم امام در توضیح و تفسیری که از فقه دارند میفرمایند «قانون المعاش و المعاد» یعنی از ابتدا نگاهشان اینگونه است؛ من به کلمات امام در این عرصه وارد نشدم، اما وقتی آن فرمایشات آرمانی امام خمینی (ره) را نگاه میکنیم میبینیم که نوع و افق نگاه و هدف غایی ایشان، رسیدن به تمدن اسلامی است که مقام معظم رهبری هم همین مسیر را دنبال میکنند.