-
سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۳۸ ب.ظ
پیشگفتار
در خصوص شناخت حوزه علمیه در دهه شصت باید به واقعیت شکلگیری انقلاب اسلامی بر اساس نظریه انقلابی امام خمینی(ره) که در صدد تغییر نظام موجود و نظام سلطه حاکم بر ایران بود توجه کرد.
این نظریه تغییر را ایشان، مبتنی بر نظریه ولایت فقیه و ایده حکومت اسلامی و دینی پی گرفتند، ضمن اینکه روحانیانی که عمدتاً، یا از شاگردان خود ایشان بوده و یا از محضر علمی، فکری و اندیشهای امام بهره برده و این مسیر را باور کرده بودند، امام امت را در این مسیر یاری نمودند، تا بالاخره در بهمن ماه سال ۱۳۵۷، انقلاب اسلامی ایران تحقق عملی پیدا کند. چه بسا حتی بسیاری از علما و روحانیان باور نمیکردند که حوزه علمیه توان بر دوش کشیدن بار اجرایی چنین پروژه سیاسی ـ انقلابی سنگینی را دارد و از طرفی جریانهای مخالف امام و مخالف روحانیت چه پهلویها و چه آمریکاییها، چه طیف ملیگرا و چه طیف چپگرا در ایران باور نمیکردند که روحانیت شیعه ظرفیتی برای ورود به عرصه اجرا را داشته باشد. گرچه پیشاز این تاریخ، حضور روحانیت در حدود صد سال قبل از انقلاب ثابت کرده بود هر زمانیکه نیاز به اعتراض، مقاومت و قیام علیه ظلم و بیعدالتی و از طرفی ایجاد ثبات و آرامش در جامعه باشد، روحانیت وارد مبارزه خواهد شد. ماجرای شورش علیه سفارت روسیه، ماجرای قیام تنباکو، ماجرای قیام عدالت خواهانه برای اجرای عدالت در جنبش مشروطه و همچنین ماجرای نهضت ملی شدن صنعت نفت و حتی قیام ۱۵ خرداد هم در همین قالب بود که نشاندهنده اهمیت نقش روحانیت و توانایی آن در سازماندهی و به میدان آوردن مردم بود.
تمام این جریانها براین باور بودند که روحانیت در عرصه اجرا و نگه داشت قدرت سیاسی و به حاصل نشاندن قدرت برآمده از آن قیام، ناکار آمد بوده و این توانایی را ندارد.
بهطور طبیعی طیفی از علما و روحانیان هم برای خودشان این نقش را قائل نبودند که بخواهند وارد عرصه اجرا و مدیریت کشور شوند گرچه این رفتار تا حدودی هم طبیعی بهنظر میرسد چراکه پروژه انقلاب، پروژه بسیار سخت و در عین حال در طول تاریخ شیعه این تجربه صورت نگرفته بود. حتی زمان صفویه که روحانیت در حاکمیت، حضور و مشارکت داشت در واقع از باب کمک به حاکمیت است و نه از باب اینکه اصل حاکمیت را رهبری کند.
در نهایت با پیروزی انقلاب اسلامی این بار عظیم بر عهده روحانیت گذاشته شد و روحانیت موظف و مکلف گردید که این بار را در جهت رشد و تعالی جامعه بر دوش کشد؛ چه اینکه رهبری روحانیت در پروژه انقلاب هم بهدنبال آن بود تا جریان انقلاب و جریان حاکمیت را به دست نیروهای غیر انقلابی و مخالف و ناهماهنگ با انقلاب نسپارد تا مثل جنبش مشروطه به انحراف کشیده نشده و حتی مثل جنبش صنعت نفت تبدیل به ضد خودش نشود.
تمام این موارد نشاندهنده پشتوانه عقلانیت انقلابی و ایدئولوژی در اندیشه امام خمینی(ره) بود تا روحانیت را وارد عرصه مبارزه و تلاش برای اداره کشور نماید.
در نقطه مقابل، جریان ضد انقلاب تصور میکرد این امر تحقق یافتنی نیست؛ اما هنگامیکه انقلاب در ایران تبدیل به یک امر بابمیل شد؟؟ و کسی را از آن گریزی نبود شاهد این هستیم کسانیکه در گذشته با امام همراهی داشتند، در شکل های مختلف جمع شده و تشکیل سازمانها و به عبارتی تشکلها را دادند که این تشکلها اگر چه حزب نبوده و در قالب یک تشکیلات سازمانی به معنای حزبی قرار نمیگرفتند و بهطور مستقیم به اصطلاح شکل نیافته بودند؛ اما آن تشکلها از ماهیت تاثیرگذاری و جهتدهی سیاسی در جریان انقلاب اسلامی برخوردار بودند.
لذا اگر بخواهیم مجموعهها و جریانها را در این زمان در حوزه شناسایی کنیم اولین جریان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است، بعد جامعه روحانیت مبارز و در طول جامعه روحانیت، مجمع روحانیون مبارز هستند. به اضافه اینکه طیفی از علمای غیر سیاسی و علماییکه وارد جریان انقلاب نبوده و بیشتر در حاشیه انقلاب حضور داشتند را میتوان به عنوان یک جریان قابل توجه در حوزه علمیه دانست.
طیف دیگر که طرفداران مرحوم سید کاظم شیرازی بودندو از گذشته نوعی ناهماهنگی و ناسازگاری با جریان انقلابی داشتند.
طیف دیگری که در این زمان میتوان به آنها توجه کرد علمایی هستند که از عراق به ایران آمدند، این علمای مهاجر عراقی، خود جریان عمده بودند:
گروه اول، از شاگردان مرحوم شهید صدر و شاگردان امام بهشمار میرفتند و پس از وارد شدن به ایران جریان انقلابی عراقیهای مقیم حوزه علمیه قم را تشکیل دادند.
گروه دوم، شاگردان مرحوم سید محمد شیرازی هستند و مجموعهای را شکل دادند که آرام آرام بهدلایل مختلفی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت از انقلاب فاصله گرفتند.
جریان دیگری که باید در دهه شصت به آن توجه کرد جریانی است که از زمان اختلافات مربوط به مسئله شهیده جاوید و ماجرای دستگیری و اعدام سید مهدی هاشمی حول محور آیتالله منتظری پیش آمد و بعداً از انقلاب فاصله گرفت و یک ماجرای جداگانهای رقم زد.
البته نگاهها و مبناهای دیگری هم برای تقسیمبندی وجود دارد که شاید به اصطلاح در این مقوله نگنجد.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
روند شکلگیری
اولین جریان مهم بعداز انقلاب در حوزه علمیه را میتوان جامعه مدرسین دانست. جامعه مدرسین ترکیبی از علمای جوانتر حوزه علمیه بود که عمدتاً از شاگردان امام بوده و با نگاه و فکر ایشان همراهی داشتند.این عده به همراه طیفی که در جریان صدور فتوا برای اثبات مرجعیت امام همراهی داشتند، در واقع شاکله اولیه جامعه مدرسین را تشکیل دادند.
اعضای این جمعیت یازده نفر عبارت است از: آقایان آذری قمی، امینی، حائری تهرانی، علی خامنه ای، محمد خامنه ای، ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی، شهید قدوسی، مشکینی، مصباح یزدی ومنتظری.
نقش مهم و تأثیرگذار جامعه مدرسین در برهههای حساس
حضور و ایفای نقش جامعه مدرسین در مقاطع مختلف تاریخ انقلاب و صدور بیانیههای تأثیرگذار در دوران قبل و پس از انقلاب نشان از اهمیت این جریان انقلابی در حوزه علمیه دارد که در ذیل به مواردی از فعالیتها اشاره خواهیم کرد:
قبل از انقلاب
تأیید مرجعیت امام
هدف دولت از تبعید سید روحالله خمینی این بود که در نجف به فراموشی سپرده شود و مردم تحت رهبری نباشند. در این دوران بود که نقش جامعه مدرسین پررنگتر شد. اعضای جامعه مدرسین به همراه دیگران در نبود امام خمینی(ره) در دو بعد فعالیت داشتند: یکی ترویج و توسعه دایره مرجعیت امام و دیگری افشاگری بر ضد رژیم پهلوی، که در این راه با نامه یا تلفن یا پیام با ایشان در تماس بودند.
یکی از اقدامات مهم این تشکل تأکید بر مرجعیت امام راحل(ره) بود، از آنجا که برخی مسؤولان رژیم در ابتدای دستگیری امام در سال ۱۳۴۲ اعلام کرده بودند قصد دارند حضرت امام(ره) را محاکمه کنند، یکی از اقدامات مهم این گروه تأکید بر مرجعیت ایشان بود چراکه مطابق قانون اساسی رژیم نمیتوانست مرجع تقلید را محاکمه کند.
به این منظور جمعی از مدرسین حوزه در تلگراف ها و بیانیه هایی که همراه روحانیون وعلمای دیگر صادر می کردند بر مرجعیت امام راحل(ره) تأکید نمودند. در این راستا مدرسین در اقدامی پاسخ مکتوب ۱۲ نفر از فضلا و مدرسین درباره مرجعیت امام(ره) را منتشر کردند.
عدهای از فضلا و محصلان حوزه علمیه قم از محضر مدرسین و فضلای حوزه درباره مرجعیت پس از آیت الله حکیم سوال کرده بودند. در این پاسخ آقای امینی، انصاری شیرازی، جنتی، خزعلی، ربانی شیرازی، شاه آبادی، صالحی نجف آبادی، صلواتی، فاضل لنکرانی، مشکینی، منتظری و نوری همدانی، امام خمینی را واجد شرایط مرجعیت معرفی کردند.
به طور کلی میتوان فعالیتهای قبل از انقلاب جامعه مدرسین را در موارد ذیل خلاصه کرد:
تماس با امام خمینی به هر طریق ممکن و اخذ رهنمود، ارتباط با فقها و مراجع قم و علمای بلاد و تقاضای حمایت از مبارزات، تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه در فرصتهای مناسب و امضا گرفتن از مدرسین و اساتید، اعزام طلاب به شهرستان ها برای سخنرانی، دعوت مردم در تعطیلی و شرکت در تظاهرات، پخش عکس و رساله امام خمینی و ترویج مرجعیت ایشان، رسیدگی به اعتصاب کنندگان، خانواده زندانیان، تبعیدشدگان و شهدا، دعوت به تعطیلی حوزه علمیه و دانشگاه، صدور اعلامیه مبنی بر خلع شاه از سلطنت و پیشنهاد تأسیس حکومت اسلامی در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۵۹٫
پس از انقلاب(دهه ۶۰)
پذیرفتن مسؤولیتهای مربوط به نظام
در این زمان مسؤولیت جامعه مدرسین تغییر کرد و از صورت مبارزه با رژیم طاغوتی به صورت مشارکت در تأسیس و تثبیت حکومت اسلامی تبدیل شد. در همین رابطه در نهادهای مختلف حضور فعال پیدا کرد، مانند شورای انقلاب، مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان قانون اساسی، مجلس خبرگان رهبری، دستگاه قضائی، شورای تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی انقلاب فرهنگی، که تعدادی از اعضای جامعه مدرسین در این نهادها حضور فعال داشته و دارند.
با توجه به حضور اعضای این جریان در مجلس خبرگان رهبری میتوان از دیگر اقدامات تأثیرگذار این تشکل را کمک به تصویب قانون اساسی و حمایت از رهبری آیتالله خامنهای دانست.
عدم حمایت ار بنیصدر نشانهای از بصیرت سیاسی جامعه مدرسین
در انتخابات مختلف، رأی جامعه مدرسین یک رأی بسیار تأثیرگذار بود، البته گاهی هم ممکن بود که مردم به نظر جامعه مدرسین اقبال نمیکردند. یکی از این موارد عدم اقبال که بعداً سند افتخاری شد در دفتر جامعه مدرسین به عنوان یک جریان با بصیرت، این بود که علیرغم اقبال عمومی و حتی حزبی از بنیصدر، جامعه مدرسین ابتدا از جلالالدین پارسی حمایت کرد اما بعد به دلیل مشکل شناسنامهای که وی داشت و از انتخابات کنار کشید، جامعه مدرسین به سمت حسن حبیبی رفت. این موضوع دقیقاً زمانی بود که بنیصدر توانسته بود آراء مختلف را به طرف خود بکشاند؛ اما در عین حال جامعه مدرسین به دلیل معلومالحال بودن بنیصدر از وی حمایت نکرد و رضایت به شهرت و اشتهار فراگیر او در فضای سیاسی کشور که منتهی به ریاست جمهوری او شد نداد.
وضعیت کنونی جامعه مدرسین در تراز انقلاب و روحانیت شیعه نیست
متأسفانه در سالهای اخیر خصوصاً از زمان انتخاب سید محمدرضا خاتمی نقش جامعه مدرسین در فضای سیاسی کشور تا حدودی کم رنگ شد این کم رنگی بیشتر به این دلیل است که بدنه سیاسی جامعه باید شاخکهای دقیق آن باشد و به دلیل درگیری علمای برجسته به مسائل علمی، مسائل سیاسی در منظر آنها مغفول واقع شد و نتیجه آن شد که بدنه سیاسی از جامعه که وظیفه ارتباط با اقشار مختلف مردم و ارائه راهکار را برعهده داشت بهخوبی عمل نکرده و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را از این نظر دچار ضعف کرد.
به عبارتی آن طیف اندیشمند در جامعه مدرسین، سیاست اندیش نبوده و فضای سیاسی کشور را به خوبی تجزیه و تحلیل نمیکردند و این قدرت رصد دقیق این جریان را تضعیف کرده بود. این عدم توان رصد در بین سیاسیون جوانتری که تشکیلات دیگر را به نوعی اداره میکردند باعث شد که جامعه در سال های بعد توان تاثیرگذاری خودش را تا حدود زیادی از دست بدهد و در برخی موارد دچار اختلاف گردد.
از این اختلافات میتوان به عنوان نمونه انتخابات سال ۱۳۹۲ را مثال زد. بعضی از اعضای جامعه مدرسین از آقای ولایتی و بعضی از آقای جلیلی حمایت کردند. این اطلاعیه دوگانه و این دوگانگی که اتفاق افتاد تا حدود زیادی نشان میدهد که جامعه مدرسین طیف وسیعی از ارتباطها و توجهات سیاسی که باید به اندازه یک تشکیلات عالم وفرهیخته روحانی داشته باشد از دست داده و به عنوان یکی از تأثیرگذارترین سازمانهای روحانیت این مسئله ثابت میکند که بدنه سیاسی در جامعه مدرسین دچار ناکارآمدی و دچار نوعی نارسایی شده و رسانا نیست و نمیتواند قضایای جامعه را به خوبی بهنحوی تحلیل کند حمایتش بر جریان سیاسی کشور تأثیر گذارد.
این اشتباهات و به اصطلاح قضاوتهایی که منتهی به شکست میشود اثر روانی بدی بر جامعه خواهد گذاشت. به نظر میرسد که این طیف باید در این خصوص دست به نوآوری، بازسازی و باز آفرینی بزنند تا همانند دهه شصت بتوانند نقش مؤثر و بیبدیل خود را ایفا کنند و بهعنوان یک جریان انقلابی مؤثر بر تحولات فضای سیاسی کشور تأثیر بگذارد. مطالعات روندی تاریخی نشان میدهد که اگر این بازآفرینی و نوآوری در جامعه مدرسین اتفاق نیافتد و جامعه به نقش خود در دهه شصت بازنگردد، این روند به نفع جریان انقلاب و روحانیت شیعه نیست.