-
سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۴۸ ب.ظ
سلطنت طلبی که حامی امام شد| بخش اول
سید محمد کاظم شریعتمداری ۱۵ دی ۱۲۸۴ در تبریز متولد شد. وی موسس حزب جمهوری خلق مسلمان ایران و دارالتبلیغ اسلامی بود. شریعتمداری پس از اتمام دروس سطح، دو سال در درس خارج میرزا صادق تبریزی و میرزا ابوالحسن انگجی که از علمای معروف تبریز بودند، شرکت نمود و در سال ۱۳۰3 شمسی، برای ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نمود و دوره خارج فقه و اصول را در نزد عبدالکریم حائری یزدی تا زمان فوتش آموخت و همزمان همان درس را برای همدوره های خود مانند حاج ملا على معصومی (آخوند همدانی)، سید ابوالفضل موسوی زنجانی، سید رضا زنجانی و روح الله خمینی درس می داد.
آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری
سید کاظم میرفیضی معروف به شریعتمداری، زمانی با برادرش در شهر تبریز، دکان قندفروشی داشت، وی فعالیتهایی در زمینه ورود به مجلس شورای ملی شاهنشاهی انجام داد که با موفقیت توام نبود. یکی از برنامههای محمدرضای جوان، دیدار با علمای تبریز بود؛ اما جوّ آذربایجان به گونهای بود که علمای متعهد تبریز، ملاقات با شاه را اساسا حرام و فسق میدانستند؛
اما شریعتمداری، موقعیت را مغتنم شمرده و علاوه بر ملاقات با محمدرضا پهلوی، نطق غرایی در روز چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۲۶ در مراسم خوشامدگویی به شاه ایراد میکند:
«اعلیحضرتا! طلاب علوم دینی فقط انتظار و تقاضا دارند که تناسب مقام خدمتشان مورد توجه ملوکانه واقع شوند.» و در مقام پوزش نسبت به بیمحلی سایر علما به شاه، میگوید:
« بی نهایت متاسف و شرمنده هستیم و قهرا به آقایان هم دیر خبر رسیده که نتوانستهاند افتخار شرفیابی حاصل کنند!» در این مراسم، شریعتمداری، ده هزار تومان از شاه دریافت نمود!
پس از فوت آیت الله بروجردی وی به مقام مرجعیت نائل آمد. در همان زمان، سران جبهه ملی، طی نشستی به اتفاق آرا شریعتمداری را شایسته طراز مقام مرجعیت شیعه دانستند و به تبلیغ او پرداختند. از همان زمان، رابطه میان ملی گرایان و شریعتمداری آغاز گردید.
به جز تبلیغ ملیگرایان، حمایت رژیم پهلوی از سید کاظم شریعتمداری نیز در تثبیت مرجعیت وی تأثیر داشت. هنگامی که در سال ۱۳۴۰ آیت الله بروجردی رحلت کرد، رژیم گمان میبرد حوزه دیگر قدرت چندانی برای مقابله با اقدامات شاه را نخواهد داشت، فلذا شروع به عمل در حوزههای متعدد طبق میل و ملاکهای خود کرد. اولین تقابل رژیم با روحانیت بیدار و در رأس آن امام خمینی در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به وجود آمد که در آن ماجرا به دلیلی بصیرت و ایستادگی محکم امام، رژیم مجبور به عقب نشینی شد.
نامه آقای شریعتمداری و حمایت ظاهری از امام
با صدور حکم صریح امام خمینی (ره) مبنی بر وجوب مبارزه و حتی حرام بودن تقیه، مسیر صحیح مبارزه روشن شد. آقای شریعتمداری هم چهار روز بعد از این نامه و در جواب تعداد فراوانی نامه و تلگراف که به او فرستاده شده بود اعلامیهای صادر کرد و در بخشی از آن، ضمن دعوت مردم به آرامش، نوشت:
این چند روزه علمای اعلام و عموم طبقات مردم از مرکز و شهرستانها مراتب انزجار و تنفر شدید خود را از فاجعه مدرسه فیضیه و حملات وحشیانه عدهای از مامورین ... و اظهار تاسف از واقعه دردناک مدرسه فیضیه، همدردی و تاثرات عمیق خود را در این مصیبت بزرگی که به حوزه علمیه قم و بلکه به تمام عالم اسلام وارد گردیده اعلام داشتهاند. ویرانیهای مدرسه فیضیه که شاهد گویای آن همه جنایات وحشت زاست به جای خود باقی است. کانون روحانیت شیعه مورد تجاوز واقع شده است، بر عالم اسلام اهانت وارد آمده است. قلب امام زمان هم صدمه دیده است.»
قرار و مدار با رژیم برای عدم ابراز مخالفت
اما به رغم این بیانیه محکم که در آن از صدمه دیدن قلب مبارک صاحب الزمان هم سخن رفته بود، گویی در پس پرده همه این مسائل فراموش شده و حقایق دیگری جریان داشت. اولین سندی که به آن اشاره خواهیم نمود مربوط به ملاقات رئیس شهربانی قم با آقای شریعتمداری در فردای صدور اعلامیه مذکور خواهد بود، در اینجا اقای شریعتمداری نه تنها «قول میدهد » که دیگر به هیچ عنوان علیه رژیم حرفی بزند بلکه اعلام میکند تلاش خواهد کرد که امام خمینی هم مبارزه را ترک کند!
جالب است که در ادامه سند به یک مکالمه تلفنی رئیس شهربانی قم با آقای شریعتمداری هم اشاره شده است که در آن آقای شریعتمداری اعلام میکند نتوانسته امام را به ترک مبارزه راضی کند:
« [مُهر محرمانه] در مذاکراتی که روز 18/1/42 آیت الله شریعتمداری با رئیس شهربانی قم به عمل آمده است شریعتمداری قول میدهد که در آینده هیچگونه فعالیت و تحریکاتی علیه دولت و لوایح شش گانه ننموده و اعلامیهای هم به چاپ نرساند.
ضمنا خمینی را هم راضی نماید که به همین نحو عمل نموده؛ دست از مبارزات و تحریکات خود بردارد. ولی اطلاع رسیده حاکی است در تهران اعلامیهای به امضای شریعتمداری و خمینی تحت عنوان تشکر و اظهار تأسف چاپ و منتشر گردیده است (که دو نسخه رونوشت آنها به پیوست ایفاد می گردد) [البته این ها دو اعلامیه جداگانه با امضاهای جداگانه و مطالب جداگانه بوده است که مطلب سند، گنگ است و کژتابی دارد.
هر دو اعلامیه در کتاب نهضت روحانیون درج شده است، بلافاصله آقای رئیس شهربانی قم [به] وسیله تلفن با شریعتمداری تماس [گرفته] و اظهار میدارد مگر قرار بر این نبود که دیگر اعلامیهای چاپ نکنید و اعمال خلافی انجام ندهید؟ شریعتمداری میگوید این اعلامیهها مربوط به قبل از مذاکرات ما بوده در ضمن آیت الله خمینی را هم نتوانستم راضی کنم و گفته است من دست از مبارزاتم نخواهم کشید.»
حالا میتوان تصور کرد اشخاصی که آن بیانیه روز قبل را دیده بودند ولی از این قول و قرارهای مخفیانه خبری نداشتند در ذهن خود تصور کنند که آیت الله شریعتمداری هم در ابتدای مبارزات پا به پای امام و بسیار قوی مبارزه میکرده است.
سخنرانی شجاعانه امام و قیام ۱۵ خرداد
امام همان طور که به آقای شریعتمداری هم فرموده بودند، دست از مبارزات نکشیدند و چندی بعد در روز ۱۳ خرداد 42 سخنرانی مهمی در فیضیه ایراد کردند و این بار مدار مبارزات را از دولت به شخص شاه و شجرة منحوس پهلوی ارتقا دادند. جالب است که آقای شریعتمداری در سندی که به آن اشاره خواهیم کرد صریحا اعلام کرده تلاشش را جهت منصرف کردن امام از این سخنرانی به کار برده ولی موفق نشده است.
در بخشی از آن سخنرانی، امام فرمودند: «آقا من به شما نصیحت میکنم. ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند.»
اعلامیه علنی آقای شریعتمداری و اعلام همبستگی با امام
در همین فضا که خون مسلمانان ایران به جوش آمده بود، تمامی علمای بزرگ اقدام به نشر اعلامیه نموده و صریحا دولت را محکوم کردند. آقای شریعتمداری هم در این بین در روز ۱۳ محرم (مطابق با ۱۶ خرداد) اعلامیه ای صادر کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: « ... وجه عموم را به نکات ذیل جلب می کنم:
- حضرت آیت الله خمینی تنها نیستند و اعتراضات شرعی و قانونی معظم له به دولت مورد تایید تمام علمای شیعه و ملت مسلمان ایران و جهان است.
- آیت الله خمینی و هیچ کدام از علمای شیعه ارتباطی با هیچ دولت خارجی یا عمال آن ندارند و این چنین نسبت دروغ و تهمت ناجوانمردانه جدا تکذیب می شود بلکه بالعکس اعتراض آقایان علما به دولت این است که نباید اجازه دهد که مملکت شیعه ما مورد نفود یک دولت غاصب کافر (اسرائیل) خارجی باشد و عمال آن دولت [بهاییها] از طرف دولت ایران تأیید و تشویق شود و در حکومت ایران نفوذ کند و ایادی آنها در یک مملکت خارجی استعماری اجتماع کرده [اشاره به کنگره بهاییها در انگلیس] و برخلاف مصالح دین اسلام و مملکت ایران تصمیماتی بگیرند.
- از گرفتاری آیت الله خمینی و سایر آیات و حجج اسلام و گویندگان متأثریم و هیچ انتظاری از این دولت به جز اینکه ما را هم گرفتار نموده و در وضع مشابه آن ها قرار دهد نداریم...»
طبیعی است که اگر کسی این اعلامیه را ببیند و حتی آن را با دیگر اعلامیه ها قیاس کند حکم خواهد داد که نویسنده این اعلامیه از انقلابی ترین و شجاع ترین مراجع وقت بوده، اما در پس پرده باز هم جریانات به نحو دیگری بوده است.