-
شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۱۲ ب.ظ
تاریخِ ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مدعیانی به خود دیده است که تمام حیثیت و آبروی خود را وامدار امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامیاند، ولی هر یک بهدلیلی از آرمان انقلاب برگشتهاند. واکاوی حیات سیاسی این شخصیتها به تمام مخاطبانی که شاید این مدعیان را به هویت انقلاب و نظام اسلامی گره میزنند یادآور خواهد شد که آنچه همیشه و هرجا ارزش حمایت و ایستادگی دارد راه و مسیری است که انقلاب اسلامی نشان میدهد نه راهی که با سرانگشت انقلابیها «راه» میشود.
موضوع کتاب
این اثر ۱۲۰۰ سند تاریخی روایی دارد و در کنار آن بیش از ۱۰۰۰ اسلاید تصویری در کتاب گنجانده شده است. این کتاب خط واقعه نگاری درباره ۳۲ نفر از کسانی را که رهبری برای آنها از واژه «انقلابیون پشیمان» استفاده میکند و ابتدا با انقلاب بوده و بعد از قافله انقلاب به دلایل مختلف جدا شده اند، ترسیم میکند. لازم به ذکر است این اثر بیوگرافی نیست ولی وقایع در قالب تحلیل شخصیت و تایم لاین زندگی این شخصیتها بیان شده است.
مؤلف اعتقاد دارد این ۳۲ نفر از اهمیت ویژه ای در تاریخ سیاسی ایران برخوردارند، از این رو تلاش کرده تا به آنها پرداخته شود، ضمن اینکه این اثر جلد یک است و جلد دو آن هم در حال نگارش است.
جملهای از حضرت امام بر روی جلد کتاب آمده با این عنوان که «قدرت طلبی مایه اختلاف است»، این اثر هم در نهایت به دنبال ریشهیابی مستند از این مساله است. اینکه چه اتفاقاتی افتاده است که یک نفر خودش را از مسیر نظام و رهبری جدا کرده و حتی به مقابله با آرمان ابتداییاش پرداخته است جای ریشهیابی و سند نگاری دارد که سعی شده در این اثر به آن پرداخته شود. نحوه نگارش و طراحی اثر نیز به گونهای بوده است که مخاطب عمومی هم بتواند با کتاب ارتباط برقرار کند و کتاب با استانداردهای روز نگارش، تدوین و طراحی شده است.
میزان حال فعلی افراد است
شناختن مخالفان و جنس مخالفتهای آنها با رهبری انقلاب اسلامی و به تبع آن با نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از اساسیترین عناصر شکلدهنده نگرشها و دیدگاههای متفاوت در تحلیل و جریانشناسی تاریخ معاصر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است.
انقلاب اسلامی و مسیر راستین و بر حق جمهوری اسلامی با هیچکس عقد فرزندخواندگی ندارد؛ از قائم مقام رهبری که امام وی را پاره تن خود خطاب کرد تا نخستوزیر ملی ـ مذهبی دولت انقلابی برآمده از خروش ملت، هیچکدام نمیتوانند برای خود مأمنی فرض کنند که هنگام انحراف از خط امام(ره) و انقلاباسلامی بتوانند در آن پناه گیرند. هنوز میزان، جمله تراز انقلاب اسلامی، امام خمینی، است که فرمود: «میزان حال فعلی افراد است.»
امام در راه مبارزه و جهاد برای خدا با هیچکس تعارف ندارد، حتی فرزندش. در واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و بعد از سخنرانی بنیانگذار انقلاب اسلامی در فیضیه بسیاری از طلاب به منزل ایشان میآیند تا شاید از شر دژخیمان پهلوی در پناه باشند؛ حاج آقا مصطفی خمینی دربِ اندرونی منزل امام را میبندد تا کسی نتواند وارد حریم خصوصی ایشان شود. امام که میفهمند حاجآقا مصطفی چنین کاری کرده است با ایشان به تندی صحبت میکنند. دیگر همه میدانند که درکوچکترین امور مربوط به انقلاب حتی خویشان امام هم حق مداخله نداشتند، چه رسد به امور بزرگ و حیاتی.
سیره نورانی امام برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام است. وقتی پیامبر اکرم (ص) بشارت شهادت در محراب مسجد را به امیرالمؤمنین(ع) میدهند، مولای متقیان با اضطراب از ایشان میپرسند: «یا رسولالله، آیا من در آن زمان به دین اسلام از دنیا میروم؟» این سؤال امیرالمؤمنین راهگشای تمام مؤمنان و مؤمنات طی تاریخ است؛ علی(ع)، که معصوم ابدی و ازلی است، هنگام مرگ بیم مسلمان بودن دارد، چه برسد به ما محبان علی(ع). چه ناگوار است که گاهی بزرگان انقلاب طوری حرف میزنند که انگار به حسنعاقبت خویش واقفاند!
وصیت مشهور امیرالمؤمنین علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع) در گوش هر آزادهای طنینانداز است. حضرت به امام حسن مجتبی(ع) توصیه میکنند: برای آخرتت بکوش که هیچ تخفیفی برای تو به خاطر نسبت با علی بن ابیطالب ــ امیرالمومنین ــ نیست.
شریح قاضی شدن و حکم قضاوت از امیرالمؤمنین گرفتن مهم نیست، مهم ماندن بر عهد با علی(ع) و راه ایشان است که هزینهای بسیار گزافتر از علوی شدن دارد. بیعتکنندگان در روز غدیر هنری نمیکنند، آنان که بر هنر وفای به عهد میمانند ماندگار و ابدیاند.
تاریخ سفری برای عبرت
باید با چشمانی فراتر از تاریخ به سفر عبرت رفت و دید که چه بزرگانی که در بدر و احد با پیامبر بودند و در ماجرای جیش اسامه مردود شدند؛ چه خیبریانی که در ثقیفه رنگ نفاق گرفتند و در راه ناصواب نفس رفتند؛ چه اصحاب رسولی که در جنگ صفین در مقابل امام زمان و حیّ خویش شمشیر کشیدند. چه همرکابان و یاران غاری که در ضلالت و گمراهی و نفاق مردند و چه محب علیهایی که در صفین تا دم شهادت رفتند و در کربلا بر سینه فرزند علی نشستند. از این کجرفتهها، تاریخ کم ندیده است؛
جاماندگانی که تاریخ انقلاب اسلامی هم کمی از تاریخ صدر اسلام در تعدادشان ندارد و چه سخت است دیدن انسانهایی که روزی در لوای حق بودند و حال زمانی در مقابل حق ایستادهاند؛ انسانهایی که به خاطر حقمداری روزی زیر شکنجه دژخیمان زمان بودند، عرض و آبرو، مال و فرزند را در راه امام و انقلاب دادند و الان مدعی و طلبکار انقلاباند. آنچه از این تغییرها، قطعی و لایتغیر به نظر میآید همین است که هیچ احدی صرف بودن در کسوت انقلابیگری، از آزمونهای انقلاب مصون نخواهد ماند؛ چه قائممقام رهبری باشد، چه اولین رئیسجمهوری ایران و چه عضو خبرگان رهبری و حتی امامجمعه منصوب امام.
حسادت و خودمحوری، بی بصیرتی
حسادت و خودمحوری، بداندیشی نظری و عملی، التقاطیگری، عقدهگشایی، شهوت شهرت، فرقهگرایی و خویشاوندسالاری، سادهلوحی، زودباوری و قرارگرفتن در تشکیلات بیاساس حزبی و گروهکی و… ازجمله عواملی هستند که تاکنون بسیاری از یاران صدیق امام و رهبری را به دشمنان هتاک و بیپروای نظام اسلامی تبدیل کردهاند.
ناتوانی در درک صحیح شرایط زمانی و مکانی نیز عامل بسیار مهمی در انحطاط برخی یاران و مدعیان راسخ خط امام(ره) بهشمار میآید. هوشمندی دشمنان در پهن کردن تور انحراف برای یاران خاص، از یکی دیگر از عوامل مهم شکست انقلابیها بوده است که هیچگاه نباید از آن غفلت کرد. انقلاب اسلامی در حال پیمودن مسیر پرفرازونشیب خود به سمت تعالی انسان زمینی بوده، هست و خواهد بود، هرچند برخی خواص انقلابی «تو زرد» از آب درآیند و با ادعای حقگرایی از مسیر انقلاب فاصله بگیرند. اینکه تعدادی در این راه ریزش کنند خدشهای بر چهره انقلاب اسلامی وارد نمیکند و چهبسا نشان طهارت باطن آن انقلاب باشد که هر کس از اصول آن فاصله بگیرد و بر سبیل نصیحت و مدارا به راه راستین برنگردد از گردونه انقلاب خارج میشود.
نگاهی اجمالی و گذرا به زندگی در راهماندگان انقلاب اسلامی
در ریزشها افتخاری نیست، ولی اعتباری هست؛ اعتبار برای راهی پرشهید که بیتعارف و صریح در مقام انتخاب میان دوراهی ذبح انقلاب یا ذبح انقلابیها هیچ شکی در انتخاب راه حقیقت ندارد تا پای انقلاب نلغزد، که اگر پای رهرو لغزید، جبرانپذیر است، ولی اگر مسیر لغزنده شد، پای بسیاری خواهد لغزید.
در نگارش این اثر تلاش شده است از بسیاری نقلقولها و اسناد مشکوکی که سبب وارد آمدن خدشه بیاساس به چهره و شخصیت افراد میشود پرهیز شود.
هرچند توجه به رویشهای انقلاب در کنار ریزشها میتوانست چشمانداز بهتری برای ترسیم حرکت انقلاب باشد، کوتاهی مجال و شاید ترس از تکرار مکررات، نگارنده را از فیض همجواری باشخصیتهای مجاهد، وارسته و انقلابی واقعی دوران محروم کرد.
این اثر نگاهی اجمالی و گذرا به زندگی درراهماندگان انقلاب اسلامی ایران است. بیان این سیر تاریخی از زندگی افراد یادشده، غرضورزی و تصفیهحساب شخصی، سیاسی، حزبی و عقیدتی با انقلابیهای پشیمان نبوده و نیست، بلکه نگاشتن چنین اثری فقط و فقط دستمایهای برای عبرتگیری و عبرتدهی در تاریخ انقلاب است وگوشزد کردن اینکه چقدر این راه خطای طیشده به نیروهای انقلابی دیگر نیز نزدیک است که هیچکس را دیوار مصونیت بلندتر از گرداب حوادث نیست.
بهراستی بازگشت این انقلابیهای پشیمان آرزوی رهبری و دلسوزان انقلاب است، که اگر لیاقت و شایسستگی آن باشد، حتماً برای بازماندگان این قافله ممکن و محقق خواهد بود.
کتاب پیش رو علاوه بر شخصیتنگاری ۳۲ تن از بازماندگان راه انقلاب، بیان تاریخ یک انقلاب بعد از وقوع و جریانشناسی سیاسی سه دهه از تاریخ ایران اسلامی است که تاکنون با چنین رویکردی نگاشته نشده است.
این اثر با استفاده از بیش از یکهزار مرجع و استناد مستند تاریخی و طی دوسال تلاش نگارنده برای ثبت، و تدوین بخشی از تاریخ معاصر ایران خلق شده است. رجوع به اسناد دستهاول و اطمینانبخش در نگارش این اثر مورد توجه نگارنده بوده و اسناد اینترنتی و اخبار خبرگزاریها با وسواس و دقت ملاحظه شده است.
بخشهایی از کتاب بازگشت از نیمه راه:
مهدی بازرگان، که گرایشات مصدقی اش در کنار روحیهی ضعیفالنفسی و ضد استکباری، اشتباه پیشنهاد دهندگان به امام مبنی بر نخست وزیری دولت موقتش را اثبات کرد.
ابراهیم یزدی، عاشق رابطه با آمریکا که در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی، خود را به طمع کسب جایگاه، سخنگوی امام معرفی میکند و بعد از کنار گذاشتنش، حتی در اتهام زدن به امام و نظام هم کوتاهی نمیکند.
ابوالحسن بنی صدر، غربزدهای که با فریب افکار عمومی و به یاری نظر دوستان، فرصت ریاست جمهوری را صرف مقابله با ولایت فقیه، تضعیف انقلاب و جبهههای دفاع مقدس، به آشوب کشیدن کشور و حمایت از منافقین و استکبار کرد.
حسن لاهوتی، روحانی همراه امام در پرواز انقلاب و رفیق قدیمی و پدر دامادهای اکبر هاشمی که روزی نور چشم امام بود و ضمن تصدی مسئولیتهای مهم، به دلیل سطحینگری و بینش کم، شکار اهداف سازمان مجاهدین خلق میشود و اگر نبود بصیرت امثال شهید مطهری، لطمات جبرانناپذیرتری به انقلاب میزد.
صادق قطبزاده، مخالف سرسخت رژیم شاه که روحیات دینی نداشت و این را خیلی زود شهید سید مصطفی خمینی فهمید، جاه طلبی که عدم تحمل دوری اش از پست و مقام با هر روش و وسیله ای، عاقبتش را به کودتا هم کشاند.
سیدمحمدکاظم شریعتمداری، مجتهدی متزلزل و سازشکار با رژیم شاه و همکار با ساواک که روزی با امام، همان همدورهای قدیمیاش که او را پای درسش هم دیده بود، اعلام همبستگی و روزی فتوای قتلش را صادر میکرد و حسادت و حس رقابتش با امام، دستش را با جداییطلبان آذربایجان و کودتاچیان در یک کاسه قرار داد.
علی تهرانی، طلبه ی کلاس درس آیت الله بروجردی و امام، داماد امام خامنه ای و استاد اخلاقی که ضمن علاقه ی زیاد به دکتر شریعتی، بی اخلاقی های بزرگی مثل حسادت، افترا و توهین به بزرگان انقلاب، گرایش به سازمان مجاهدین خلق، پناهندگی به عراق و شریک شدن در جنایات رژیم بعثی علیه مردم ایران را از خود بروز داد و پس از بازگشت و توبه، ضمن مورد رأفت قرار گرفتن نظام، باز هم علیه جمهوری اسلامی موضع گرفت.
سیدحسین خمینی، فرزند سید مصطفی که امام خمینی با شناخت از افکار او که متمایل به بنی صدر، مجاهدین خلق و آمریکا و مخالف با انقلاب بود، از ورود به فعالیتهای سیاسی منعش کرد و او ضمن حمله به نظام، مبانی دینی مثل حجاب و حتی امام، مورد لطف و علاقه ی ضد انقلاب قرار گرفت.
هادی غفاری، فرزند شهید غفاری، آخوندی مبارز و مخالف بنی صدر و مجاهدین، ولی تند و بد اخلاق که در دوران اصلاحات به مخالف گستاخ نظام و رهبری تبدیل شد، به طوریکه در فتنهی ۸۸ یک انبار سلاح در مسجدش کشف شد.
مهدی هاشمی، برادر داماد منتظری و با افکار منحرف که از قبل از انقلاب به خاطر افکار تند و غیر اصولی دست به قتل بیگناهانی از جمله آیت الله املشی زد و پس از انقلاب، بیت منتظری را برای توطئهگری انتخاب کرد و مسیر آیت ا… را از انقلاب جدا ساخت.
حسینعلی منتظری، استاد علوم دینی، نظریهپرداز ولایت فقیه و قائم مقام رهبری که سادهلوحی و لجاجتش، او را در آزمونی که اطرافیانش برایش ترتیب دادند، مردود ساخت و به مرجعیت فتنه تبدیل شد.
عبدا… نوری، آخوندی مذهبیزاده که با سوء استفاده از شیخ سادهلوح، در تضعیف سپاه میکوشید و ضمن اعلام حمایت ریاکارانه از امامین، به وزارت هاشمی و خاتمی هم رسید و به ایجاد بحران و اهانت به احکام دین و امام خمینی پرداخت، هرچند همچنان مورد حمایت هاشمی بود.
سیدمحمد خاتمی، آخوندی غرب زده که پدرش، آیت ا.. خاتمی بزرگ از وزارت او احساس خطر می کند، رئیس جمهور دولت اصلاحات می شود و بزرگ ترین لکه ها از جمله جنایات وزارت اطلاعات مثل قتل های زنجیره ای، فتنه ی کوی دانشگاه، هجمه های مطبوعات به مبانی دینی و انقلابی و خیانت های هسته ای بر دامن دولتش می نشیند و پس از آن نیز همچنان به فعالیت علیه رهبری و نظام می پردازد که اوج تلاشش در پشتیبانی از فتنه ی ۸۸ به نمایش درآمد.
عطاءا… مهاجرانی، انقلابی دو آتشه و سوگوار رحلت امام که در صف انقلابیون پشیمان، در زمان وزارت فرهنگ دولت اصلاحات، صدای اعتراض امام خامنهای را به صراحت درآورد، قبل از استیضاح، استعفا داد و تبدیل به یکی از چهرههای ضد نظام لندن نشین شد.
سیدمصطفی تاجزاده، مذهبیزادهای که ایدئولوژی سازمان خود، مجاهدین انقلاب را مستقل از تفکرات شهید مطهری میدانست، پس از انحلال سازمان در دولت خاتمی مسئولیت گرفت و در غائلههای ۱۸ تیر ۷۸ و خرم آباد، رسوایی انتخابات مجلس ششم و فتنهی ۸۸ نقش فعالی ایفا کرد.
سعید حجاریان، از مؤسسان وزارت اطلاعات که پس از پیگیری پروژهی توسعهی سیاسی در دولت هاشمی، تئوریسینی حزب مشارکت و نظریهپردازی خشونت در وزارت اطلاعات خاتمی، تئوریپرداز خشونت در فتنهی ۸۸ شد که در راه نظریاتش، جنایاتی مثل قتل سعید امامی و شکنجهی فجیع همسرش را برنامهریزی کرد و حتی خود را در معرض خطر مورد طراحی خودش در ترور توسط سعید عسگر قرار داد و تنها خاطرهی تلخ سید حسن نصرالله از زندانی شدن در جمهوری اسلامی ایران را نیز رقم زد.
بهزاد نبوی، فرزند غربزدهای بینماز، عضو سازمان مجاهدین خلق که سیانور فاسدی مانع مرگش میشود تا از تشکیلدهندگان گروه امت واحده و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی باشد، کسی که به مخالفت با فرامین امام پرداخت، مذاکرات الجزایر به رهبری او به ننگینترین نتایج انجامید، معرف و پشتیبان عامل ترور شهیدان رجایی و باهنر بود و با حمایت افرادی، هرگز به خاطر نقش بارزش در آن انفجار محاکمه نشد، به وزارت رسید، در مجلس ششم نقشی مؤثر ایفا کرد، برای رد صلاحیت معین و سوءاستفاده های بعدی پرونده سازی کرد و در فتنه ی ۸۸ علیه نظام اقدام کرد.
سیدحسین حاج فرج ا… دباغ، فیلسوفنمایی مفسر نهج البلاغه که تا ۵، ۶ سال بعد از رحلت امام، به ظاهر حامی اندیشههای ایشان بود و پس از آن منتقدشان، پشیمان از انقلاب فرهنگی، مقلد پوپر و مخالف با اتکا به اندیشهی اسلامی، مخالف با امام خامنهای، روحانیت و ولایت فقیه، منکر عصمت رسول الله، فعال حلقهی کیان و نقش آفرین در ۲ خرداد ۷۶ و فتنهی ۸۸٫
محسن سازگارا، مدعی سابقهی مبارزاتی از قبل از انقلاب که با افکار التقاطی از ابتدا با انقلابیون فاصله داشت، مدعی دروغین ایدهی تشکیل سپاه که سعی در تحریف تاریخ انقلاب دارد، از متهمان اصلی انفجار مقر نخستوزیری، پشتیبان حلقهی کیان، شاگرد سروش، از بنیانگذاران اصلاحات و تئوریسینهای اصلاحات و مقلد سیاسی مک کین که پس از پناهندگی به آمریکا و فعالیت در مؤسسات و رسانههای ضد ایرانی، به فعالیت علیه جمهوری اسلامی به ویژه در فتنهی ۸۸ مشغول شد.
جلال الدین طاهری اصفهانی، آخوندی عالمزاده، مرید و فامیل سببی امام خمینی، نمایندهی خبرگان، امام جمعهی اصفهان و امین امام در حیاتشان که پس از رحلت ایشان، به وسیلهی اطرافیانش از نظام فاصله گرفت و به بهانهی اعتراض به وضعیت منتظری، با استعفا و نامهی سرگشاده سعی کرد نظام را زیر سؤال ببرد و بهانهی آشوب بازماندگان باند مهدی هاشمی را ایجاد کرد، در دفاع از سازمان مجاهدین انقلاب از وهن اسلام و پیامبر حمایت کرد، مورد تشویق جرج بوش، رادیو آمریکا و رادیو لندن قرار گرفت و از میرحسین موسوی در انتخابات ۸۸ حمایت کرد و نتیجهی آرا را زیر سؤال برد.
اکبر گنجی، شاغل در دفتر سیاسی سپاه در آغاز انقلاب که به علت تندروی و اختلافافکنی، عضویتش معلق شد و به واسطهی رفیق دوران کودکیاش حجاریان پایش به دفتر نخستوزیری باز شد، پیش قراول برخورد با زنان بدحجاب که بعدها همجنسگرایی را مجاز دانست، توهینکننده به حاج احمد متوسلیان، حاج ابراهیم همت و رزمندگان، وابسته به باند مهدی هاشمی، عضو حلقهی کیان، مفتری به نظام و امام خمینی که کارش به توهین به مقدسات از جمله شهادتطلبی و امام حسین و انکار ضروریات دین پس از فرار از کشور کشیده شد.
محسن کدیور، آخوند شرکت کننده در اشغال سفارت آمریکا که به بهانهی نیاز در پشت جبهه از جبهه برگشت، علیه بزرگان انقلاب موضع گرفت، به نفع لیبرالیسم، در معاونت موسوی خوئینیها کتاب نوشت، فعال حلقهی کیان که با جاسوسان ارتباط برقرار کرد، غرب گرای تربیت شدهی منتظری که کارش به رد نظریهی ولایت فقیه و اصل امامت کشید، فعال در جنگ روانی علیه نظام که در سودای تغییر قانون اساسی و براندازی نظام بود و مرتبط با بنیادهای اسرائیلی که سر از صدای آمریکا درآورد.
اسدا… بیات زنجانی، عضو مجامع روحانیون مبارز و مدرسین و نمایندگان ادوار مجلس که به خاطر التقاط در اندیشهی سیاسی، افراد متعارض را با هم تأیید میکرد، واسطهی رهایی متهمان انفجار دفتر نخست وزیری که به جرم اختلاس زندانی شد، حامی فتنهی ۸۸ که موسوی را به رویارویی با نظام تشویق کرد، صاحب فتاوای عجیب و منش احساسی سیاسی که مواضع ضد ولایتش مورد بازتاب رسانههای ضد انقلاب و بیگانه قرار گرفت.
سیدعلی محمد دستغیب، خواهرزادهی شهید دستغیب که مورد نارضایتی او بود، با حمایت منتظری مسجد قبایی در فارس برای خود دست و پا کرد، بی اعتنا به تذکر امام، به تفرقهافکنی بین مؤمنان شیراز ادامه داد، منتقد دولت سازندگی و حامی سرسخت دولت اصلاحات، خاتمی و میرحسین موسوی، حامی فتنهی ۸۸ که توسط صدای آمریکا مرجع تقلید خوانده شد، شاگردانش وحشیانه به عزاداران شیرازی که به اهانتهای او معترض بودند، حمله کردند، شبههی عدم حمایت مردم از ولایت فقیه را مطرح کرد و علاوه بر لطف کریمانهی امام خامنهای، به موضعگیری علیه ایشان و نظام ادامه داد.
یوسف صانعی، که امضایش ذیل انقلابی ترین نامه ها بود، مورد لطف امام خمینی بود، معتقد سرسخت ولایت فقیه و ولایت امام خامنه ای که با شروع دولت اصلاحات، دچار اعوجاج فکری شد، از محکومانِ توسط نظام حمایت کرد، نظراتش در باب ولایت فقیه را پس گرفت، از سران فتنه ی ۸۸ حمایت کرد، به علت فتاوای عجیب، مواضع سیاسی بی اساس و همراهی با ضد انقلاب، توسط حوزه ی عمیه ی قم از مرجعیت خلع شد و همواره مورد تجلیل رادیو و تلویزیون های ضد انقلاب و بیگانه است.
علی اکبر محتشمیپور، شاگرد سید مصطفی خمینی، عضو مجمع روحانیون مبارز، وزیر کشور موسوی و نمایندهی مجلس که در دهه های ۶۰ و ۷۰ مواضعی رادیکالی داشت، به تخلف در انتخابات مجلس سوم، انتصابات سیاسی و سلیقهای، مخالفت با ولایت فقیه، حمایت از صدام، ائتلاف علیه شورای نگهبان و توهین و مقابله با آیت الله مصباح پرداخت، عضو کمیتهی جعلی صیانت از آرا و فعال فتنهی ۸۸ که در برابر شعارهای «نه غزه، نه لبنان» سکوت کرد و در نهایت از دبیر کلی کنفرانس بین المللی فلسطین برکنار شد.
سیدمحمد خوئینیها، مبارز سالهای منتهی به انقلاب اسلامی، نمایندهی امام در چند مجموعه، دادستان کل کشور، نمایندهی مجالس خبرگان و شورای اسلامی، عضو نخستین دورهی مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجمع روحانیون مبارز که باعث جدایی آن مجمع از جامعهی روحانیت مبارز به بهانهی اجرای نظرات امام بود که با توهین به امام، خلاف آن را ثابت کرد، مایل به تفکرات مارکسیستی، منکر ولایت مطلقهی فقیه امام، شکلدهندهی بنیاد تئوریک اصلاحات و مرتبط با سرویسهای جاسوسی بیگانه که در فتنههای ۱۸ تیر ۷۸ و خرداد ۸۸ نقش مدیریتی علیه نظام ایفا کرد.
احمد آذری قمی، دادستان مرکزی انقلاب، نمایندهی مجالس خبرگان و شورای اسلامی، از بنیانگذاران جامعهی مدرسین که نقش محوری در نامهی جامعه مبنی بر خلع مرجعیت شریعتمداری داشت، حامی حجتیه که با امام مقابله کرد، حامی سرسخت رهبری آیت الله گلپایگانی که در این راه به دروغ هم متوسل شد و امام خامنهای در جواب اصرار او به قبول رهبری، مخالفت آیندهاش را پیشگویی کردند، مفتری به امام خامنهای که منتظری را به توهین به ایشان تحریک کرد و پس از فوتش، مخالفان جمهوری اسلامی مرگش را تسلیت گفتند.
مهدی کروبی، نمایندهی چند دورهی مجلس و عضو مجامع روحانیت مبارز و روحانیون مبارز که با وجود مبارزه در زمان شاه، در جشن سپاس از شاه شرکت کرد، در زمان مسئولیتش در بنیاد شهید، مفاسد مالی و اعمال فشار و سوءاستفادههای زیادی در مورد همسران شهدا صورت پذیرفت، دارای تفکر التقاطی در برخورد با مسائل سیاسی که از کاندیداتوری خاتمی برای ریاست جمهوری حمایت کرد، با حمله به امام خامنهای، سودای ریاست جمهوری نهم را در سر پروراند، با شعار تغییر، با حمایت مالی دانشگاه آزاد و رابطه با سازمان منافقین، سرویسهای جاسوسی و مخالفان نظام در دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شد و با ادعای تقلب، در ایجاد فتنهای عظیم سهیم شد.
میرحسین موسوی، برپاکنندهی نمایشگاه موش و گربه که از نظر مردم مفاهیم ضد سلطنتی داشت، به عنوان تنها سابقهی انقلابی او و همسرش زهرا رهنورد، متهم به ارتباط با ساواک و سازمان مجاهدین خلق، سردبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه ی جمهوری اسلامی مقالاتی در حمایت از مصدق و جبههی ملی مینوشت، مورد مخالفت و افشاگری شهید آیت و شهید دیالمه که علیرغم عدم تمایل امام خامنهای نخست وزیر شد، به مخالفت و کارشکنی با ایشان پرداخت، چند بار استعفا داد و به تذکرات مداوم امام خمینی توجهی نمیکرد، در انتخابات سال ۸۸، کاندیدا شد و با اعلام خودسرانهی پیروزی در عین شکست، آشوب و فتنهی سبز را راه انداخت و هزینههای سنگینی به کشور تحمیل کرد.
حشمت ا… طبرزدی، مبدع لفظ «امام خامنه ای» و مدیرمسئول نشریهی پیام دانشجو که به افشاگریهای گسترده علیه مفاسد دولت هاشمی پرداخت، حامی رهبری امام خامنهای که به یکی از منتقدین اصلی ولایت فقیه تبدیل شد، وحدتبخش معاندان نظام و سکولار مذبذبی که نه اصولگراست و نه اصلاح طلب، اما به جنبش سبز پیوست و رزمندهی انقلابی و مسلمان دو آتشهای که زمینگیر شد.
محمد نوریزاد، فعال هنری فدایی نظام و رهبری که پس از وقایع سال ۸۸ و بازداشت فرزندش در آشوبهای سبز، به هتاکی به امام خامنهای و جمهوری اسلامی پرداخت، مورد تنفر شدید شهید آوینی به خاطر تفکرات گروهکی که منجر به اخراجش از روایت فتح شد، منتقد جدی مفاسد کارگزارن و اصلاحات که در کنارشان قرار گرفت و به فحاشی به نظام و توهین به امام و رزمندگان پرداخت و سوء استفاده کننده از بیت المال، تطهیرکنندهی بهاییت و جنایت آمریکا در انهدام هواپیمای مسافربری ایران که حکومت اسلامی را ناکارآمد دانست.
این افراد، فقط چند نفر معدود از کسانی بودند که تنها در سایهی انقلاب و نزدیک شدن به امام و نظام، وجهه و آبرویی کسب کرده بودند، ولی در اثر عواملی مثل رذایل اخلاقی، سادهلوحی، مال و جاهطلبی، خویشاوند سالاری و … از جریان انقلاب غربال شدند و ناخودآگاه بر این فرمایش امام خمینی صحه گذاشتند که: «میزان، حال فعلی افراد است.»
- مولف
- ناشر کتاب
- شابک
۹۷۸-۹۶۴-۰۴-۸۲۱۰-۰
- نوع جلد
جلد نرم
- قطع
وزیری (۲۳*۱۶/۵)
- تعداد صفحات
۲۷۴
- سال نشر
۱۳۹۳